سه‌شنبه ۹ خرداد ۱۳۹۱ - ۰۹:۲۷
کد خبر: 49692

وقتی که برای چندمین بار بخاطر سرقت به زندان می‌افتاد، فکر نمی‌کرد روزی قاتل شود، نگران باشد که زنده ماندش به دست خانواده جوانی باشد که بخاطر دفاع از یک زن بیگناه با وی درگیر شده بود.

سلامت نیوز : وقتی که برای چندمین بار بخاطر سرقت به زندان می‌افتاد، فکر نمی‌کرد روزی قاتل شود، نگران باشد که زنده ماندش به دست خانواده جوانی باشد که بخاطر دفاع از یک زن بیگناه با وی درگیر شده بود. یک روز وسط هفته به همراه یکی از همدستانش با موتور به یکی از مناطق باکلاس تهران رفت تا با کیف قاپی از یکی دو تن، برای مخارج روزمره و بویژه هزینه مصرف شیشه‌اش مقداری پول تهیه کند.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از ایران ؛ نخستین شکارشان زنی میانسال بود که هنگام سرقت کیف وی با کمی کشیده شدن زن بیچاره روی زمین همراه شد، بعد از سرقت درحال فرار بودند که به ناگاه جوانی با خودروی 206، خودش را با شتاب به آنها رساند و بعد از آن‌که با تنه زدن با خودرویش آنها را نقش بر زمین کرد، قصد گرفتن کیف زن بیچاره و تحویل آنها به پلیس را داشت که ناگهان موتورسوار از جایش بلند شد و خیلی سریع مانند قاتلان حرفه‌ای چاقوی تیزی را به سینه‌اش زد و وی را نقش بر زمین کرد. در همین هنگام رهگذران با دیدن صحنه قتل جوان وظیفه شناس مانع فرار قاتل و همدستش شدند و آنها را تحویل پلیس دادند.

بعد از دستگیری وی در بازجویی‌هایش به کارآگاهان گفته بود که قصد کشتن راننده 206 را نداشت، بلکه تنها برای ترساندن قربانی و تخلیه هیجانی خود برایش چاقو کشید.
پلیس در ادامه تحقیقاتش با بررسی مشخصات قاتل پی برد که وی از 15 سالگی کیف‌قاپی و زورگیری داشته که سرانجام با قتل جوان شرافتمند برای چندمین بار به زندان افتاد.
بعد از آن‌که مددکاران و روانشناسان زندان پی به سابقه بسیار وحشتناک این قاتل بردند تصمیم گرفتند تا پیش از این که قاتل در مراجع قضایی مورد محاکمه و مجازات قرار گیرد، وی را به‌وسیله یک روانشناس حرفه‌ای مورد روانکاوی قرار دهند.

این مرد بعد از این که در چند جلسه به‌وسیله روانشناسان مورد روانکاوی قرار گرفت، سخنانی را از زندگی اش بر زبان آورد که بسیار جالب بود. او خود را از زمان کودکی اسیر دست روزگاری دانست که ظلم و جورش از دستان پدر و مادری بد اخلاق و خشن بر سر و روی وی و برادر و خواهرانش فرود می‌آمد. به گفته این قاتل مادرش در برابر کوچک‌ترین اشتباهات با دندان‌های تیزش مانند گرگ‌های بیابان او را گاز می‌گرفت یا با فلزی داغ بدن او را می‌سوزاند که آثار سوختگی در جای جای بدنش از زمان کودکی از مادر برایش به یادگار مانده بود، مادرش حتی گه‌گاهی آنها را برای ساعت‌ها گرسنه نگه می‌داشت که او و برادرش چندین بار در دوران کودکی به همین دلیل از حال رفتند. وی در کنار همه این بی‌رحمی‌ها ازشب‌هایی که به دستور پدر و مادرش مجبور بود در زیرزمین تاریک و وحشتناک خانه‌شان سپری کند، به عنوان بد‌ترین خاطرات دوران کودکی‌اش بیان کرد.

وی همچنین ضربات محکمی که در گذشته با استفاده از سیم کابل بر پیکر نحیفش به‌وسیله پدر به بهانه تنبیه زده می‌شد را از خاطراتی می‌دانست که به سختی می‌توانست از آن یاد کند، او به روانشناس گفته بود که همه تنبیهات پدرو مادرش به همین اقدام‌‌ها ختم نمی‌شد، چرا که در شب‌های سرد زمستان پدر وقتی که به منزل می‌آمد و صدای اعتراض مادر را می‌شنید، ما را با بدن برهنه پس از این که با سیم کابل کتک مفصلی می‌زد در دل هوای سرد داخل برف‌ها تا دیر وقت ر‌ها می‌کرد.

نا گفته نماند که بعد از این همه تنبیه و کتک​کاری به‌وسیله والدین او نه تنها در درس و مشق هیچ گونه پیشرفتی را نداشت، هیچ وقت در هیچ کارگاه یا آموزشگاهی نتوانست آرام و قرار بگیرد و شغل و حرفه‌ای را بیاموزد. البته ناگفته نماند که این روانشناس در ادامه کارش با این جوان پی برد که خانواده وی نیز قربانی خشونت‌های بزرگان و اطرافیان خود بوده‌اند، چرا که آنها که با یکدیگر دختر عمو و پسر عمو بودند، از همان دوران کودکی پدرانشان را از دست دادند و بعد از این که مجبور بودند دوران سخت یتیمی را به جان بخرند، مدام به‌وسیله ناپدری و حتی اربابانی که برای آنها کار می‌کردند، تنبیهاتی به مراتب سخت و وحشتناک‌تر را تجربه کردند. یقیناً در چنین شرایطی کمتر کسی محبت کردن به اطرافیان و راه درست زیستن را می‌آموزد. حال این مرد با چه دیدگاهی در جامعه می‌تواند زندگی کند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha