پایتان را كه در پله دوم می‌گذارید، در هاله‌ای از دود غرق می‌شوید، چشمانتان حتی قادر به دیدن چند متر جلوتر هم نیست، اما گوش‌هایتان فریادهایی را می‌شنود كه هرچه با زحمت پایتان را روی پله‌های پائین‌تر می‌گذارید، كوبنده‌تر و پرهیجان‌تر می‌شود

قهوه‌خانه‌ها جایگزین پاتوق‌های فرهنگی جوانان
سلامت نیوز : پایتان را كه در پله دوم می‌گذارید، در هاله‌ای از دود غرق می‌شوید، چشمانتان حتی قادر به دیدن چند متر جلوتر هم نیست، اما گوش‌هایتان فریادهایی را می‌شنود كه هرچه با زحمت پایتان را روی پله‌های پائین‌تر می‌گذارید، كوبنده‌تر و پرهیجان‌تر می‌شود... فریاد غرنده «ایران ایران» ناگهان همه وجودتان را به لرزه می‌اندازد، اینجا چندصد جوان حدوداً 16 تا 30 ساله با شور و هیجان عجیبی در میان دود و غبار هورا می‌كشند، بالا و پائین می‌پرند و در نهایت تیمی را تشویق می‌كنند كه اكنون یك گل زده است و در تلاش برای جبران گل دوم است.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از ایران ؛ اشتباه نكنید، اینجا استادیوم آزادی نیست،‌بلكه یك مكان حدوداً 300 متری است كه دورتادورش را نقاشی‌های اساطیری و كهن ایرانی احاطه كرده البته با ورودی‌ای شبیه طاق بازارچه‌های قدیمی با آجرهای تراشیده و نقشدار، ستون‌های گچ‌كاری شده، یك حوضچه فیروزه‌ای رنگ در وسط و پرده‌ای از نقالی، اما بدون نقاله‌خوان كه حالا جای خودش را به یك تلویزیون پهن‌پیكر مسطح داده است و مخاطبان شاهنامه‌خوانی‌اش هم به جای گوش دادن به افسانه رستم و اسفندیار در حال تماشای بازی مردانی هستند كه می‌گویند ارادت ویژه‌ای به آقای سلطان، ژنرال و جادوگر دارند. در این مكان، اما خبری از صندلی‌های سفت و سخت استادیوم‌ها نیست، تخت‌های چوبی با رواندازی از گلیم كه شبیه همان قالیچه‌های گلدار دستباف وطنی است، زحمت نشستن و برخاستن را هم از دوش جوان‌ترها كه حالا برای دیدن صحنه گل دوم نیم‌خیز شده‌اند، برداشته است. ضمن این‌كه یك نفر كه لای هر انگشتش لا‌اقل دو استكان كمرباریك چای گذاشته است، دور تا دور تخت‌ها می‌چرخد تا مبادا كسی در اثنای بازی هوس خوردن نه یك لیوان آب سرد كه یك استكان چای داغ كند. در آن‌سو، اما هیجان بازی حواس «سرچاق‌كن‌ها» را پرت كرده است،‌ آنها قلیان‌كشان و قلیان به دست در كنار سكوها ایستاده‌اند تا مشتری‌ها كه اكنون برای پیروزی تیمشان دست به دعا برداشته‌اند، ناراضی از زیر طاق در بیرون نروند، با این وجود همه ششدانگ حواسشان گرم همان بازی است كه بدجوری نفس‌ها را در سینه حبس كرده است...

یك ساعت بعد، اما همه چیز تغییر می‌كند، هیجان‌ها فرونشسته و حالا بدون تب و تاب بازی عده‌ای مشغول تحلیل بازیكنانی هستند كه به اعتقادشان خوش درخشیده‌اند. بزرگترها كه معمولاً پیشكسوت‌ترند از مرام آن بازیكنی می‌گویند كه به احترام زمین خوردن یار حریف، توپ را به بیرون زده و عنوان «جوانمردانه» گرفته است و كوچكترها از سرعت مهاجمی حرف می‌زنند كه نام بهترین بازیكن زمین را به گردن آویخته... تخت آن‌طرف‌تر، اما محفل بحث دیگری است. عده‌ای مشغول گپ زدن درباره كار جدیدشان هستند و برخی دیگر از مشكلات و درگیری‌های شغلی می‌گویند كه اكنون از دست داده‌اند و به دنبال رتق و فتق مصائبش هستند. عده‌ای هم شیطنت می‌كنند و با وجود این‌كه چشمشان به تابلوی «از بحث سیاسی خودداری كنید» افتاده است، كمی هم طعم صحبت‌هایشان را با چاشنی سیاستمداران می‌آمیزند...

