سلامتی و تعادل نسبی روانشناختی در ابعاد زیستی، روانی و اجتماعی تعریف شده است. سازمان بهداشت جهانی عدم وجود بیماری را كافی تلقی نمیكند و ارتقای كیفیت زندگی و امكانات حمایت اجتماعی را نیز جزیی از سلامتی میداند.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از شرق ؛ از دیدگاه علوم عصبشناختی میتوان از استرس به عنوان واژهای نام برد كه دربرگیرنده اغلب عوامل تخریب روانی مردم است. متاسفانه در پژوهشها بیشتر به آثار فشار روانی و علایم و نشانهها پرداخته و پیشنهاداتی نیز برای استرسزدایی مطرح میشود. پژوهشهایی كه درباره عوامل ایجاد استرس هستند كمتر مورد توجه قرار میگیرند. به زبان ساده شدت تب و لرز را نشان میدهند ولی عاملی كه تب و لرز را ایجاد میكند ناشناخته میماند و در نتیجه سعی میشود علامت درمانی جای معالجه اساسی را بگیرد. در حالی كه باید باكتری یا سمی كه تولیدكننده علایم است بررسی شود. بدیهی است كه در آستانه قرن حاضر كه جهانی شدن، انفجار اطلاعات، بحران اقتصادی و سیاسی و... بر اغلب نقاط دنیا سایه انداخته است رویارویی، پیشگیری و تقویت قشر به اصطلاح آسیبپذیر نیز در حد مطلوب مشاهده نمیشود. در چنین شرایطی رفتار ستیز و گریز، غیراجتماعی و حتی ضداجتماعی مشاهده میشود. ذهنی كه عدالت اجتماعی را تجربه نكند نمیتواند به اخلاق فاخر روی آورد. سرنشین قایق در تلاطم روزمره زندگی، بدون قطبنما در تنظیم رفتار خود دچار تعارض میشود.
به طور اجمالی شاید بتوان برخی از علل كثرت نابسامانیهای روانی جامعه را در چند فرآیند بررسی كرد:
1-نابسامانی اقتصادی بهویژه برای طبقهای كه توان گذران زندگی امروزی را ندارد و تحت فشار شدید قرار داد. با مشاهده تورم لجامگسیخته در تهیه مسكن و سرپناه و امرار معاش زندگی روزانه از نظر روانشناختی فرصتی برای ارتباطات سالم كه برده منافع شده است باقی نمیماند. با مشاهده تبعیض و زندگی طبقه نوكیسه كه با ماشین چند صدمیلیونی و برخوردار در رفاه كمنظیر در عیش و نوش زندگی را سپری میكنند، یك خشم و عصیانگری در ذهن نطفه میگیرد كه این اسلحه در شرایطی بیرون را هدف میگیرد و در شرایطی نیز به درون و تخریب توسط سوءمصرف مواد و آلودگی به رفتارهای جرمخیز و فلسفه پوچیگرا منتهی میشود.
2-عدم شكوفایی فرهنگ و هنر رهاییبخش! به این معنی كه تبلیغات و الگوهای ارایه شده در جهت لذتطلبی، بیتفاوتی، روزمرگی، یادزدایی شرایط و فلسفه نیستیگرا، درماندگی و تسلیم سرنوشت شدن سوق داده میشود. كالازدگی و تبلیغ نیازهای كاذب، بیبرنامگی اوقات فراغت كه در فرهنگ ما هنوز جایگاه و كاركرد خود را پیدا نكرده است در رفتار اجتماعی كسوف خرد و انسانزدایی را به ارمغان میآورد. موقعی كه شهروندی از بیچارگی در روز روشن اقدام به خودكشی میكند عوض كمكرسانی اغلب با موبایل مشغول فیلمبرداری از صحنه میشوند. معنی زندگی به بیراهه سوق داده میشود. موقعی كه در رسانهها (چه داخلی و چه خارجی) كشتن، خشونت، ویرانی، چپاول، دروغ و فرهنگ لمپنی القا میشود چه انتظاری از مردمی كه فرهنگ مطالعه را در 24ساعت گویا در چند دقیقه دارند، میشود برآورده كرد؟ هنوز فرهنگ شهروند بودن، مدنیت، همزیستی مسالمتآمیز، احترام متقابل، همدلی، همبستگی و همدردی در حد مطلوب دیده نمیشود.
3-بحران ارزشها و سطحی و گذرا بودن ارتباطات، مردم بیشتر با هم تماس پیدا میكنند تا ارتباط سالم و موثر برقرار شود. جامعهپذیری جزیی از فرهنگ و مدنیت انسان محسوب میشود. خودمداری فرهنگی هنوز با بخشی از سنت در ذهنها حاكم است. نگاهی به مراسم ازدواجها كه بیشتر انسان را وادار میكند كه بگوید در مراسم سوگواری عشق شركت كردم كافی است عمق از خودبیگانگی و خردگریزی را با چشم غیرمسلح هم تماشا كند، شور زندگی در چنین شرایطی به شوربختی و ملالت تبدیل میشود.
البته كه روزنههای امید برای فردای بهتر هنوز وجود دارد! فرهنگ خانواده، مدرسه و جامعه اگر بتوانند زبان مشترك پیدا كرده و در رفع مشكلات در حد توان مشاركت كنند و امكان فعالیت مردمی در تشكلهای مردمنهاد گسترش پیدا كند حتما شرایط سلامت روانی جامعه آمادگی بیشتری پیدا میكند. اگر قرار است رفتار اجتماعی تغییر پیدا كند، اول باید رفتار را بشناسیم، چرایی رفتار را بررسی كنیم و علت را بیشتر در پژوهش و آموزش و خدمات اولویت دهیم تا درصدد كاهش علایم و نشانهها در جامعه فعال شویم.
نظر شما