چهارشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۱ - ۱۰:۴۷
کد خبر: 50173
سلامت نیوز:سی و شش سال بیشتر ندارد اما چین‌های صورتش مرز 50 را رد كرده است. دو تا چشم دارد، سبزِ سبز اما هاله زردی كه اعتیاد روی چشم‌هایش انداخته، برق آن‌ها را كدر كرده است. می‌گوید:«سی و یك روز است كه پاكم.» می‌پرسم:«چیزی درباره ایدز می‌دانستی؟»

سرش را به نشانه ندانستن تكان می‌دهد. شیرین سه بار از خانه فرار كرده است. خودش می‌گوید كه از دست كتك‌های پدر معتاد و سرفه‌های مادر مسلولش به تنگ آمده بود: «شب‌ها توی پارك می‌خوابیدم. بعد هم با زنی آشنا شدم كه در قبال پول مواد، خودفروشی می‌كرد.» پل‌های پشت سرش را خراب كرده تا زندگی بهتری را تجربه كند، غافل از اینكه زندگی در خیابان درد بیشتری را برایش به ارمغان می‌آورد. وقتی به خودش آمده دیگر نه راه پس داشته و نه راه پیش. شیرین كنار این آدم‌ها معتاد شده است. بعد هم برای تامین مواد مخدر و غذا حاضر شده تا مثل آن زن خودفروشی كند. شیرین این اواخر شیشه مصرف می‌كرده است.

می‌گوید:«خمار كه می‌شوی دیگر هیچ چیز مهم نیست. گرسنگی و تشنگی را می‌توان تحمل كرد اما خماری را نه! باید خماری كشیده باشی كه بدانی چه دردی است...» شیرین قبل از این هم یك بار ترك كرده است. «با مردی در پارك آشنا شدم كه خودش قبلا مواد را ترك كرده بود. به من شماره‌ای داد كه با آن تماس گرفتم. به همراه دو نفر دیگر آمد و مرا به كمپ ترك اعتیاد برد.» ترك اعتیاد برای او آغازی دوباره بود اما زیاد طول نكشید.

دوباره شروع كرد. این بار كارش به كارتن خوابی كشید و باردار شد. همین بارداری باعث شد تا بفهمد ایدز دارد:«خانم مددكاری بود كه كمكم كرد. می‌گفت حتما بچه ات به خاطر شیشه آسیب دیده اما آزمایش‌ها نشان داد HIV مثبت هستم!» گره روسری‌اش را باز و بسته می‌كند. مثل زن‌های دیگر وقت گفتن از مصائبی كه در زندگی رنجش داده بغض نمی‌كند. نگاهش را توی چشمهایم می‌دوزد و می‌گوید: «دلم برای زندگی‌ام می‌سوزد. برای جوانی‌ام كه به باد رفت. خدا را شكر كه هنوز خدا را دارم.» زنی كه آن‌طرف‌تر نشسته و انگار با شیرین آشناست، میان كلامش می‌پرد و می‌پرسد:«درد هم داری؟» شیرین نگاهش نمی‌كند. خطاب به من می‌گوید:«ایدز درد دارد. همه از من دوری می‌كنند. همین كه می‌فهمند رفتارشان عوض می‌شود. این چیزها درد دارد!»

برای دیدنش دقایقی انتظار كشیده‌ام. وارد كه می‌شود تا وقتی هنوز دكتر معرفی‌اش نكرده باور نمی‌كنم HIV مثبت باشد. شبیه هیچ كدام از آن عكس‌هایی كه دیده‌ام ومطالبی كه خوانده‌ام نیست. فرشید نه رنجور است و نه پوستش به زردی می‌زند! 26 ساله است و درست مثل ورزشكاران اندامی ورزیده و آماده دارد. می‌گوید:«شش ماه است كه فهمیده‌ام HIV مثبت هستم و از طرف یكی از دوستانم به این مركز درمانی معرفی شدم.»

اینجا هم مشاوره می‌شود و هم تحت نظر است. داروهایش را هم رایگان می‌گیرد. هنوز خانواده‌اش از اینكه بیمار شده مطلع نیستند. می‌گوید:«هر روز برایم دختر جدیدی انتخاب می‌كنند كه برویم خواستگاری! نمی‌خواهم ازدواج كنم اما نمی‌دانم تا كی می‌توانم در برابر اصرارهای خانواده‌ام مقاومت كنم.» نگران ادامه زندگی‌اش است. به پنجره خیره می‌شود.

انگار در دور دست‌ها روزی را می‌بیند كه پدر شده است. رویایی كه حتی در ذهن هم دیگر شیرین نیست. می‌گوید:«من هم كه بچه دار نشدن را بپذیرم، دختری كه با من ازدواج می‌كند حق دارد مادر شود. چطور می‌توانم او را از این نعمت محروم كنم.» خودش علت بیماری را اعتیاد می‌داند؛ اما پزشك معالجش زمزمه می‌كند:«باور نكن از اعتیاد بوده باشد!»
منبع :تهران امروز

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha