سلامت نیوز: شواهد نشان می‌دهد آمار طلاق عاطفی دو برابر طلاق رسمی و قانونی است. كارشناسان از این طلاق به عنوان یك رویداد خاموش در خانواده نام می‌برند كه در هیچ‌جا ثبت نمی‌شود و از بیرون نمود عینی ندارد اما خطرناك‌ترین نوع طلاق محسوب می‌شود. علایم این نوع طلاق را می‌توان از طریق عدم توجه به خواسته‌های همسر و سركوب شدن نیازها، مخدوش شدن نقش‌های خانواده، فقر و كمبود عاطفه، تحلیل ساعات گفت‌وگو و... مشاهده كرد. در زمینه طلاق عاطفی، علل به وجود آمدن آن و توصیه و راهكارهایی در جهت پیشگیری از آن با دكتر عزت‌الله كردمیرزا، متخصص روانشناسی و عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی گفت‌وگو كرده‌ایم كه در زیر می‌خوانید:

تعریف شما از طلاق عاطفی چیست؟
اول باید به تعریف كلمه طلاق بپردازیم. در ادبیات، لغت طلاق به معنای بیزاری یعنی حس منفك شدن كامل یا حسی كه به قطع یك ارتباط و پیوند اشاره دارد اما در مورد طلاق عاطفی باید گفت: فرآیند این نوع طلاق از زمانی آغاز می‌شود كه یك رابطه گرم منفك شود و طرح زندگی زوج به جای «ما»، «من» شود.

طلاق عاطفی چگونه اتفاق می‌افتد؟
گام‌هایی كه زوج‌ها را از یك پیوند كامل به جدایی می‌رساند شامل مراحل زیر است:
گام اول، طلاق هیجانی است كه برخی آن را به طلاق عاطفی تعبیر می‌كنند به این معنا كه زوج‌ها جذابیت‌شان را برای یكدیگر از دست می‌دهند یا اینكه ممكن است یكطرفه باشد مثلا زن برای مرد دیگر جذابیت نداشته باشد یا بر عكس. در این مرحله بین آنها فاصله شكل می‌گیرد.
گام دوم، طلاق روانشناختی است. در این مرحله زوج‌ها علاوه بر اینكه دیگر هیچ جذابیتی برای هم ندارند، حس تنهایی به سراغ‌شان می‌آید. یعنی اینكه دیگر حرف مشتركی با هم ندارند و حرف‌های یكدیگر را نمی‌فهمند، سر یك میز غذا خوردن برایشان معنا و مفهومی ندارد، تفریحات مشتركی ندارند و.... اینجا نقطه برش زن و شوهر است. در این نقطه است كه به هر دلیلی رابطه‌های فرا زناشویی، تخریب‌های شخصیتی، اختلال‌های شخصیتی، افسردگی، سردمزاجی و مشكلات زناشویی رخ می‌دهد. بعد از پایان این دو مرحله زوج‌ها وارد فاز طلاق عاطفی می‌شوند.
گام بعدی، مرحله طلاق اقتصادی است كه مربوط به نحوه پرداخت مهریه، نفقه و... می‌شود.
و در نهایت آخرین مرحله، طلاق اجتماعی است كه روابط مشترك منفك می‌شود و در اینجا جدایی مطلق صورت می‌پذیرد.
همان‌طور كه متذكر شدم از باور من طلاق عاطفی پس از پایان دو مرحله اول است جایی كه زوج‌ها جذابیت‌شان را برای یكدیگر از دست داده‌اند و احساس تنهایی می‌كنند. در اینجاست كه شخص سوم و دیگری جایگاه مهمی پیدا می‌كند. البته باید گفت الزاما نفر سوم، رقیب عشقی نیست بلكه می‌تواند یك دوست یا یك همنوع باشد كه گوش شنوا داشته باشد.

علل عمده شكل‌گیری این نوع طلاق را در چه می‌دانید؟
بخشی از این علل را می‌توان در قبل از ازدواج دانست، كه به سطح انتظارات فرد از ازدواج بازمی‌گردد. مسلما هركسی برای خود تعریفی از زن و مرد ایده‌آل خود دارد چه درست و چه غلط. حال اگر آن انتظارات و باورها درست شكل نگرفته باشد و از زندگی واقعی دور باشد، مساله‌ساز می‌شود، مورد دیگر به شناخت اجتماعی درستی از اینكه همسر مناسب باید دارای چه ویژگی‌هایی باشد، بازمی‌گردد اما برخی اصلا به این موضوع اهمیت نمی‌دهند مثلا برای آنكه از خانواده‌اش فرار كند تن به ازدواج می‌دهد در این‌صورت انتخاب ما با خواسته‌هایمان نامتناسب می‌شود و این را باید بدانیم كه ما زندگی اولیه و خانواده را خودمان انتخاب نكرده‌ایم اما همسرمان را می‌توانیم خودمان انتخاب كنیم. حال اگر بخواهیم با قصد فرار یا هر دلیل دیگری با ویژگی‌های نامناسب همسر را انتخاب كنیم یكی از امتیازات خود را از دست داده‌ایم. مورد دیگر این است كه ما پروسه شناخت را صحیح طی نكرده‌ایم. ما یك گزینه را انتخاب كرده‌ایم اما به‌دنبال شناختش نبودیم خیلی از دختر و پسرها در طی این مراحل در رودربایستی قرار می‌گیرند یا دچار حس ترحم می‌شوند اما در نهایت تبعات‌شان را در زندگی می‌بینند. بخشی دیگر از علل وقوع طلاق عاطفی به تجربه‌های مشترك زوج‌ها نسبت به هم بازمی‌گردد. ما با سازه‌های ذهنی‌ای كه از زندگی مشترك و همسرمان ساخته‌ایم به زیر یك سقف می‌رویم حال ممكن است این سازه‌ها برآورد نشود و با كوچك‌ترین التهابی از هم پاشیده شود و سازه «من» به سازه «ما» تبدیل نگردد.

بخش دیگری از شكل‌گیری این نوع طلاق به ساخت و محیط و بافت اجتماعی جامعه بازمی‌گردد. ما در محیطی زندگی می‌كنیم كه توزیع قدرت نامتناسب است و استرس‌های زیادی بر ما وارد می‌شود وقتی كه مردی دو شیفت كار می‌كند چطور می‌تواند یك بستر ایمن را برای همسرش فراهم كند. وقتی گفته می‌شود كه از هر سه ازدواج یكی به طلاق منجر می‌شود اینها اتفاقات مهمی است كه بر اثر سیاست‌گذاری‌های اشتباه در محیط رخ می‌دهد. وقتی كه قبح روابط فرازناشویی از بین می‌رود فكر می‌كنید به چه چیزی بستگی دارد، یكی از آسیب‌های جدی‌ای كه به محیط بازمی‌گردد، جدی نگرفتن مفهوم دروغ است. از دیگر عوامل سست شدن پایه‌های زندگی، شكل‌گیری نوع دیگری از زندگی مشترك از نوع غیرقانونی و غیرقابل تعریف در جامعه است، هنگامی‌كه تعداد دختر و پسر در یك جامعه برابر باشد این یك زنگ خطر است كه چند همسری از هر نوعی دیده می‌شود.

به‌طور تقریبی چند‌درصد از زوج‌های ایرانی گرفتار این مشكل هستند؟
نمی‌توان آمار دقیقی در این زمینه ارایه داد. این را باید دانست در مورد این آمارها همیشه پارادوكس و تضاد وجود دارد. ما فردی را داریم كه با همسرش زندگی می‌كند ولی در ذهنش خبری از همسرش نیست. حال چطور می‌توان متوجه این نوع زندگی شد. من شخصا از آمار دادن پرهیز می‌كنم اما در بافت بالینی كسانی كه وارد ساختار كلینیك من می‌شوند طلاق عاطفی برایشان رخ داده است، اما نمی‌توان آنها را نماینده كل جامعه دانست. بحث آمار در جامعه ما شفاف نیست.

بیشترین میزان طلاق عاطفی در چندمین سال ازدواج رخ می‌دهد؟
سال اول زندگی مشترك، خطرناك‌ترین سال است. زوجی كه از سال اول عبور كند یعنی گردنه‌های خطر را پشت سر گذاشته است در سال اول چند عامل بسیار مهم است: 1-نقش خانواده‌ها پر رنگ است. 2-هویت خانوادگی و جمعی جدید شكل نگرفته است. 3-عدم استقلال مالی 4-وجود باورهای غلط 5- ساده‌پنداری طلاق: «فوقش طلاق می‌گیرم یا طلاق می‌دهم»، جمله‌ای است كه متاسفانه در سال اول زندگی زیاد شنیده می‌شود. 6-جست‌وجوی دیگری: مرور خاطرات گذشته. این عوامل دست به دست هم می‌دهد كه سال اول را سال پرالتهابی برای زوج‌ها كند و اگر بخواهیم بدانیم استارت طلاق عاطفی در كجا زده می‌شود، باید در سال اول جست‌وجو كرد.

دلایل اصلی زندگی زوج‌ها در كنار یكدیگر بعد از وقوع طلاق عاطفی چیست؟
چند دلیل وجود دارد كه آنها را به‌طور مختصر ذكر می‌كنم:
1-برخی امید دارند كه این اوضاع را می‌توانند به سمت بهبود شدن روابط تغییر دهند.
2-عده‌ای فكر می‌كنند اگر وارد فاز طلاق قانونی شوند پشتوانه و جایگاهی ندارند.
3-برخی تابع قوانین و سنت‌های خانوادگی‌شان هستند كه مثلا عروس با لباس سفید می‌رود و با كفن برمی‌گردد.
4-در كل نگاه اجتماع نسبت به فرد مطلقه سنگین است و بعضی‌ها توان از پس برآمدن این نگاه اجتماعی را ندارند. اینها باورهای غلطی است كه متاسفانه در جامعه وجود دارد.
5-و در نهایت اینكه اكثرا به دلیل وجود فرزند كه عامل مشترك زندگی است به ادامه این رابطه می‌پردازند.

شما به عنوان یك متخصص مشكلات آسیب‌زا، چه توصیه و راهكارهایی برای پیشگیری از وقوع طلاق عاطفی ارایه می‌دهید؟

زوج‌ها باید دست از تلاش برای تغییر دادن یكدیگر بردارند، انسان‌ها را نمی‌شود تغییر داد بلكه باید اولویت‌های خودمان را تغییر دهیم. زوج‌ها در دعوا نباید دنبال مقصر بگردند اینجا نه كسی قاضی است نه وكیل بلكه باید به دنبال آن باشند كه هركسی چقدر در حل مساله سهم دارد. انعطاف‌پذیر و واقع‌گرا باشند و در نهایت اعتقادم بر این است كه از طبیعت درس بگیرند شما كدام حیوانی را دیده‌اید و می‌شناسید كه وقتی مورد تهدید قرار گرفت همان لحظه از خود عكس‌العمل نشان دهد. به جای آنكه حس‌هایمان را تعطیل كنیم، بهتر آن است كه به دنبال فعال‌سازی حواس‌مان باشیم.

منبع: روزنامه شرق

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha