به گزارش سلامت نیوز به نقل از تهران امروز ؛ «ناخن خشکی» در ادبیات نیز جایگاه ویژهای دارد!اگر تاریخچۀ هجو را در شعر فارسی بررسی کنیم متوجه میشویم که شاعران هجاگو به طور ویژه ای از خجالت افراد خسیس و ناخن خشک در آمده اند!
به عنوان مثال: «کمال اسماعیل»، از زبان خواجهای خسیس میشنود که:نان من حلال است! «خلاق المعانی» باشی و از این پاسِ گل استفاده نکنی؟هیهات!پس سریع با توجه به قاعدۀ فقهی «اضطرار» این مضمون را برای او کوک میکند:
ز مَزدَقانی باور کنم اگر گوید
که من به خانۀ خود می خورم طعام، حلال
نه آنکه مال حلال است مزدقانی را
کدام مال که او دارد و کدام،حلال!
ولی ز مُمسکی آنگاه نان خویش خورَد
کز اضطـرار مر او را شود حرام،حلال!
البته باید توجه داشت که «ناخن خشکی»به داخل مرزهای ما محدود نمیشود.خواجه اسکروج پیر(!) (Ebenezer Scrooge) شخصیت خسیس و معروف در داستان «سرود کریسمسِ» چارلز دیکنز، از ناخن خشکان بنامِ تاریخ است که استثنائاً عاقبت به خیر میشود و رویای صادقهای او را به توبۀ نصوح وا میدارد!
در دورۀ معاصر نیز «بوالفضول الشعرای ارومی»سعی کرده است از خجالت خواجگانِ امروزی در آید که ماحصل کار بهعنوان حسن ختام تقدیم میشود:
آن خواجه که راه دین به تلبیس زند
در روی و ریا طعنه به ابلیس زند
در خواب اگر به شهد انگشت کند
برخیزد و شَست خویش را لیس زند!
آن خواجه که از سخاوتش دم زده است
یک عمر لگد به گـور حاتم زده است
یک فرصت سور اگـر ز وی فوت شود
چِل روز سیاهپوش و ماتمزده است!
آن خواجه که جنسی به بها نفروشد
از کسب ربا، قبای زر می پوشد
در بحرِ کَرَم نکرده انگشت فرو،
آن بحر به مثل ناخنش می خوشد!
(ریختِ قدیمی: «می خشکد»- مثلاً!-)
آن خواجه که بس شهیر و برجسته شده
ز احصای منال خویشتن خسته شده
عمری است که دستهای خشکیدۀ او
چون ذمّۀ ما به گردنش بسته شده!
نظر شما