سلامت نیوز : زمینلرزه بیستویکم مرداد آذربایجان شرقی، بار دیگر خاطره پردردسرساز
سایر زلزلههای کشور را در اذهان زنده کرد. کودکان بازمانده از این فاجعه
نزد سایر خبرنگاران و مردم عادی میآمدند و با آنها از دقایقی که زندگیشان
را ویران کرده بود، درددل و گریه میکردند. در زمینه ضرورت حضور
روانشناسان در محلهای آسیبدیده و واکنشهای افراد آسیبدیده و کوتاهی
مسوولان در این امر با مهدی ملکمحمد، روانشناس و آسیبشناس گفتوگو
کردهایم که در زیر میخوانید:
حضور روانشناس و مددکار اجتماعی در بحران زلزله تا چه حد ضرورت دارد؟
اتفاقاتی مانند زلزله، سیل، سونامی و هر بحران طبیعیای که رخ میدهد در
واقع اموال و جان اعضای جامعه را مورد تهدید قرار میدهد. از منظر بیرونی،
این بحرانها فقط خسارات جانی و مالی را به ما نشان میدهند اما از دید
درونی این فاجعه مسایل و مشکلات روانشناختی گستردهای را بر جامعه
میگذارد. از آنجا که زلزله از منحصربهفردترین بحرانهای طبیعی به دلیل
غیرمنتظره بودنش است و فرد، ناگهان با آن مواجهه میشود و تخریب و کشتار آن
کمتر از یک دقیقه است، فرد زلزلهزده را با شوک مواجه میکند. شخص در این
برهه دست به انکار واقعه میزند، موجی از حرکات منفی را در بر دارد، اختلال
در خواب و تغذیه گریبانگیرش میشود و گیج و منگ میشود که ممکن است این
اختلالات را تا مدتها با خود حمل کند. همه این موارد به ما میگوید که
اتفاقات پس از زلزله چقدر مهم و تاثیرگذار است و حضور روانشناس مانند حضور
پزشکان که برای جان زلزلهزدگان تلاش میکنند، به همان اندازه اهمیت دارد.
پس از وقوع زلزله فرد از خود چه واکنشی نشان میدهد؟
واکنشهای افراد در مقابل وقوع این بحران طبیعی، واکنشهای کوتاهمدت،
میانمدت و بلندمدت است. واکنشهای کوتاهمدت که بلافاصله در فرد به وجود
میآید شامل انکار واقعه، شوک و گیجی است. واکنش میانمدت که از هفته دوم
بعد از زمینلرزه شروع میشود و ممکن است تا یک سال ادامه پیدا کند، شامل
اختلال در خواب، به یاد آوردن ثانیه به ثانیه لحظات زلزله و ترسهای مرضی
است. و واکنشهای بلندمدت که بیش از یک سال با فرد همراه است که شامل
افزایش خشونت، بزهکاری، کاهش اعتماد به نفس و اضطراب فراگیر است.
برای درمان این نوع واکنشها آیا راهحل خاص و منحصربهفردی برای روانشناسان وجود دارد؟
بله. ما برای هریک از این واکنشها یک پروتکل درمانی داریم. درمانهای
شناختهشده روانشناسی که برای سایر اختلالات روانی دیگر استفاده میشود، در
اینجا کارآیی ندارد. در واقع روانشناس باید پس از وقوع زلزله در کنار
آسیبدیدگان باشد و تسهیلگر برونریزی هیجانات افرادی باشد که زلزله را
تجربه کردهاند، چرا که افراد میخواهند احساسات و افکار خود را بیان کنند.
شخصی که همه نزدیکانش را در زلزله از دست داده، میخواهد افکار، آینده،
احساسات، تغییر نگاهش به دنیا، احساس گناه از آنکه زنده مانده است را با
دیگران در میان بگذارد. روانشناس تا یک هفته پس از وقوع زلزله بیشتر باید
به عنوان یک شنونده باشد تا درمانگر و از آن به بعد طبق پروتکل درمانی جلو
برود. همچنین افرادی که بعد از گذشت هفتهها همچنان در حالت انکار واقعه
هستند و دقایقی که زلزله آمد را لمس میکنند حتما باید تحت مشاوره فردی
قرار گیرند و پروتکل درمانی برای واکنشهای بلندمدت که درصد کمی از
زلزلهزدگان با آن درگیر هستند، این است که باید تحت درمانهای تخصصی قرار
گیرند.
در زلزله ویرانگر بم، تعدادی از افراد اقدام به خودکشی کردند. برای جلوگیری مجدد از این فاجعه در زلزله اخیر چه باید کرد؟
متاسفانه یکی از هیجاناتی که فرد بعد از زلزله با آن مواجه است، مرگ
عزیزانش است و از این واقعه احساس گناه شدید مبنی بر زنده بودن دارد و تنها
با برونریزی هیجانیاش میتواند این احساسات را کاهش دهد که در این زمینه
حضور روانشناس پس از وقوع زلزله به شدت نیاز میشود. البته افکار خودکشی
در زلزلهزدگان اگر برطرف نشده باشد قطعا از هفته دوم به بعد خواهیم دید
افراد دست به این اقدام میزنند. البته یکسری از افراد زلزلهزده نیز
هستند که بعدها دچار اختلال افسردگی میشوند و احساسات منفی و غم در آنها
شدید و پایدار است که باعث میشود آنها را از پا در آورد.
در مناطق زلزلهزده به ازای چه تعداد حادثهدیده باید روانشناس وجود داشته باشد؟
در بحث مدیریت بحران گفته میشود هر روانشناس باید برای هر خانوار
چهارنفری باشد که بین 15 تا 30 دقیقه برایشان وقت بگذارد. حالا هر چقدر
تعداد زلزلهزدگان بیشتر باشد به تبع تعداد روانشناسان باید افزایش یابد.
از آنجا که کودکان در این نوع بحرانها بیش از دیگران آسیب
میبینند، یک روانشناس یا آسیبشناس برای بازسازی روانی آنها باید چگونه
عمل کند؟
مساله تاثیرات روانشناختی زلزله برای کودکان بسیار پیچیده است. کودکان از
آنجا که توانایی کنارآمدن با عوامل استرسزا را ندارند، سطح تاثیرات ظاهری
زلزله برای آنها بیشتر و مخربتر است و در واقع دچار اختلال پس از سانحه
میشوند و مدام صحنه زلزله را با همان استرس تجربه میکنند چون سرپرستی و
مراقبتهایی که قبل از حادثه از آنها میشد دیگر وجود ندارد، یا اگر هست
دلسوزانه نیست، بیشتر آسیب میبینند و باید بعد از زمینلرزه تحت
رواندرمانی و مشاوره قرار گیرند تا از شدت آسیبها کاسته شود. طبق
تحقیقاتی که پس از زلزله بم انجام گرفت، شکست تحصیلی کودکان نسبت به قبل از
زلزله بسیار زیاد بود. حتی طبق سایر نتایج، اختلال روانشناختی مزمن
زلزلهزدگان بم 121درصد و میزان استرس 140درصد افزایش یافته است.
در سایر کشورها، صلیبسرخ برای کاهش شدت آسیب برای کودکان
زلزلهزده عروسک، اسباببازی و لوازم نقاشی میفرستد اما رییس هلالاحمر
اینگونه سرگرمیها برای کودکان ما را نامناسب میداند. نظر شما به عنوان
یک روانشناس چیست؟
مشکل مدیریت بحران در جامعه ما این است که دستگاههایی که با بحران و
مدیریت بحران سر و کار دارند، بحران را به درستی نمیشناسند و فقط به ظاهر
بحران توجه کردهاند و خسارتهای مادی مد نظرشان است. اما دنیا سالهای
متمادی تحقیقاتی درباره مدیریت بحران داشته و به این نتیجه رسیده که خسارات
مالی و جانی روی ظاهری بحراناند و روی باطنی و پنهانی آن تاثیرات
روانشناختی بحران است. وقتی راهکارهای روانشناختی بحران را رد میکنیم یعنی
از تاثیرات بحران هیچ نمیدانیم. البته این فقط در مورد زلزله صدق
نمیکند. طبق گفته سردار مومنی، رییس پلیس راهنمایی در تعطیلات عیدفطر 130
کشته در جادهها داشتیم و اینکه در هر پنج روز تلفات افراد در تصادفات
جادهای برابر با کشتهشدگان زلزله اخیر آذربایجان است. یعنی اینکه ما هر
روز با این بحرانها روبهرو هستیم اما نمیتوانیم با وجود همه سختگیریها و
جریمههای سنگین در رانندگی، میزان تلفات را در تصادفات کاهش دهیم. ما
هنوز بعد از گذشت 9 سال از زلزله بم، شاهد تاثیرات مخرب روانشناختی
زلزلهزدگان هستیم، برای آنکه مسوولان ساختار بحران آن زمان هم، بحران را
نمیشناختند. انجمن روانشناسی ایران که یک انجمن علمی و صنفی است به عنوان
اولین گروهی که برای روانشناسی به مناطق زلزلهزده رفتند در همان ساعات
اولیه به مشکل برخوردند. من حتی جملهای را شنیدم که منبعش را به خاطر
ندارم و این بود که کسی گفته بود اجازه بدهید ظاهر و خسارتها را جمع و جور
کنیم و بعد به مقوله روانشناسی آسیبدیدگان بپردازید.
از آنجا که امدادگران در صحنههای دردناک پس از زلزله در حال کمک
و امدادرسانی هستند، مسلما دچار آسیب روانی میشوند. برای بازسازی روانی
آنها آیا تشکیلات و ساختاری در هلالاحمر وجود دارد؟
فکر نمیکنم به صورت تشکیلات سازمانیافتهای وجود داشته باشد و ممکن است
که خود امدادگر، شخصا مشاوره فردی گیرد. متاسفانه تاثیرات منفی زلزله بر
امدادگران بسیار زیاد است، چرا که زلزله از مهیبترین اتفاقاتی است که
امدادگران شاهدش هستند و باید دلسوزانه و کاملا شنونده به درددلهای
زلزلهزدگان گوش فرا دهند و ناراحتی از خود نشان ندهند و این باعث خشمگینی و
مستهلک شدن آنها میشود. در کل دنیا رسم، آن است که امدادگران را به صورت
مرتب تعویض میکنند که البته من نمیدانم مدیریت امدادگران در کشور به چه
صورتی است. امدادگران باید حتما تحت آموزشهای روانشناختی باشند و نکته
بعدی آن است که امدادگرانی که به این مناطق اعزام میشوند باید به فرهنگ و
حتی زبان محلی آن مناطق تسلط داشته باشند. مثلا در مورد اخیر قطعا
امدادگرانی که به زبان آذری تسلط دارند بیشتر موثر واقع خواهند شد.
حضور اورژانس اجتماعی در حوادث غیرمترقبه به چه صورتی است، چرا
که شنیدهها حاکی از آن است که در زمینه زلزله هیچ نقشی ندارند اما در
استاندارد جهانی، کمک به زلزلهزدگان در تعریف ساختارشان است؟
برای اورژانس اجتماعی که در سازمان بهزیستی شکل گرفته، حضور در مناطق
زلزلهزده تعریف نشده است. این اورژانس قرار است که آسیبهای اجتماعی را
مدیریت کند، اما مساله مهم این است که ما یک مدیریت جامع بحران در کشور
نداریم یعنی برای اعزام روانشناس یک نهاد مسوول نداریم. روانشناسانی که در
این مناطق به کمک زلزلهزدگان رفتهاند همه از یک نهاد یا ستاد اعزام
نشدهاند بلکه از جاهای مختلفی چون دانشگاه تبریز، انجمن روانشناسی ایران و
سازمان بهزیستی بوده و این نشاندهنده مشکل کشور است. در همهجای دنیا
اعزام روانشناس برعهده صلیبسرخ (در کشور ما هلالاحمر) است.
در نهایت آنچه که باید یادآوری کنم این است که زلزلهزدگان آذربایجان
نگران فصل سرما هستند، خانه و سرپناه ندارند و این نگرانیها خودش یک اتفاق
روانشناختی است که موجب افزایش استرس و اضطراب میشود اما مجموعه روانشناس
به تنهایی نمیتواند این قضیه را کنترل کند. در واقع این مسایل جنسشان
روانشناختی است اما برای حل مشکل باید از نهادهای دیگری غیر از روانشناسی
نیز کمک گرفته شود.
زمینلرزه بیستویکم مرداد آذربایجان شرقی، بار دیگر خاطره پردردسرساز سایر زلزلههای کشور را در اذهان زنده کرد. کودکان بازمانده از این فاجعه نزد سایر خبرنگاران و مردم عادی میآمدند و با آنها از دقایقی که زندگیشان را ویران کرده بود، درددل و گریه میکردند.
نظر شما