یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۱ - ۱۴:۰۸
سلامت نیوز: با نگاهی به سایت‌های خبری و روزنامه‌ها اخبار دردناکی به چشم ‌می‌خورد که حکایت از خشونت‌های خانگی دارد. مردی که به فجیع‌ترین وضع فرزند خردسالش را کشته، پسری که اعضای خانواده‌اش را به طرز دلخراشی به قتل رسانده و مادری که فرزند خود را تا سرحد مرگ کتک زده و آزار داده، تنها نمونه‌هایی از اینگونه اخبار هستند که روح و روان هر خواننده‌ای را جریحه‌دار می‌کنند.

آنچه مشاهده می‌شود این است که بخش عمده‌ای از حوادث بر خشونت‌هایی که در خانواده اتفاق می‌افتد متمرکز شده است؛ یعنی جایی که به عنوان یک محل امن تعریف شده و باید افراد در آن احساس امنیت و آرامش کنند تبدیل به محلی شده که در آن فجایع دلخراش اتفاق می‌افتد. به طوری که حتی بعضی از جامعه‌ شناسان و آسیب‌ شناسان نگران این موضوع هستند که بر اساس آمارها امروز خانه بعضا ناامن‌تر از محیط بیرون شده و خشونت‌های بیشتری در آن رویت می‌شود. این در حالی است که حتی بسیاری از حوادث و خشونت‌ها گزارش داده نمی‌شود و در همان محیط خانه پنهان می‌ماند و تنها نمونه‌های بسیار حاد رسانه‌ای می‌شود.

اما این سوال پیش می‌آید که چرا این محل امن به یک نهاد ناامن و پرتنش تبدیل شده است؟ به لحاظ جامعه‌شناختی دلایل متعددی در این رابطه وجود دارد. یکی از این دلایل به این برمی‌گردد که سابقا خانواده‌ مجموعه‌ای از افرادی بود که شامل پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها و بزرگان خانواده بود که اعضای فامیل را حمایت می‌کردند و اگر افرادی دچار مشکل می‌شدند بقیه اعضا وظیفه خود می‌دانستند که به کمک اعضای مشکل‌دار بیایند و نگذارند خانواده دچار تنش شود. ولی امروزه با توجه به تحولاتی که ایجاد شده است، خانواده‌ها کوچک شده و محدود به پدر، مادر و یکی دو فرزند شده است ضمن این که رفت و آمدهای خانوادگی هم که با قوم و خویش و نزدیکان برقرار می‌شد به دلایل متعدد و مشاغل و گرفتاری‌ها کم شده و اساسا خانواده تنها شده است.

این روند در کشورهای توسعه یافته هم مشاهده می‌شود اما اگرچه آن ارتباط‌های خانوادگی وجود ندارد، امروز در جامعه مدرن نهادهای جدیدی پیدا شده‌اند که این خلاءهای ارتباطی را پر می‌کنند. انجمن‌ها، تشکل‌ها و نهادهای غیر دولتی و دولتی به وجود آمده‌اند و به خانواده‌ها برای روبه‌رو شدن با بحران‌های جدید کمک می‌کنند. این روند در جامعه ایران معکوس است یعنی خانواده حمایت‌های پیشین را از دست داده است، در حالی که نهادهای حمایتی نه‌تنها تقویت نشده‌اند، بلکه شاهدیم که روز به روز دارند ضعیف‌تر هم می‌شوند و خانواده بار بسیار سنگینی را برای تمام مسوولیت‌های جامعه به عهده می‌گیرد.

می‌‌دانیم که جامعه باید با تاسیس نهادهای اقتصادی به کمک خانواده بیاید. قبلا خانواده یک بنگاه اقتصادی بود ولی الان دیگر نیست. بنابراین در جامعه باید توسعه ایجاد شود و زمینه‌های کار و شغل ایجاد شود تا بتواند به کمک خانواده آمده و خانواده را همراهی کند. بقای خانواده به مسائل اقتصادی بستگی دارد؛ پدر، مادر و اعضای بالغ خانواده باید بتوانند کار کنند و خانه را اداره کنند. بنابراین عدم کفایت نهادهای اقتصادی جامعه یا سوء مدیریت در اقتصاد جامعه و عدم فعال بودن بخش خصوصی اقتصاد، موجب شده امروز بخشی از افراد در سن کار خانواده بیکار باشند و محل تامین معاش نداشته باشند. خصوصا در سال‌های اخیر با تعطیل شدن بسیاری از بنگاه‌های اقتصادی، ظرفیت‌های اشتغال کاهش پیدا کرده و حتی گاهی سرپرستان خانواده شغل خودشان را از دست داده‌اند چه برسد به جوانانی که می‌خواهند وارد بازار کار شوند.

در کنار این مسائل تورم شدید اقتصادی را شاهد هستیم و می‌بینیم که هر روزه کالاهایی از سبد خرید خانوار حذف می‌شود و غم نان و غم مسکن و ... بر دوش اعضای خانواده است که می‌تواند به چنین خشونت‌هایی دامن بزند.

فشار دیگری که بر خانواده‌ها می‌آید به دلیل سوءمدیریت و عدم پذیرش مسوولیت در جامعه و نهادهای دولتی در امر تعلیم و تربیت است. خانواده امروزی بخشی از تربیت را برای کمتر کردن فشار به خانواده به نهادهای آموزشی و تربیتی سپرده است. آنها فرزندان خود را به مدارس می‌سپرند اما گاهی شاهدیم به دلیل سوءمدیریتی که در نهادهای آموزشی وجود دارد و یا بی‌انگیزگی که در برخی معلمین وجود دارد آموزش صحیحی به دانش‌آموزان صورت نمی‌گیرد و در نتیجه خانواده‌ها در یک رقابت سخت برای آینده شغلی فرزندان باید هزینه‌های سنگینی را بپردازند که فرزندشان به مدرسه بهتر و با امکانات بیشتری رفته، درگیر آسیب‌های اجتماعی و دوستان ناباب و محیط‌ها و رفتارهای پرخطر نشود و در نهایت بتواند کار مناسبی پیدا کند. بنابراین هزینه اینگونه مدارس در کنار فشارهای اقتصادی که ذکر شد، خانواده‌ها را درگیر خود می‌کند.

با وجود همه این مشکلات اقتصادی و اجتماعی، نسل جوان و نوجوان امروزی متناسب با تحولات سریع فنی، علمی، اجتماعی و فرهنگی، نیازهای بسیار فراوانی به آگاهی و اطلاعات پیدا کرده و دگرگونی جدّی‌ای در ارزشها و رفتارهایشان پدیدار شده است. آنان سوالات فراوانی دارند که نه پدر و مادر قادرند به آنها پاسخ گویند و نه در جامعه کسانی در اندیشه فهم کردن تحولات فکری و رفتاری جوانان است. حتی بعضا در جامعه، نهادهای تربیتی به جای درک شرایط نوجوانان و جوانان در پی تکذیب و یا تادیب آنان بر آمده اند. با این وصف، نسل نو امروز درگیر نوعی بحران هویتی و سرگشتگی و بی‌هدفی نسبت به آینده است و این مسائل بشدت خانواده‌ها را نگران کرده و بعضا درگیری‌های نسلی میان آنان را دامن زده است. پدر و مادر درگیر معیشت فرزندان فرصت درک شرایط فرزندان را ندارند و نهادها و افرادی هم نداریم که با درکی واقع‌بینانه، علمی و صحیح به مشکلات این نسل توجه نماید و بحران میان نسلی را پاسخ گوید. بنابراین پدر و مادری را در نظر بگیریم که تمام همّت خود را شبانه‌روز وقف فرزندان کرده اند و در پاسخ قدردانی از سوی فرزندان، از طرف عزیزان خود متهم به بی‌کفایتی شوند و ارزشها و عقاید و آرمانهای آنان به چالش نسل نو کشیده شود.

از این نیز بگذریم بعضا همه این مشکلات اقتصادی و روحی میان اعضای خانواده، بعضا تضادهایی میان پدر و مادر بر سر زندگی، فرزندان و مشکلات انباشته پیش‌رو رخ می‌دهد که خانواده را در سراشیب فروپاشی قرار می‌دهد.

در چنین شرایطی وقتی افراد خانواده درگیری‌ها و مشکلاتی با هم پیدا کردند وقتی دیگر ریش‌ سفید و معتمدی نیست که به او مراجعه کنند، چه نهاد عمومی، خصوصی یا دولتی وجود دارد که با مراجعه به آنجا حل اختلاف کنند؟ تنها چیزی که وجود دارد، مراکز مشاوره است که با دید سودجویانه‌ای که در بسیاری موارد به قضیه نگاه می‌شود و هزینه‌های سرسام‌آوری که وجود دارد، بسیاری از خانواده‌ها نمی‌توانند از عهده این هزینه‌ها برآیند و مشکلاتشان به قوت خود باقی مانده یا حتی تشدید می‌شود و نتیجه همه اینها در نهایت چیزی نیست جز آنچه در روزنامه‌ها درباره خشونت، قتل و نزاع، سرقت و مشکلات روحی و روانی می‌خوانیم. همه اینها جز فرار جوانان از قبول تعهد در قبال خانواده و تلاش برای ازدواج و تشکیل خانواده را چیزی در بر ندارد. قبول تعهد برای تشکیل خانواده یعنی رفتن زیر بار تمام مسئوولیتهایی که نهادهای خصوصی، عمومی و دولتی از سر بدر کرده اند و این چنین تعهدی شاید عاقلانه نباشد، زیرا یا انتهایش به طلاق و فروپاشی خانواده و یک تجربه شکست خورده منتهی می‌شود و یا انواع بیماری‌های روحی و روانی و جنگ اعصاب.

منبع: خبرآنلاین

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha