سلامت نیوز: مات و مبهوت نگاهش میکنم و تنها میتوانم لبخندی بزنم به راضی و خوشنود بودن او از اینکه با لیسانس پژوهشگری اجتماعی، یک فروشنده حرفهای مترو شده است!»
کارشان از زیر زمین آغاز میشود و در زیر زمین ادامه دارد و در زیر زمین هم به پایان میرسد آیا این نان خوردن دارد؟
با شنیدن واژه مترو چند صدای خاص به ذهنتان خطور میکند. علاوه بر صدای پَیجِر که ایستگاه بعدی را اعلام میکند، معمولا صدای افرادی که در واگن قطار اجناس مختلفی میفروشند نیز در ذهن شما میپیچد. آیا تا به حال در مورد زندگی آنها فکر کردهاید؟
اگر از مترو استفاده میکنید، میتوانید چهرههای گاه خسته و گاه شاداب فروشندگانی را ببینید که با سن و سال متفاوت، اجناس مختلفی را به مسافران عرضه میکنند. متراژ مغازه آنها تنها به اندازه یک کیف دوشی و گاه یک کوله پشتی است. اما اینقدر تنوع جنس دارند که توجه خستهترین افراد را جلب میکنند. حتی اگر کسی نخواهد خرید کند، نگاهی گذرا به وسایل آنها میاندازد. گاهی اینقدر خستهاند که مسافرین جای خود را به آنها میدهند تا بنشینند.
در میان آنها میتوان چهرههای ماسکزدهای را دید که از زیر ماسک خود و با صدایی خفه و گرفته و گاه همراه با خجالت، وسایل خود را به مسافران معرفی میکنند. وقتی از یکی از آنها میپرسم که چرا ماسک زده است، با کمی مِنمِن کردن میگوید به خاطر آلودگی هوا ! به او میگویم وقتی در واگن قطار هستید چرا ماسک میزنید؟! سعی میکند از جواب دادن طفره برود؛ فکر میکند که مامور متروام و به قول او میخواهم آمارشان را بگیرم!
کمی به او دلداری میدهم آرام میشود و میگوید: راستش را بخواهید، نمیخواهم شناخته شوم. با اینکه الان خیلیها این کار را میکنند ولی هنوز هم هستند کسانی که این کار را عار میدانند. بین در و همسایه آبرویم میرود چون ممکن است من را ببینند! بالاخره من هم امید دارم و میخواهم زندگی کنم، نمیخواهم آیندهام خراب شود.
به او میگویم یعنی داشتن این شغل میتواند موجب تحقیر شما بشود؟ میگوید چه کسی حاضر است با یک فروشنده مترو ازدواج کند؟! به او میگویم کار که عار نیست! و خیلیها با داشتن همسر و فرزند این کار را انجام میدهند. میگوید «این حرفها فقط یک شعاره»
صدای سوت قطار با سر و صدای بسیار شنیده میشود و دختر جوان درحالی که سعی میکند به من بفهماند که از زیر ماسک دارد به من لبخند میزد، به سمت قطار میدود. من هم به دنبال او میروم و سوار میشوم.
چهرههای گوناگون با همه وسایلی که یک نفر ممکن است به آنها احتیاج داشته باشد. از گل سر و ریمل فلورمال گرفته تا دونات رضوی در بین این محصولات یافت میشود. به دیگر فروشندگان نگاهی میاندازم، همه ماسک ندارند ولی یکی دیگر از دختران جوان ماسک دارد. او دلیل ماسک زدنش را با خنده توضیح میدهد: والله تا عادت نکنم و خجالتم نریزد، نمیتوانم ماسک نزنم! بعد با صدایی بلند شروع میکند به تبلیغ اجناسش. همه آنها را هم دارای بهترین کیفیت و پایینترین قیمت میداند. خیلی هم خجالتی نمیآید!
متدهای فروش در مترو
همیشه این سوال در ذهن من بود که درآمد این فروشندگان چقدر است و برای اینکه فروش بیشتری داشته باشند، از چه روشهایی استفاده میکنند؟ به راحتی حاضر نیستند به این سوال جواب بدهند. بعد از اینکه خیال یکی از آنها را از مامور نبودنم راحت میکنم، با لحنی که اعتماد به نفس از آن میبارد، میگوید: «اسمم لیلاست. 28 سال سن دارم. لیسانس پژوهشگری اجتماعی دارم و اطراف کرج زندگی میکنم.» در مورد میزان درآمدش نیز میگوید: «بستگی به جنسی که میفروشیم دارد. البته باید علاقه افراد را هم بدانی. صبح زود دونات رضوی خیلی فروش دارد چون اغلب مسافران بدون خوردن صبحانه و با عجله خود را به قطار میرسانند بنابراین دونات و دیگر خوراکیهایی که میشود به عنوان صبحانه خورد، فروش خوبی دارند.»
با صدایی که انگار بوی غرور میدهد ادامه میدهد: «یک فروشنده حرفهای مترو لوازم آرایش را 8 صبح عرضه نمیکند و 9 شب هم بدلیجات نمیفروشد! چون همه خسته و کوفتهاند و حال و حوصله انتخاب دستبند و انگشتر را ندارند. همچنین در ساعتهای پایانی روز نباید با صدای خیلی بلند اجناس خود را بفروشی، چون در این ساعتها مترو خلوت است و صدای بلند، افراد خسته را خستهتر و بیحوصلهتر میکند و در واقع نباید روی اعصاب مسافران راه رفت بلکه باید با سکوت و تنها با اشاره اقدام به فروش کرد! خوش تیپ بودن هم تاثیر دارد. فروشندهای که شیک بپوشد و کمی به صدایش تاب بدهد و صدایش را بکشد، به نظر باکلاس میآید. این کارها بویژه در فروش محصولات آرایشی خیلی موثر است! اگر کسی این متدها را رعایت کند میتواند تا روزی 200 هزار تومان هم بفروشد. بهتر است مدام تکرار کند که خودش نیز از همان لوازم استفاده کرده است و خلاصه همانی شده است که میبینند!»
کمکم معنای فروشنده حرفهای را هم میفهمم! او در ادامه میگوید: «جان مادرت گزارش ما را رد نکنی؟!» مات و مبهوت نگاهش میکنم و تنها میتوانم لبخندی بزنم به راضی و خوشنود بودن او از اینکه با لیسانس پژوهشگری اجتماعی، یک فروشنده حرفهای مترو شده است!»
میل بیپایان خرید
شاید به جرأت بتوان گفت که ایرانیها از هر لحاظی که حساب کنید، ملتی استثناییاند. بدون هیچ برنامه از پیش تعیینشدهای میتوانند اعمالی خارقالعاده انجام دهند. یکی از این کارها، خرید است. در هر ساعت از شبانهروز و با هر مقدار پولی که دارند میتوانند خریدی جانانه انجام بدهند. شاید راز ازدیاد روزافزون فروشندگان وسایل غیرضروری زندگی و شغلهای کاذب، همین میل بیپایان روحیه ایرانی به خرید باشد. خریدی که انگار خلاء ناشی از چالههای عمیق روحی و روانی را پر میکند. نوعی تسکین چند ساعته و التیام بر زخمهایی که انگار بهبود نخواهد یافت.
خرید و فروش ساندویچ سوسیس داغ در مترو از عجایب واقعی است. کمکم یک فروشگاه زنجیرهای نامحدود در عرضه کالا، زیر این خیابانهای پرپیچ و خم در حال شکلگیری است. مردم هم استقبال خوبی میکنند. قبلا تنها میتوانستند جوراب و دستبند و ساق دست از فروشندگان مترو بخرند، اما چند صباحی است که ساندویچ داغ هم در این بازار مکاره یافت میشود و خریداران میتوانند در حالی که سوسیس گاز میزنند و با توقفهای ناگهانی قطار به در و دیوار و افراد دیگر کوبیده میشوند، انگشتر و گوشوارههای سرگرمکننده چینی بخرند تا فقط و فقط خرید کرده باشند!
میخواهم زنده بمانم
اما اینکه چرا بعضیها این شغل را انتخاب میکنند جای سوال دارد؛ چرا این زنان و دختران جوان خستگی این مسیرهای بیپایان را به جان میخرند؟ چه انگیزهای این افراد را به این معبر زیرزمینی کشانیده است؟ چه چیزی باعث میشود که ترس و استرس رویارویی با ماموران مترو و هزار دردسر دیگر را به جان بخرند؟ با چند نفر از این فروشندهها صحبت میکنم. هر کدام چیزی میگوید؛ از داشتن استقلال مالی تا دادن خرجی خانواده.
سحر در حالی که شال بنفشش را روی سرش جابهجا میکند، میگوید: «خانوادهام تنها بخشی از مخارج من را میتوانند تامین کنند و بقیه را از راه فروشندگی در مترو جبران میکنم. کنجکاو شدهام که بدانم مخارجش چه چیزهایی است که حاضر است به خاطرشان این همه خستگی در این دالانهای بیانتها را تحمل کند! از مخارجش که میگوید همه نیازهای اولیه یک انسان قرن 21 را نام میبرد. از بیرون رفتن با دوستان و سینما و خرید لباس و غیره. اما سوال اینجاست، پس خانواده از عهده تامین کدام بخش از نیازهایش برمیآید؟ یعنی درآمد این خانواده چقدر است؟ پس کدام احتیاجش را با یارانه ماهانه رفع میکند؟!
عالیه خانم یکی دیگر از فروشندگان مترو است که خطوط عمیق گذشت نابهنگام زمان را میشود روی صورتش دید، میگوید: «سه تا بچه دارم و شوهرم معتاد شده افتاده گوشه خیابان. مجبورم خودم زندگی را اداره کنم. اجاره خانه و نان شب باید بدهم! کارم از 7 صبح شروع میشود و تا 9 شب ادامه دارد. وقتی میرسم خانه نای حرف زدن هم ندارم. بچههایم مدرسه نمیروند و همیشه توی خانه تنها هستند. دلواپسی برای آنها بخشی از زندگی من شده است. این کار خستگی زیادی دارد. دائما باید سر پا بایستم و حرف بزنم. البته درآمدش بد نیست و بخور و نمیر زندگی امثال ما هم میگذرد. در حرکاتش یک حالت بیخیالی خاصی دیده میشود که انگار داد میزند بیخیال دنیا فقط بدو تا نمیری از گرسنگی...
منبع: پایگاه خبری قانون
پربازدیدترین اخبار سلامت در سال 1402
پیشنهاد سردبیر
-
چه کسانی کاندید جراحی برداشتن «لوزه» هستند؟
استاد دانشگاه علوم پزشکی شهیدبهشتی با تاکید بر اینکه نباید به بهانه کوچکشدن یا از بین رفتن خود به خودی لوزه بزرگ، نسبت به جراحی و برداشتن آن بیتفاوت باشیم، گفت: لوزههای بزرگ با بالارفتن سن، کوچک میشوند ولی عارضههای جبرانناپذیری برای فرد به دنبال خواهند داشت.
-
برای درمان آکنه از گلاب استفاده کنید
گلاب می تواند به طور موثر علائم جوش های آکنه را کاهش دهد و در عین حال پوستی شفاف و درخشان را برای شما به ارمغان آورد.
-
کمبود این ویتامین ها باعث میگرن می شود
پژوهش ها نشان می دهد که کمبود برخی ویتامین ها ممکن است با فراوانی و شدت حملات میگرنی مرتبط باشد.
نظر شما