دوشنبه ۳ مهر ۱۳۹۱ - ۰۹:۱۳
سلامت نیوز :شاید پذیرش آن سخت باشد، اما مدت‌هاست که داریم سعی می‌کنیم تصویر کلیشه‏ای «مرد معتاد» را در ذهن خود تغییر داده و یک زن را هم کنار آن قرار دهیم. یک زن که با تمام ویژگی‌های زنانه‏اش، با همان مهر، لطافت و زیبایی که از او انتظار می‌رود، حالا گرفتار شده و باید مبارزه کند. مبارزه‏ای که حس می‌کند در آن تنهاست و علاوه بر اعتیاد، باید به جنگ باورهای خودش و دیگران هم برود، این باور که اعتیاد برای زن «خطا» نیست، بلکه «گناه» است.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از شرق ؛ او در این راه به چه کمک‌هایی نیاز دارد؟ این کمک‌ها را از چه منابعی می‌تواند دریافت کند؟ درباره اعتیاد در زنان با دکتر فرید براتی‏سده، روانشناس، مدرس دانشگاه علامه طباطبایی و مدیر دفتر پیشگیری از اعتیاد سازمان بهزیستی کشور گفت‌وگو کرده‏ایم.

‌این روزها شاهد نگرانی‌هایی درباره روند افزایش اعتیاد در میان زنان در ایران هستیم. آیا این روند واقعا نگران‏ کننده است؟
متاسفانه در ایران هیچ‌گاه تحقیق میدانی مشخصی در این زمینه انجام نشده که حالا بتوانیم نتایج را مقایسه کنیم. بخشی از این صحبت‌ها ناشی از نظر متخصصانی است که با معتادان کار می‌کنند، که الان دارند این را به ما می‏گویند که در این سال‌ها تعداد مراجعان زن زیاد شده. البته در آمار ارزیابی سریع اعتیاد (RSA) که در سال 86 انجام شده، تنها حدود شش‌درصد معتادان زنان بوده‌اند که این آمارِ خیلی خوب و امیدبخشی است و نشان می‌دهد زنان در کشور ما جزو گروه‌های پرخطر نیستند، هرچند که ممکن است در معرض فشار و هجوم سودجویان برای رواج مصرف قرار داشته‏ باشند.
اما متخصصان در سال‌های اخیر دو نکته را گوشزد می‌کنند: اول اینکه این آمار مقداری افزایش پیدا کرده و احتمالا به هفت تا 9‌درصد رسیده. دوم هم اینکه نوع مصرف هم در بین زنان عوض شده و روند آن از مواد سنتی به سمت مواد صنعتی و محرک می‌رود. این روند جدید همراه شده با جوان‏تر شدن مصرف‏کننده‌ها که ما این را در کمپ‏ها و مراکز سرپایی بهزیستی هم مشاهده می‌کنیم.
چه دلایلی برای تغییر روند مصرف به سمت مواد محرک وجود دارد؟
این روند تابع یک الگوی جهانی است و در تمام دنیا این اتفاق افتاده. علاوه بر آن، عوامل ویژه‏ای هم در کشور ما وجود دارد از جمله: نبود برنامه‏ریزی برای اوقات فراغت، نبود برنامه‌های شاد و فعالیت‌های جایگزین، کمبود مهارت‌های اجتماعی که می‌تواند به جوانان «قدرت نه گفتن» بدهد، بی‏توجهی بعضی خانواده‌ها و بی‏توجهی بعضی از صنوف. برای مثال ما در همین دفتر از صنف آرایشگران زنانه خواستیم در دوره‌های آموزشی ما به طور رایگان شرکت کنند و پوسترهایی در این آرایشگاه‌ها قرار دهند اما آنها وجود چنین پدیده‏ای را انکار کردند. در حالی که می‌دانیم، تبلیغات شفاهی که در این مکان‌ها توسط عده‏ای با ظاهر فریبنده مطرح می‌شود، روی دیگران تاثیر می‌گذارد و می‌تواند رواج این پدیده را افزایش دهد.
