اختلالات روانی فقط فرد مبتلا را رنج نمیدهد بلكه زندگی را برای اعضای خانوادهاش نیز سخت و غیرقابل تحمل میكند و اجازه نمیدهد از زندگیشان لذت ببرند.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از جام جم ؛ آنها دلیل ناسازگاری او را نمیفهمند و حتی شاید هرگز به روانشناس یا مشاوری برای حل مشكل مراجعه نكنند و این ناآگاهی منجر به حوادث ناخوشایندی میشود كه دست پایینش شاید مطرود شدن خانواده و بروز اختلافهای دائمی باشد و دست بالایش میشود طلاق یا قتلی خانوادگی.به همین دلیل است كه ما در این گزارش چند ناهنجاری روانی شایع را به شما معرفی میكنیم. اگر این نشانهها را در یكی از اعضای خانواده میبینید باید هرچه سریعتر او را به روانشناس معرفی كنید و البته در نظر داشته باشید كه فرآیند درمان این نوع افراد معمولا با حضور روانشناس تكمیل نمیشود و اغلب مشاور و روانپزشك نیز در جریان درمان نقش ایفا میكنند.
با این حال در صورتی كه از ناهنجاری روانی طرف مقابل مطمئن شده باشید اولین گامتان باید مراجعه به روانشناس باشد و آن وقت، اگر متخصص روانشناس صلاح بداند بیمارتان را برای درمان دارویی به روانپزشك معرفی میكند.در نظر داشته باشید كه این چند اختلال، تنها انواع ناهنجاریهای روانی نیست. در واقع تنوع این ناهنجاریها در حدی زیاد است كه ما فقط چند نمونه شایع از آنها را برای معرفی به شما انتخاب كردهایم.
غمزدهها
بارزترین نشانه افسردگی اندوه شدید است. احساس اندوه باعث میشود فرد افسرده سخت و دیر لبخند بزند. زیاد گریه كند یا همیشه بغض داشته باشد و نتواند در حضور دیگران احساساتش را كنترل كند و بسرعت متاثر میشود.بیمار افسرده مثل دیگران از زندگی لذت نمیبرد. دلخوشیهایی كه ممكن است آدمهای سالم را سر ذوق بیاورد برای افسردهها بیمعناست.او احساس بیارزشی، مستاصلبودن و ناامیدی شدید میكند؛ خودش را به خاطر چیزهایی مقصر میداند كه اصلا تقصیر او نبوده است.
این بیمار به ظاهر و محیط اطرافش بیتوجه است. ممكن است سر و وضعی آشفته و كثیف پیدا كند. مدتها حمام نرود و علاقهای به مرتبكردن محل زندگیاش نداشته باشد.او نمیتواند به وظایف و مسئولیتهایش عمل كند. اگر تحصیل میكند دچار افت تحصیلی میشود. اگر شاغل است عملكردش كاهش پیدا میكند و اگر خانهدار است نمیتواند امور منزل را مدیریت كند.بیمار افسرده با كسی صمیمی نمیشود. دوستان نزدیك زیادی ندارد و ترجیح میدهد تنها باشد و معتقد است زندگی، پوچ و آینده، سیاه است و همیشه احساس نارضایتی دارد.گاهی امكان دارد از خودكشی حرف بزند یا حتی اقدام به خودكشی كند. بشدت گوشهگیر است و همیشه گوشه دنج خانه را به هر جای دیگری ترجیح میدهد.
معمولا از دردهای جسمی رنج میبرد، اما پزشكان عادی منشأ بیماریاش را تشخیص نمیدهند و نمیتواند تمركز كند.احساس میكند بشدت فراموشكار شده است، اما گرچه مسائل روزمره را فراموش میكند حوادث تلخ و بد را به روشنی به یاد میآورد و دربارهشان حرف میزند. تقریبا همیشه خسته است حتی اگر كار مهمی نداشته باشد.زندگی بیمار افسرده بر اساس برنامهریزی پیش نمیرود یعنی زمان دقیقی برای خواب و بیداری ندارد و از اختلال خواب رنج میبرد. او بهانهجو است. همیشه آماده جنگ با بقیه است. پرخاشگری میكند. بد و بیراه میگوید و از همه متنفر میشود؛ بشدت زودرنج است.موضعگیریاش در برابر هر مشكلی، همیشه تسلیم است. معتقد است به هر حال شكست میخورد پس چرا درباره مشكلات ایستادگی كند و برای حلشان تلاش كند؟
حتی حوصله نگهداری از بچههایش را ندارد. به سرعت از كوره در میرود. خشمش مهار گسیخته است و میشود گفت زمانی كه عصبی است به كلی كنترلش را از دست میدهد.هیچ علاقهای به فعالیتهای گروهی ندارد و اغلب حس میكند هیچكس در این دنیا حرفش را نمیفهمد.در غذا خوردن اختلال دارد. شاید بیش از اندازه غذا بخورد و دچار اضافه وزن شود. شاید هم از آن دست افسردهها باشد كه لب به غذا نمیزنند و به شدت لاغر میشوند.نمیتواند وظایف زناشوییاش را بدرستی انجام بدهد. معمولا همسرش از او ناراضی است چون تمایل جنسیاش را از دست میدهد.همچنین ممكن است به سمت الكل یا مواد مخدر گرایش پیدا كند و دست آخر این كه احساساتش درباره خودش واقعی نیست مثلا ممكن است فردی با هیكلی عادی باشد، اما خودش را بیش از اندازه چاق یا لاغر تصور كند.
ترسوها
بیمار مبتلا به فوبیا میترسد، اما ترسش منطقی نیست؛ نامعقول است و دیگران از آنچه او از آن وحشت دارد، نمیهراسند. به همین دلیل به فوبیا، ترس بیمارگونه میگویند.او ممكن است از حیوانات، آب، ارتفاع، تاریكی، زخم، خون، بیماری و مرگ شدیدا وحشت داشته باشد اما انواع ترسهای عجیب فقط اینها نیست بیمار فوبیایی ممكن است از موقعیتهای خاص نیز بترسد. برای مثال ممكن است بیماری از قرار گرفتن در جمع یا فضای بسته یا آسانسور یا فضای باز بترسد.
گاهی فعالیتهای اجتماعی بیمار مبتلا به فوبیا به دلیل ترسهایش كاملا مختل میشود برای مثال فرض كنید او از ترس مبتلا شدن به بیماری مرموز، در خانه دست به سیاه و سفید نزند یا سركار نرود چرا كه میترسد در راه گربهای به او نزدیك شود یا مجبور باشد در اداره از آسانسور كه از آن وحشت دارد استفاده كند.امكان دارد بیمار تلاش كند شما را فریب دهد كه مشكلی ندارد مثلا سعی كند برای ترسش دلایل ظاهرا منطقی بیاورد.
در یك پرونده روانشناسی، زنی شوهرش را قانع كرده بود كه واقعا دیدن گربه برای او و خانوادهاش بسیار خطرناك است و حتما اتفاق بدی برای آنها میافتد و داستانهایی هم از دوران كودكی و نوجوانیاش تعریف كرده بود كه در آنها هر وقت حادثه بدی رخ داده بود گربهای هم گوشهای حضور داشت!بیمار مبتلا به ترس بیمارگونه، تظاهر نمیكند كه میترسد بلكه هراسش واقعی است و علائم جسمی هراس نیز به محض روبهرویی با عاملی كه نسبت به آن ترس در او ظاهر میشود. برای نمونه امكان دارد دچار احساس تنگی نفس، لرزش اندامها، تعرق و حالت تهوع شود.
بدگمانها
مهمترین ویژگی بدگمانها (پارانوئیدها) ناتوانی در اعتماد كردن به دیگران و بدبینی نسبت به آنهاست و گرچه از این وضعیت رنج میبرند، اما نمیتوانند به خودشان كمكی كنند.در دنیای یك بدگمان، بیشتر آدمها و گاهی همهشان، دشمن محسوب میشوند. از نظر او گاهی این آزارهای تخیلی گاهی چندان جدی نیست مثلا شاید مدعی شود كه همه مسخرهاش میكنند، پشت سرش حرف میزنند یا زیر لب به او بد و بیراه میگویند، اما گاهی آزارهای خیالی، جدی میشود.
در این حالت بیمار مدعی است بدخواههایی، علیه او توطئه میكنند. برای نمونه در یكی از پروندههای روانشناسی، یک بیمار پارانوئیدی به همسرش تهمت خیانت میزند.بیماری دیگر میگفت همسر و پسرش نقشه قتلش را میكشند و حتی فرد دیگری مدعی شده بود كه پسرش از او پول میدزدد.او به دیگران بشدت حسادت میكند و در عین حال آنها را در جایگاهی پایینتر از خود میداند؛ خودبزرگبین است. خودش را بالاتر از آنچه واقعا هست میپندارد. برای مثال یک بیمار پارانوئیدی گمان میكرد سازمانهای اطلاعاتی شماره تلفن همراه او و شماره تلفن خانهاش را كنترل میكنند و به همین دلیل دائما به همه كسانی كه با او تماس میگرفتند گوشزد میكرد كه حرف خطرناكی نزنند!
ممكن است بیمار پارانوئیدی تصور كند كسانی از كشوری دیگر اجیر شدهاند تا ترورش كنند یا همسایهها جلساتی برای آسیب رساندن به او، برگزار میكنند یا تلفنش كنترل میشود یا كسانی مدام تعقیبش میكنند یا در خانه اش دوربین كارگذاشته شده است.از آنجا كه همه در دنیای این بیمار، دشمن هستند طبیعی است كه از آنها بترسد و بر حذر باشد و فاصله بگیرد. به همین دلیل است كه بدگمان منزوی میشود و از دیگران، حتی اعضای خانوادهاش، كناره میگیرد.مبتلا به بدگمانی، همیشه آماده دفاع از خود، پرخاشگری و حمله به دیگران است و معمولا رفتارش مشكوك و همراه با پنهانكاری است.
وسواسیها
در ذهن بیشتر مردم آدمهای وسواسی كسانی هستند كه دائما دستهایشان را میشویند، زیاد حمام میروند، در و دیوار حمام و دستشویی را آبكشی میكنند و خلاصه خیال میكنند همه چیز كثیف است در حالی كه این فقط یكی از انواع وسواس است كه به آن میگویند وسواس شست و شو، اما وسواس كه فقط این نشانه را ندارد، همه وسواسیها كه اختلالشان بر شست و شو متمركز نیست مثلا ممكن است فرد وسواسی حركتی را بارها تكرار كند. برای نمونه بیمار وسواسی را میشناسم كه اصرار دارد صدای تلویزیون را تنظیم كند.
او در طول یك ساعتی كه ممكن است تلویزیون روشن باشد، هفت یا هشت بار صدا را كنترل میكند تا دقیقا روی عددی كه فكر میكند بهترین میزان صدا برای تلویزیون است تنظیم باشد.بیمار وسواسی دیگری عادت دارد هر بار پیش از خروج از خانه، یك ربع درها و پنجرهها و همه پریزهای برق را چك كند.برخی از وسواسیها مشكل تكرار یك حركت را ندارند بلكه خودشان را مقید به تبعیت از یك سری قوانین عجیب و غریب میكنند.مثلا بیماری وسواسی عادت دارد وقت دیدهبوسی با آشنایان اول پیشانی آنها را ببوسد بعد شانه راست را و دست آخر شانه چپ را و دو بار این كار را تكرار كند.
اگر بر حسب اتفاق این روال مخدوش شود باید باز از نو حركت را شروع كند و آنقدر حركتش را تكرار میكند تا راضی شود كه درست انجامش داده است. بیمار وسواسی دیگری اصرار دارد كه از روی موزاییكهای خاصی در راهروی خانهاش عبور كند و... .همه این نشانهها كه گفتیم علائم وسواس عملی است، اما معمولا منشأ وسواس عملی، وسواس فكری است. وسواس فكری یعنی نشخوار دائمی یك فكر ناراحتكننده كه فرد وسواسی را عصبی و مضطرب میكند. این نوع فكرهای وسواسی هم بشدت آزاردهنده است و فرد وسواسی معمولا آنقدر قوی نیست كه مانعشان شود.
برای آن كه بهتر درك كنید منظور از فكر وسواسی چیست یك مثال برایتان میزنیم. آنچه در پی میخوانید یك بخش كوچك از مجموعه فكرهای وسواسی زنی است كه همه او را فردی طبیعی میپندارند چون هنوز وسواس عملی ندارد، اما وسواس فكری در حدی او را مشغول به خود كرده كه در خانه اغلب بیحوصله و غمگین است: «آن شب در مهمانی، من به دخترعمویم سلام كردم یا نكردم؟ احتمالا سلام كردم، اما او احتمالا نشنیده... اگر نشنیده باشد حتما حالا از من دلخور است... اگر سلام نكرده باشم چی؟ چرا من اینقدر گیجم... .
حتی اگر سلام كرده باشم او نشنیده است چون وقتی خواست به من میوه تعارف كند یك جور خاص نگاهم كرد و گفت بفرمایید میوه... همین كه گفته بفرمایید میوه یعنی از من دلخور بوده كه با این لحن گفته بفرمایید میوه... .اگر از من دلخور نبود چه میگفت... من چرا سلام نكردم... من احتمالا دلخور بودم كه دفعه قبلی او جواب سلامم را نداده بود... از كجا معلوم كه سلام نكردم... شاید سلام كردم... چرا من آنقدر گیجم... حالا دفعه بعد كه دختر عمویم را ببینم چطور با او رفتار كنم.... اگر جواب سلام من را ندهد چه...».
حواستان هست كه مجموعه فكرهای این زن فعلا فقط درباره آغاز مهمانی است؟ یعنی از سلام شروع شده است و همچنان در روزهای آینده درباره بخشهای دیگر ادامه دارد. فرد وسواسی بشدت حساس و آسیبپذیر است.زودرنجیاش ممكن است به دوری گزیدن از دیگران و تنهایی بینجامد. افكار مزاحم در وسواسیاش باعث میشود نتواند تمركز كافی بر امور مهم داشته باشد.او كم حافظه میشود چون آنقدر موضوعات غیرطبیعی برای به خاطر سپردن دارد كه مسائل مهم را به آسانی فراموش كند مثلا یادش میآید آخرین باری كه دستشویی رفت چند بار هر كدام از دمپاییها را آب كشید، اما تاریخ دقیق امروز را به خاطر نمیآورد.
بیمار وسواسی اغلب منكر بیماریاش میشود و احساس میكند طبیعی رفتار میكند. تكرار بیش از اندازه كارهای غیرلازم و عجیب آنها معمولا با كمبود وقت مواجه است.دقت و نظم وسواسیها در برخی زمینهها افراطی است برای مثال ممكن است فرد وسواسی فقط به این علت كه احساس میكند خط اتوی لباسش كمرنگ است از خانه خارج نشود. فرد وسواسی احساس درماندگی، خستگی، گیجی و كمحواسی میكند.بیماریاش اگر شدید باشد حتی ممكن است باعث شود فرد از عهده وظایف زناشویی بر نیاید و دچار مشكلات تحصیلی و شغلی شود. تشخیص وسواس سخت است چراكه وسواسیها رفتارهای عجیبشان را اغلب از دیگران پنهان میكنند، اما بالاخره عاداتشان لو میرود.گاهی گرایش فرد وسواسی به انجام برخی كارها مثلا شستوشو یا نظافت یا منظمكردن باعث میشود دچار بیماریهای جسمی شود برای نمونه احتمال دارد مبتلا به اگزما، خشكی شدید پوست، كمردرد یا پادرد شود.
عصبانیها
روانشناسها میگویند اگر كسی دو بار در هفته از كوره در برود، عصبی است. با این حساب تقریبا همه ما آدمهایی عصبی هستیم و احتمالا نشانههای این نوع آدمها را میدانیم؛ تپش قلب، تغییر رنگ چهره، نفس نفس زدن و تعرق شدید. اما خشم آثار دیگری نیز دارد.خشمی كه ما درباره آن هشدار میدهیم نوعی از خشم است كه افسار گسیخته میشود و در آن حالت فرد خشمگین دست به خشونت میزند این خشونت از فریاد كشیدن شروع میشود و گاهی ممكن است به زد و خورد با دیگران برسد.
احتمال دارد فرد خشمگین، خشمش را پنهان كند و به محیط اطراف یا اشیاء آسیب برساند مثلا در حالی كه با شما گفتوگو میكند تعمدا لیوانی را كه در دست دارد بشكند یا قاشقی فلزی را خم كند. همچنین ممكن است به خودش هم صدمه بزند برای مثال خودزنی كند.او اغلب مدتی پس از بروز رفتارهای خشن ابراز پشیمانی میكند. چند بار درباره زوجهایی شنیدهاید كه یكی از طرفین دیگری را میزند و بعد از هر بار كتككاری، ابراز ندامت میكند و قول میدهد بار آخرش باشد، اما روز بعد یا هفته بعد یا ماه بعد باز كتك كاری میكند و باز ابراز ندامت میكند و... این یعنی قول كسی كه مبتلا به این ناهنجاری باشد تا پیش از گفتوگو با روانشناس و تحت درمان قرار نگرفتن، چندان قابل اعتماد نیست.
او ارادهاش را در عصبانیت از دست میدهد. توانایی تحلیل كردن ندارد و حتی حضور ذهن و حافظهاش را در شرایط خشم از دست میدهد.امكان دارد خشم وقتی بیمارگونه شود باعث بروز علائم جسمی شود. برای مثال برخی بیماران خشمگین از ظاهر شدن عوارضی روی پوستشان رنج میبرند، قلب درد میگیرند یا مشكلات گوارشی و اختلالات خواب پیدا كنند.
نظر شما