تصویری كه در بین مسوولان، نخبگان و مردم از واژه سلامت جا افتاده، فقط بیمار نبودن است، به همین دلیل برنامهریزیها و سیاستگذاریها نیز بر مبنای همین دیدگاه انجام میشود اما مفهوم اصلی سلامت، داشتن رفاه اجتماعی، اقتصادی و برخورداری جامعه از سلامت جسمی، روانی و معنوی است و باید كاری كنیم كه مردم بیمار نشوند...
در همین راستا اولین هدف باید پیشگیری از بیماریها و بالابردن سطح سواد مردم باشد.
همانطور كه میدانید مرگومیر ناشی از بیماریها در كشور بسیار بالاست، اما به جای آنكه كاری كنیم كه تعداد این بیماران كمتر شود، راهحلمان احداث بیمارستانهای قلب، افزایش بخشهای قلب و عروق و تربیت بیشتر متخصصان قلب و عروق است. اگر مسوولان آگاهی كافی از مفهوم سلامت داشتند، هم سیاستگذاریهایشان بهگونهای بود كه از بیماریها پیشگیری میكرد و هم مردم را به درستی آگاه و توانمند میكردند.
درحال حاضر دیدگاهی كه در مورد پزشك خانواده وجود دارد نشأتگرفته از همان دیدگاه درمانمحور است؛ بهگونهای كه هم مردم و هم مسوولان تصور میكنند پزشك خانواده، پزشك درمانگری است كه قرار است بیماران را به پزشك متخصص و فوقتخصص ارجاع دهد.
اگر میخواهیم طرح پزشك خانواده را به مردم بشناسانیم و برای اجرای آن فرهنگسازی كنیم، باید دیدگاه مسوولان و پزشكان را اصلاح و سلامتنگر كنیم. رسانهها، بهخصوص تلویزیون، نقش بسیار مهمی در آموزش به مردم دارند ولی متاسفانه در برنامههای آموزشی پزشكان متخصص و فوقتخصص را دعوت میكنند و همین امر باعث میشود جایگاه پزشكان عمومی كه در طرح پزشك خانواده جایگاه اصلی را دارند، كمرنگتر از قبل و مراجعه مردم به مطبهای متخصص و فوقتخصص بیشتر شود.
از سوی دیگر آموزش و پرورش باید آموزش دانشآموزان در زمینه محافظت از خود و حفظ سلامتشان را جزو اولویتهای خود قرار دهد تا وقتی فرد بعد از 12 سال فارغالتحصیل میشود، آگاهی كافی در مورد سلامت خود، شیوه زندگی سالم و پیشگیری از بیماریهای مختلف داشته باشد.
از آنجا كه برای حفظ سلامت و پیشگیری از بیماریها به همكاری بینبخشی همه نهادها و وزارتخانههای مرتبط نیاز است، اگر این نهادها درك درستی از مفهوم سلامت داشته باشند، برنامههایشان نیز بر همان مبنا خواهد بود و مردم نیز مفاهیمی را درك میكنند. به طور مثال اگر وزارت ورزش و جوانان به جای آنكه بیش از اندازه به ورزش فوتبال اهمیت دهد، ورزش همگانی را تبلیغ كند، درك و آگاهی مردم درباره پیشگیری از بیماریها بالا میرود و علاوه بر آنكه در بسیاری از هزینههای درمانی صرفهجویی میشود، اهمیت طرح پزشك خانواده نیز برای مردم روشن خواهدشد.
نكته مهم اینجاست كه گروه پزشكی نقش بسیار مهمی در فرهنگسازی طرح پزشك خانواده دارند. این قضیه به 2 عامل بستگی دارد؛ آگاهی پزشكان و درآمد پزشكان. درحقیقت تا زمانی كه درآمد پزشكان بر مبنای اقدامهای درمانی باشد، نمیتوان انتظار داشت طرح پزشك خانواده و اقدامهای پیشگیرانه جایگاه خود را بیابد.
جایگاه پزشكان عمومی در جامعه خوب تعریف نشده و اعتبار و پرداختی كه به آنها داده میشود، بسیار كم است. تفاوت دستمزد پزشكان عمومی با پزشكان متخصص و فوقتخصص نشان میدهد پزشك عمومی در جامعه و در بین گروه پزشكی اعتبار خوبی ندارد. از سوی دیگر پزشكان عمومی آموزشهای لازم را برای اقدامهای پیشگیرانه و سیستم ارجاع ندیدهاند.
اگر پزشكان عمومی اعتبار لازم را پیدا كنند و آنها را توانمند كنیم، مراجعه مردم به آنها افزایش مییابد و آموزش به مردم، پیشگیری از بیماریها و ارتقای سلامت جامعه جایگاه خود را در جامعه پیدا میكند و به جای آنكه اولویتمان درمان باشد، تمام تلاش معطوف به ارتقای سلامت جامعه خواهد شد.
زمانی كه در رسانهها به پزشكان متخصص و فوقتخصص بها داده میشود، درحقیقت پزشكان عمومی بیاعتبار میشوند. این متخصصان بیشتر در مورد درمانهای هزینهبر صحبت میكنند و كمتر درباره راههای ارتقای سلامت میگویند، درحالی كه اگر پزشكان عمومی را برای طرح پزشك خانواده و آموزش به مردم توانمند كنیم و بعد با بالابردن جایگاه آنها در رسانهها، اعتماد مردم به آنها را افزایش دهیم، از بسیاری از بیماریها پیشگیری میشود و مراجعه به پزشك متخصص و فوقتخصص كمتر خواهدشد. همچنین باید تمهیداتی اندیشیده شود تا اقدامهای پیشگیرانه و سلامتمحور دارای تعرفه و تفاوت فاحش درآمد پزشكان عمومی و متخصص و فوقتخصص كمتر شود.
منبع: هفته نامه سپید
نظر شما