نکته مهم دیگر اینکه، متاسفانه در کشور ما به غلط این باور را بین مردم جا انداخته‏اند که بعضی مواد جدید، برای کاهش وزن و کاهش اشتها مفیدند. این باعث شده دخترهای نوجوان و جوانی که «تصویر بدن» برایشان اهمیت پیدا می‌کند، به سمت مصرف این مواد بروند. تغییر این باور غلط خیلی زمان می‏برد.
عامل دیگر، تبلیغات ناصحیح رسانه‏ای است، مثلا آنچه در تبلیغات ماهواره‏ای و اینترنتی به عنوان قرص لاغری ارایه می‌شود، امکان دارد همین نوع مواد باشد.
‌آیا می‌توان الگوی خاصی در والدین یا همسران زنان معتاد مشاهده کرد؟
پیداکردن یک الگوی خاص دشوار است اما یک چیز را می‌دانیم و آن این است که بخش زیادی از زنان معتادی که مواد سخت‏تری مثل هرویین را مصرف می‌کنند، یا توسط خانواده‏شان معتاد شده‏اند و این الگوی خانوادگی‏شان بوده، یا توسط همسران‌شان و ما این را در مراکزمان می‏بینیم. چیزی که اخیرا زیاد از آنها می‏شنویم این است که همسرم وادارم کرد شیشه مصرف کنم. به نظر می‌رسد مردان مصرف‏‏کننده شیشه بدشان نمی‏آید همسران شان هم به این راه کشیده‏ شوند، حالا یا به این علت که فکر می‌کنند انگیزه‌های جنسی آنها را افزایش می‌دهد، یا به این علت که چون خودشان غرق این مساله شده‏اند، ترجیح می‌دهند همسرشان را هم غرق کنند. به این نکته هم توجه داشته باشید که اعتیاد به قول متخصصان یک «تله اجتماعی» است. قانون تله‌های اجتماعی این است اگر درگیر مشکل شدی سعی کن دیگران را هم مثل خودت وارد کنی. خب اگر زنان از این مساله آگاه باشند می‌توانند مراقب باشند و فریب این حرف را که «با مصرف این ماده بیشتر شاد و خوش خواهیم بود» نخورند.
‌چه اختلالات روانی همزمان با مصرف مواد در زنان بیشتر دیده می‌شود، چه به عنوان علت و چه معلول مصرف مواد؟
همزمانی اختلالات روانی و مصرف مواد در بین همه معتادان و در همه جای دنیا خیلی بالاست. در کشور ما این مساله در زنان دقیقا مورد بررسی قرار نگرفته، اما همه منابع می‏گویند که این موضوع زیاد دیده می‌شود، به‏خصوص اضطراب و افسردگی. در نگاه به بهداشت روانی این زنان، باید به برخوردهای اجتماعی و نوع نگاهی که به آنها می‌شود توجه کرد؛ انگی که به زنان زده می‌شود، بسیار سنگین‏تر و کوبنده‏تر از مردان است و پیامدهای آن بسیار شدیدتر. اعتیاد در مردان پذیرفتنی‏تر است.
‌عوارض و اثرات خاصی که اعتیاد در زنان برجا می‌گذارد، چیست؟
به نظر می‌رسد از نظر فیزیکی و فیزیولوژیک، اعتیاد، زنان را زودتر از پا می‏اندازد؛ مثلا از نظر ظاهری زنان زودتر می‏شکنند تا مردها. در چرخه قاعدگی و توانایی حامله شدن هم اثرات منفی دارد. نکته دیگر، نقش اجتماعی زن است که خیلی تحت‌تاثیر قرار می‏گیرد. زن همیشه به عنوان محور مراقبت و عاطفه در نظر گرفته می‎شود. اعتیاد یک زن، پایه‌های خانواده را می‏لرزاند و بنیان خانواده را متزلزل می‌کند. اعتیاد زن یا دختر در خانواده، تاثیر خود را می‌گذارد و همه را به نوعی به این سمت می‏کشاند.
‌به نظر می‌رسد قبحی که در کشور ما درباره اعتیاد زنان وجود دارد، از طرفی باعث کم بودن آمار مصرف شده و از طرفی باعث می‌شود این زنان احساسات منفی شدیدی را تجربه کنند و کمتر برای درمان مراجعه کنند.
همان‌طور که گفتم، در جامعه ما به علت نقشی که زن در خانواده دارد، برای او نوعی قداست قایل هستند. و وقتی زن دست به مصرف موادمخدر و محرک می‌زند، این را احساس می‌کند و توسط دیگران هم به او منتقل می‌شود که تمام پل‏ها پشت سرش خراب شده و راه برگشتی ندارد. شاید به همین خاطر است که به راحتی در بقیه آسیب‌ها درمی‏غلتد. آسیب‌های اجتماعی و اخلاقی دیگر به دنبال اعتیاد در خانم‌ها خیلی بیشتر از زنان غیرمعتاد است. در واقع دو احساس به فرد دست می‌دهد: یکی اینکه من غرق شده‏ام و حالا که غرق شده‏ام بگذار بقیه را هم با خودم غرق کنم و این یک دام اجتماعی است که در اعتیاد زیاد دیده می‌شود و زنان به ‏آسانی دچار آن می‌شوند. دوم اینکه، حالا که غرق شده‏ام دیگر نمی‌توانم بهبود پیدا کنم.
قبحی که گفتید باعث می‌شود این زنان احساس کنند منزوی هستند و جایی نیست که به آنها کمک کند، در حالی که این‌طور نیست و همه سیستم درمان اعتیاد کشور، چه بهزیستی و چه وزارت بهداشت، در خدمت‏رسانی به این زنان اولویت قایلند. مثلا ما درباره بسیاری از مسایل پروتکل نداریم، اما در وزارت بهداشت پروتکلی برای درمان زنان باردار معتاد در حال تدوین است. یا خود بنده چه در مرتبه قبلی که چند سال پیش در همین دفتر بودم و چه الان، یکی از اولویت‏های مدیریتی خودم را در زمینه حمایت از درمان، کاهش آسیب و حمایت‏های
روانی- اجتماعی از زنان معتاد قرار داده‏ام و می‌دانم که نگاه همه مسوولان، چه در سازمان بهزیستی و چه در ستاد مبارزه با موادمخدر و چه سایر دستگاه‌ها همین است.
‌پس این نگاه باید در جامعه به وجود بیاید که زن معتاد را هم مانند یک بیمار ببینیم و نه کسی که لزوما معضل اخلاقی دارد... .
بله. همان‌طور که گفتم، قدرت این برچسب‏های اجتماعی برای زنان قوی‏تر است و به نظر می‌رسد خود این زنان هم این برچسب را درباره خود پذیرفته‏اند و این باعث قوی‏تر شدن کارکرد این برچسب‏ها می‌شود. طبق یک تئوری در روانشناسی اجتماعی، وقتی فردی برچسبی را درباره خودش قبول کرد، یعنی پذیرفت که برچسبی که می‏خورد درست است، خیلی سخت می‌توان با آن مقابله کرد. حتی نوع صحبت کردن این زنان نشان از این دارد، خود را غرق‏شده می‏بینند و می‏گویند بگذار دیگر هر کاری می‌خواهم انجام دهم. باید روی این مساله کار شود و کار فرهنگی درازمدت و ریشه‏دار لازم دارد.
‌چه نکاتی در درمان این زنان باید مورد توجه قرار گیرد؟
به دلیل همان باور‏ها و انگ‏هایی که مطرح شد، درباره سیستم درمانی زنان احتیاط‏ها و حساسیت‏های بیشتری داریم و متاسفانه جامعه هم پذیرش کمتری نسبت به این سیستم‌های درمانی دارد، مثلا ما در بهزیستی، در محله‌های پرخطر یا جرم‏خیز به‏راحتی برای مردان مرکز گذری کاهش آسیب (DIC) یا سرپناه (shelter) ایجاد می‌کنیم، اما وقتی این مراکز را برای زنان ایجاد می‌کنیم، اهالی همان محلی که شاید زنان در پارک‏ آن محله مشغول مصرف هستند، اعتراض می‌کنند. حتی چند سال پیش یکی از این مراکز را آتش زدند. به هر حال، هرچند امکانات درمانی برای هرکسی که متقاضی آن باشد، در کشور وجود دارد، اما تسهیلات درمانی برای زنان به طور کلی کم است، برای مثال ما بیش از 500 کمپ درمانی برای مردان معتاد داریم اما برای زنان فقط 12 کمپ داریم و برای مردان 43 سرپناه داریم ولی برای زنان فقط هفت سرپناه. یا اینکه پذیرش زنانی که همراه کودکان خود هستند، در این سرپناه‌ها خیلی سخت است و راه‌شان نمی‌دهند.
‌وقتی یک زن موفق می‌شود اعتیادش را کنار بگذارد، چه حمایت‏های ویژه‏ای لازم است از او صورت گیرد تا برگشت نداشته باشد؟ انگار وقتی مردی اعتیادش را ترک می‌کند خیلی بیشتر مورد حمایت همسرش قرار می‏گیرد، اما این انگ به راحتی از پیشانی یک زن پاک نمی‌شود.
همان‌طور که گفتم قدرت برچسب‏های اجتماعی در مورد زنان معتاد بسیار زیاد است. به همین علت زنانی که از اعتیاد برمی‌گردند یعنی بهبود می‏یابند و روی این بهبودی می‏مانند، باید خیلی قوی و توانمند باشند که توانسته‏اند بر این قدرتِ بزرگِ برچسب غلبه کنند و به همین علت باید برای چنین زنانی احترام ویژه‏ای قایل شد. یکی از عوامل موثر در برگشت مجدد به مصرف مواد، کمبود حمایت‏های اجتماعی است. ما در سازمان بهزیستی تلاش جدی داریم که از این زنان حمایت‏های ویژه‏ای داشته باشیم: یک مرکز اشتغال برای زنان بهبودیافته در تهران فعال شده و یکی دیگر به‌زودی در شیراز افتتاح می‌شود، امسال اجتماع درمان‏مدارِ (TC) شیشه برای درمان زنان را افتتاح خواهیم کرد، یک کمپ خیلی خوب ویژه زنان در ورامین فعال کرد‏ه‏ایم، به
DICها اعلام کرده‏ایم که از اشتغال این زنان حمایت کنند و در مسکنی که وعده‏اش را به بهبودیافتگان داده بودیم، اولویت با زنان متاهل بهبودیافته است. پس سیستم هم به این رسیده که باید حمایت کند، اما این انگ‏ها دارند در سطح خانواده عمل می‌کنند و پذیرش مجدد یک معتاد زن خیلی سخت‏تر و دیرتر از مرد است. من فکر می‌کنم در اینجا خود زنان معتاد می‌توانند هم به خود و هم به سایرین کمک کنند و نشان دهند که این کار شدنی است. هر چند این تغییر سخت است زیرا بار فرهنگی دارد.
زنانی که بتوانند به این مرحله برسند که برگردند و راه برگشت را موفقیت‏آمیز طی کنند، خیلی خیلی باید از آنها حمایت کرد. باید این درس را بگیریم که هر معتادی در جامعه، این فرصت را دارد که اراده کند، به خداوند توکل کند و بخواهد که ترک کند و در اعتیاد هیچ‌کس نیست که همه پل‏ها را پشت سر خراب کرده باشد. این نگاهی است که رسانه‌های ما باید انتقال بدهند.