خلاصه اینجا بازار همه نوع بحثی داغ است و این شمایید كه انتخاب می‌كنید مسیر گپ و گفت‌و‌گویتان را با چه موضوعی جلو ببرید، شاید هم دلتان بخواهد صرفاً یك دورهمی دوستانه از نوع مجازش را دور یك میز و با آنچه كه در ته جیبتان مانده است، تجربه كنید... خیالتان راحت، اینجا هر فردی با هر ایده و سلیقه‌ای می‌تواند حرف‌هایش را رودررو به اشتراك بگذارد و دیگر نیاز نیست ساعت‌ها در صف فضای مجازی به دنبال طرفی كذایی! برای مباحثه باشید.

قهوه ایرانی با طعم غربی
شاید جالب باشد كه بدانید ایرانی‌ها جزو نخستین ملت‌هایی بودند كه «قهوه‌نوشی» را میان خودشان باب كردند، حالا اما در ذهن ما مطلب جور دیگری جا افتاده است، بیشتر ما امروزه قهوه‌خانه را با یك قوری پر از چای به رسمیت می‌شناسیم، در حالی كه قهوه‌خانه آن‌طور كه از اسمش پیداست، مكانی برای نوشیدن قهوه بوده است و جای آنهایی خالی كه هم‌اكنون برای نوش‌جان كردن یك فنجان قهوه تلخ به رسم غربی‌ها، پایشان را روی پای دیگر می‌اندازند و پشت میز بلند كافی‌شاپ‌ها، كمرشان را تا آنجا كه جا دارد صاف می‌كنند تا مبادا با به‌هم خوردن ژست روشنفكری‌شان، اصالتشان رو شود! غافل از این‌كه این غربی‌ها بودند كه از روی دست ما كپی زدند و كافی‌شاپ‌های كم‌سو و بی‌رمقشان را به جای قهوه‌خانه‌های پررونق و صمیمی‌مان ارزانی خیابان‌هایمان كردند... وگرنه ما ایرانی‌ها حدود 500 سال پیش فارغ از همه این ژست‌ها و ظاهرسازی‌ها در مكانی كه سرتاسر شور و موعظه بود، روی یك تخت چوبی ساده می‌نشستیم و گپ می‌زدیم و از كار و دلمشغولی‌های هم می‌پرسیدیم، تا اگر هم از بد روزگار كسی در میانمان به بن‌بست زندگی خورده است، در كوچه رفاقت دیگر به بن‌بست نخورد!

می‌گویند نخستین قهوه‌خانه‌ها در ایران در دوره صفویان و در زمان شاه طهماسب به‌وجود آمده، آن هم در قزوین كه زمانی در خوشنویسی و نقاشی شهره شهرهای ایران بوده است. بعدترها اصفهانیان كه در كسب تجارب جدید پیشتاز سایر شهرها بوده‌اند به میدان آمدند و دومین قهوه‌خانه كشور را به نام خود ثبت كردند. جالب این‌كه قهوه‌خانه‌های ما به رسم همان زمان تنها قهوه سرو می‌كردند و بعدها با ورود چای به ایران و ذائقه‌پذیر شدن طعم چای در میان مردم، چای‌نوشی را هم به قهوه‌نوشی اضافه كردند، اما همچنان نامشان همان قهوه‌خانه باقی ماند تا هویتشان زیر بار طعم‌های جدید نابود نشود. به همین علت نیز اكنون قهوه‌خانه‌ها نه تنها در اسم كه در ظاهر هم یاد ایام قدیم را زنده می‌كنند و برای آنهایی كه از قدیم‌ترها صرفاً یك بازارچه و زورخانه در ذهنشان به یادگار مانده، تداعی روزهایی است كه ایرانی‌ها در هر محله شهر پاتوقی به راه انداخته بودند تا خاطرات دور را در كنار هم زنده نگه‌دارند! خاطراتی كه امروز در عنوان تاریخ به نسلی رسیده است كه متأسفانه حالا از قهوه‌خانه فقط یك انتظار دارد... (لطفاً یك قلیان با طعم دوسیب!!)

بساط قلیان‌ها با بستن قهوه‌خانه‌ها جمع نمی‌شود
قلیان كشیدن و قلیان كشان كه حالا برای ما یك موضوع پلید افیونی شده است روزی در تاریخ ما یك رسم رایج مهمان نوازی بود، تا جایی كه قهوه‌خانه‌های بزرگ و پرمشتری شهرها حتماً فضای سر بازی را برای پذیرایی از مشتری‌های مخصوصشان قرار می‌دادند و در كنار یك آشپز ماهر و چایی‌ساز زبردست، یك «سرچاق‌كن» و «آتش‌بیار» هم داشتند، البته قدیمی‌ها به شیوه خودشان سرطان‌ها را معنا می‌كردند و صد البته كه اگر می‌دانستند مثلاً هر قلیان 4 هزار ماده شیمیایی و 20 نوع ماده سمی مثل سیانور، بنزن و سرب و فلزات سنگین را وارد بدن می‌كند از كشیدن آن پرهیز و اگر هم نمی‌شد حتماً برای توتون‌هایشان یك چاره اساسی می‌كردند ولی قدر مسلم این است كه گذشتگان ما یا اطلاعات پزشكی ناقصی داشته‌اند و یا احیاناً جنس توتون‌هایشان با امروز زمین تا آسمان توفیر می‌كرده است، در هر حال ضرر آن اكنون به چشم جوان‌ترهایی رفته كه یك روز در میان با در بسته قهوه‌خانه‌ها روبه‌رو می‌شوند و كسی هم نیست كه بگوید «هر كه در این معركه وارد بشود عاشق قلیان نشود...» البته این تصور كه قهوه‌خانه مساوی است با قلیان خانه مال امروز و دیروز نیست خیلی‌ها تلاش كردند تا بساط قلیان‌ها را كه نه، بساط قهوه‌خانه‌ها را جمع كنند تا این عادت غلط قلیان كشی از سر قدیمی‌ها كه هیچ از سر جوان‌ترها بیفتد اما كارساز واقع نشد، نه اینكه نتوانستند، چرا توانستند، ولی افاقه نكرد، یعنی بساط قهوه‌خانه‌ها جمع اما بساط پارك‌ها و محفل‌های زیرزمینی پهن شد... و البته در كنار قهوه‌خانه‌ها، بازار گپ و گفت‌وگوها و سروكله‌ زدن‌ها هم رو به كسادی رفت! حالا این تصویر جدید از قهوه‌خانه‌ها را كه البته یادگار همان دوران قدیم است به خاطر بسپارید تا باور كنید هر بدی از نخست بد نبوده و ما از ظرفیت‌های فرهنگی‌مان كه اتفاقاً قهوه‌خانه‌ها هم جزو لاینفك آن بوده است به شكل درست استفاده نكرده‌ایم...

نام «زورخانه» را كه حتماً شنیده‌اید، محل جمع شدن پهلوانان و سلحشوران با خصلت‌های جوانمردی و ایثارگری كه خوشبختانه همچنان در ذهنمان به نیكی یاد می‌شود. قدیم‌ترها اما قهوه‌خانه مثل زورخانه در كنار هم دو مكانی بودند كه یكی مسئول پروردن تن و دیگری مسئول پرورش اندیشه و اخلاق بود. مرشد زورخانه و نقال قهوه‌خانه هم آنقدرها در ذهن مردم كوچه و بازار مقتدر و موجه بودند كه سلامشان بی‌علیك نمی‌ماند و سخن سرایی‌هایشان درباره دلاور مردی‌های امیرالمؤمنین(ع) و نبردهای رستم و اسفندیار زمزمه هر روز و شب حلقه‌نشینان محفلشان بود، بعدترها البته قهوه‌خانه‌ها كاركردهای بیشتری پیدا كردند و مثلاً اگر كسی می‌خواست سراغ بزاز، رزاز، خراط، نجار و یا كفاش زبردست و معتبر برود، كافی بود مسیرش را به سمت یكی از قهوه‌خانه‌های محل كج كند تا بهترین و شاید هم امین‌ترین پیشه‌ور محل را پیدا كند. آن وقت‌ها هر قهوه‌خانه جایی برای دور هم جمع شدن اصناف مختلف بود تا اگر هم كسی بیكار مانده یا جویای كار است به راحتی در دسترس همه باشد و خدای ناكرده به خاطر تنگدستی و فشار روزگار راه صوابش را به ناصواب كج نكند، ضمن آنكه مرثیه‌سرایی، نقالی و شاهنامه‌خوانی هم مرهمی بر دل گرفته‌اش باشد و خاطر آزرده‌اش را كمی تسكین دهد...

این روزها اما اغلب آدم‌ها آنقدر سرشان شلوغ است كه حتی یادشان می‌رود حال خودشان را بپرسند چه برسد به اینكه بخواهند سنگی هم از جلوی پای كسی بردارند... احیای قهوه‌خانه‌ها حالا با هر اسم و عنوان دیگری با همان كاركرد گذشته‌شان كه البته در بعضی نقاط تهران هنوز حفظ شده برای این روزهای همین آدم‌ها است، بخصوص جوان‌ترها كه خیلی حرف‌هایشان پاتوقی می‌خواهد برای گفته شدن و اما جز چند كافی‌شاپ و رستوران كه دخلشان هم به آنها اجازه ورود نمی دهد جای دیگری نیست...

از پیش‌بینی قیمت سكه تا...
امروز دیگر قهوه‌خانه‌ها مخصوص یك تیپ خاص نیست، اگر گذرتان به یكی از آنها افتاده باشد حتماً تأیید می‌كنید چهره‌هایی را كه نه بیكار و علاف كه حتی مدیر، فرهنگی، كارمند و بازاری‌اند آن هم نه با یك دیدگاه خاص كه حتی دانشجویان با هر طیف فكری و مذهبی جزو مشتریان پروپا قرص قهوه‌خانه‌هایی هستند كه ما از آنها به عنوان «پاتوق‌های فرهنگی جوانان» نام می‌بریم. بازار بحث‌ها كه البته داغ داغ است. یكی از پیش‌بینی قیمت سكه می‌گوید و دیگری از داستان ارز! و آنقدر تب گفت‌وگوها بالا رفته است كه جذابیت دور هم برای خیلی‌هایشان رنگ باخته و صرفاً پكی به سر قلیان‌های خالی از دود می‌زنند و گپشان را از سر می‌گیرند...

هر دقیقه پك، یك لیتر دود
اما همین ظاهر رنگ‌پریده دود برای بعضی‌ها جذاب است، مخصوصاً آن زمانی‌هایی كه حوصله‌شان سر رفته و فكرهای مزاحم هم رهایشان نمی‌كند. حالا اگر این دود نه از سر یك نخ سیگار كه از یك كوزه سفالی با شلنگ بلند و صدای قل قل خارج شود، برایشان جذاب‌تر هم خواهد بود. این دسته حتی اگر شنیده باشند كه حدود 50 پك 5 دقیقه‌ای به قلیان، 5 لیتر دود خالص را وارد بدنشان می‌كند، باز هم ككشان نمی‌گزد، چه برسد به اینكه بخواهند پك‌هایشان را بشمارند و در خوشبینانه‌ترین حالت به عدد 200 در هر بار قلیان كشیدن برسند... چاره این آدم‌ها البته نه شكستن قلیان‌ها كه ممكن است جسم و جانشان را اسیر دود بدتری كند بلكه جایگزینی تفریحی ارزان قیمت با جذابیت بیشتر است وگرنه عادت به قلیان كشیدن نه صرفاً مخصوص ایرانی‌ها كه جزو یكی از تفریحات جذاب سایر جوان‌ها بویژه در كشورهای عربی است. حتی اروپایی‌ها و امریكایی‌ها هم به سمت این تفریح به نسبت ارزان رفته‌اند و اكنون قلیان برای مسئولان غربی هم یك مسئله جدی شده چراكه از شایع‌ترین عوارضش سرطان ریه، مری، معده، كبد، لب، دهان و حنجره است. بویژه آنكه تنباكوهای پرطرفدار با طعم میوه به شكل صنعتی و با مواد كاملاً شیمیایی در كارخانجات غربی تهیه می‌شوند و متأسفانه بازار فروششان هم در همین ایران خودمان است. آن هم نه صرفاً در كوچه پس كوچه‌های شوش و مولوی با قیمت قلیانی دو هزار تومان كه قلیان در خیابان‌های شمال شهر تا سقف 70 هزار تومان هم مشتری دارد! البته مشتری‌های این نوع قلیان‌ها اندكند و هنوز هم ما معتقدیم كه قلیان یك تفریح ارزان، جذاب و البته خطرناك برای همه جوان‌هاست اما چه كنیم پایمان كه هیچ دستمان هم حتی به یك پاتوق كوچك فرهنگی بند نیست تا دلمشغولی‌های جوانی‌مان را «بی‌خطر» پشت سر بگذاریم.

آنهایی كه مدام از «خطرناك بودن تفریحات جوانان» صحبت می‌كنید كارتان شاید باز و بسته كردن در قهوه‌خانه‌ها و اماكن مجاز و غیرمجاز به اذعان خودتان باشد اما چاره كار پشت درهای بسته اتاق‌هایی است كه برای این روزهای جوانان بدون طرح و برنامه مانده است، وگرنه اینكه فارغ از اقدامات ایجابی، اقدامات سلبی انجام دهیم راه به جایی نمی‌برد. قلیان‌كشی در ایران پیشینه دراز دارد. در میان اسباب دود و دم، قلیان نزد مردم ایران جایگاه ویژه داشته است. در هر قشر و گروه، افرادی بودند كه به كشیدن قلیان عادت داشتند. قلیان به جز قهوه‌خانه كه پایگاه اصلی آن به شمار می‌رفت به همه جا راه یافته بود. روحانیان، بازاریان، پیشه‌وران، عامه مردم، رجال و درباریان و بسیاری از زنان شهری، روستایی و عشایر قلیان می‌كشیدند. حتی كسانی هم كه دودی نبودند، در مجالس عزا یا جشن و شادمانی و مهمانی‌ها به تفنن دهان به دود قلیان آشنا می‌كردند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha