به گزارش سلامت نیوز به نقل از اعتماد ؛ تمام شب در سرم تصاویر و صداهای دردناك میپیچید. مردی كه روی آوار خانهاش نشسته بود و به هر رهگذری میگفت هنوز صدای بچهام را از آن زیر میشنوم. اما كنار زدن آوار كار دستهای خالی نبود. فردا همان مرد درست همانجا نشسته بود و دیگر هیچ صدایی نمیشنید. نشسته بود و به صدای خاموش كودك نازنینش گوش میداد.
پرده دوم – امید
تصویر مردی كه كنار جنازههای پیچیده لای پتو به دنبال دختر شش سالهاش میگشت. هر پتو را كه كنار میزد،امیدی كوچك در صورتش گل میانداخت كه این دختر من نیست؛ امیدی كه فقط تا فاصله كنار زدن پتو از صورت جنازه بعدی دوام داشت.
پرده سوم – فاجعه
عكسها و تصاویر زلزله بم آدمی را دیوانه میكند. دین، مذهب، ملیت و قومیت مهم نیست؛ همه را دیوانه میكند. بم دیگری در اهر، زلزلهیی دیگر در آذربایجان اتفاق افتاده است. باید خود ببینیم، بدانیم و حس كنیم كه وقتی از فاجعه حرف میزنیم، عمق و سنگینی این فاجعه چطور و چگونه میتواند همین حالا، همین لحظه و هماكنون، روی دوش آدمهایی از جنس خودمان خراب شده باشد.
پرده چهارم – سایه
«خونگیر خانم نداریم. پس نمیشه الان خون بگیریم.» این جملهیی بود كه صبح وقتی یكی از دوستان برای خون دادن به مركز اهدای خون آزادی رفته بود از خانمی كه پذیرش افراد اهداكننده را برعهده داشت، شنیده بود. وقتی از او پرسیده بود چرا؟ خانم محترم پذیرشكننده با نگاهی تحقیرآمیز به او گفته بود: «خانم! با من بحث نكن، امروز تعداد خونگیرهامون كم هستند. شما اگر ناراحتی میتوانی به مركز خون دیگری مراجعه كنی.»
نظر شما