‌و در آخر، خانواده‌هایی که دختران نوجوان و جوان دارند، برای پیشگیری از اعتیاد چه کاری می‌توانند انجام دهند؟
نمی‌خواهم در خانواده‌ها احساس ناامنی ایجاد کنم، اما باید این قضیه را جدی بگیریم. شرایط جهانی، تسهیل ارتباطاتی که دیگر کنترل آنها در دست پدر و مادر نیست، شبکه‌های ماهواره‏ای و...، اینکه نوجوانان امروزی بیشتر تمایل به بیرون دارند تا به درون خانواده، اینها واقعیت‌هایی هستند که باید بپذیریم. بنابراین، همیشه باید آگاه و هوشیار باشیم.
پدر و مادرها باید نسبت به تغییر و تحول فیزیولوژیک دخترشان آگاه باشند. بلوغ، اگر به درستی طی شود، فرآیند بسیار خوبی است و می‌تواند هویت خوبی به یک دختر بدهد. اما می‌تواند مشکل‏ساز هم باشد و اگر تنشی در خانواده وجود داشته باشد، به صورت دیگری عمل کند.

نکته بعد ارتباط بین اعضای خانواده و شیوه‌های حل مساله و حل تعارضاتی است که بین پدر و مادر یا بچه‌ها اتفاق می‏افتد. اینکه ارتباط خواهر و برادرها با هم چطور باشد نیز مهم است. مباحث مربوط به آموزش مهارت‌های اجتماعی و مهارت‌های زندگی بسیار مهم و تاثیرگذار است. والدین باید برای این موضوع وقت بگذارند و هزینه کنند. باور کنند که هزینه کردن برای آموزش مهارت‌های زندگی، نه تنها کم‏ارزش‏تر از هزینه کردن برای آموزش زبان خارجی نیست، بلکه اهمیت بیشتری دارد یا حداقل همسان همان آموزش زبان است.

نکته مهم دیگر این است که والدین ارتباط خوب و موثری با مدرسه داشته باشند. یکی از عوامل محافظ خیلی مهم، علاقه‌مندی نوجوانان به محیط مدرسه‏شان است. این علاقه‌مندی به وسیله ارتباط پدر و مادر با مدرسه و سیستم آموزشی می‌تواند به آنها القا شود. بنابراین والدین باید خود را به نحوی درگیر مدرسه کنند، بدانند فرزندشان در مدرسه چه می‌کند، دوستانش چه کسانی هستند، چه آموزشی می‏بیند و... . خانواده‌هایی که نسبت به مدرسه تعهد نشان می‌دهند و پیگیری می‌کنند، فرزندان‌شان هم به مدرسه علاقه‌مند می‌شوند.
بحث دیگری که درباره دانش‏آموزان دختر مهم است و لازم است والدین به آن توجه کنند، آموزش نقش‌های مثبت اجتماعی به فرزندان است. تا چند سال پیش دختربچه‌ها از اینکه در بازی‌ها نقش مادر و خاله را بازی کنند و در بازی آشپزی کنند و... لذت می‏بردند، اما به نظر می‌رسد الان دیگر این‌طور نیست زیرا مادرها کمتر خود را درگیر این نقش‌ها می‌کنند و دخترها این الگوی نقش را نمی‏گیرند.

و نکته آخر، حساس بودن نسبت به مشکلاتی است که دختران جوان در این سن ممکن است داشته باشند. اگر از دخترشان صحبتی می‏شنوند که می‌تواند این حساسیت را در آنها ایجاد کند، مثلا اینکه دخترشان درباره مساله‏ای دایم سوال می‌کند، دایم در اینترنت جست‌وجو می‌کند، یا مثلا به کانالی که درباره اعتیاد صحبت می‌کند گوش می‌دهد، لازم است توجه بیشتری نشان دهند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha