سلامت نیوز : «سکوت» بیشترین پاسخی بود که در آن گفت وگوی تلفنی شنیدم. گاهی به قدری این «پاسخ» طولانی می شد که احساس می کردم ارتباط تلفنی ام قطع شده است این بود که دوباره می پرسیدم: «الو... صدای منو دارین خانم؟!»

صدای مرا می شنید ولی آن چه قفل بر زبانش می زد، شرم و حیای پاک یک دختر ایرانی بود.

-:سنگ بزرگ پیش پای خواستگارها انداخته بودید، مثلا خانه شخصی طلب کردید؟

-:نه هیچ وقت داشتن خانه شخصی برایم ملاک نبوده است.

-:استخدام رسمی یا درآمد بالا مدنظرتان بود؟

-:نه همین که مطمئن باشم همسر آینده ام توان اداره یک زندگی معمولی را دارد، برایم کافی است.

-:چون خودتان لیسانس دارید، احتمالاً در را به روی خواستگارهای زیر لیسانس بسته بودید.

-:قطعاً تحصیلات همسر برای من مهم است، ولی هیچ گاه معیار اصلی من در این انتخاب نبود.

-:درخواست خودروی مدل بالا یا سفرهای خارجی...؟

-:نه این یکی را که دیگر مطمئن هستم.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از خراسان ؛  تمام سخت گیری های بی موردی را که یک دختر خانم می تواند در جلسه خواستگاری مطرح کند توی ذهنم مرور می کنم، دوباره می پرسم: لابد مهریه پیشنهادی شما خیلی بالا بود؟

«زهره» با همان لحن قبلی به این سوال هم پاسخ می دهد و می گوید: نه نهایت مهریه ای که مدنظرم است ۱۴سکه طلا است.

زهره با این که ۲ماه و ۴روز دیگر سی امین پاییز زندگی اش را تجربه می کند، اما هنوز مجرد است و نتوانسته از میان معدود خواستگارانش همسر مورد علاقه اش را پیدا کند. البته او به هیچ وجه حاضر نمی شد در این باره مصاحبه کند اما وقتی پای رسانه، مطرح کردن مشکلات، آگاهی مردم و مسئولان و تلاش برای حل موارد مشابه را پیش کشیدم، موافقتش را برای انجام مصاحبه اعلام کرد، ولی به شرط محفوظ ماندن مشخصاتش.

-:آب پرتقال یا هلو؟!

-:اگر دوغ سرد داری بعد از ناهار بیشتر می چسبد، گفتی مغازه مال خودته یا اجاره کردی؟

صدای «آرمین» را از پشت یخچال سوپرمارکتش می شنوم که می گوید: نه بابا اگه مال خودم بود که تا حالا آس و پاس نبودم.

در حالی که با دستش میزان خنک بودن بطری های ۲۵۰سی سی دوغ را تست می کند ادامه می دهد: فکر نکنی جاهای بالا بالا دنبال زن می گردم ها، به خدا همین که زن زندگی باشه، برایم کافیه.

بالاخره از پشت یخچال بیرون می آید، بطری دوغ را به من می دهد و می گوید: وقتی گفتی می خوای درباره علت این که تا حالا نتونستم ازدواج کنم مصاحبه کنی خیلی خوشحال شدم. با خودم گفتم چه عجب بالاخره یکی پیدا شد یک فکری برای جوونا بکنه. ببخشید که زیاد سرد نیست تازه گذاشتم تو یخچال.

آرمین ۲۸ساله است و یک سوپر مارکت دارد (البته به قول خودش هایپر مارکت)با پرایدش هم مسافرکشی می کند، خودش مدعی است که درآمد خوبی دارد اما در مقابل بزرگتر و دلسوزی ندارد که برایش به خواستگاری برود، مادرش فوت کرده است و پدر کهنسالش نیز در شهرستان زندگی می کند.

-:لابد از خودتان می پرسید چه طور می شود من که به ازدواج آگاهانه و ساده اعتقاد دارم هنوز بعد از گذشت ۳۰سال نتوانسته ام مرد زندگی ام را انتخاب کنم؟

«زهره» که در تمام مدت فقط با جملات کوتاه سوال های مرا پاسخ می داد، اساسی ترین سوال گفت وگو را خودش پرسید و طولی نکشید که سوالش را این طور پاسخ داد: به این دلیل که تا حالا ۲تا خواستگار بیشتر نداشته ام، اولی ۵سال پیش در خانه ما را زد که البته در تحقیقات متوجه شدم معتاد است، دومی هم یک مرد متاهل با ۲فرزند بود که همین چند ماه پیش تقاضای ازدواج با من را داد آن هم با این بهانه که ادعا می کرد علاقه ای به همسرش ندارد البته پاسخ من به هر دوی آن ها «نه» بود.

اذعان به نداشتن خواستگار شاید کار سختی برای یک دختر ایرانی باشد ولی سخت ترین سوال برای یک خبرنگار پرسیدن «دلیل» نداشتن خواستگار از آن دختر است.

اما زهره که متوجه همه شرایط این گفت وگوی تلفنی بود خودش به سوال نپرسیده من این طور پاسخ داد: دلیل این مسئله کاملاً واضح است انسان ها از هم دور شده اند. من دایی، عمه و خاله خودم را فقط سالی یک بار می بینم، از حال و روز همدیگر بی خبریم و البته بی توجه، در واقع معرفی ندارم که شرایط مرا به پسری که قصد ازدواج دارد ارائه کند. ما مستاجریم، اگر همین حالا زنگ واحد بغلی را بزنید مطمئن هستم حتی نمی دانند در خانه ما چند نفر زندگی می کنند، چه برسد به این که بخواهند خواستگار معرفی کنند، همان طور که من و خانواده ام از حال و روز دیگر همسایه های محل بی خبریم.

پول دوغ را به سختی می پذیرد و می گوید: خدا رفتگان شما را بیامرزد. مادر خدابیامرزم هر وقت به یک روضه زنانه یا یک مجلس عروسی می رفت کلی دختر برایم نشان می کرد، ولی من می گفتم اول باید لیسانسم را بگیرم مادر، خدابیامرز آرزو داشت تنها پسرش را در لباس دامادی ببیند....

از میان پیامک های مردمی که به روزنامه ارسال می شود، درصد قابل توجهی از آنان را دختران و پسرانی می فرستند که تاکنون نتوانسته اند ازدواج کنند. برخلاف آن چه در ابتدا تصور می شود ملاک و معیارهای آنان از همسر آینده شان، ملاک و معیارهای غیرمعمول و معقولی نیست.

آن ها به دنبال فرد ویژه ای نمی گردند، به دنبال پول نیستند، آن چه آنان آرزویش را دارند تشکیل یک زندگی ساده است. غفلت و بی توجهی خانواده و اطرافیان، معرفی نشدن به دیگران و عواملی از این دست باعث شده این جوانان که اکنون آخرین سال های دوره جوانی را سپری می کنند هنوز مجرد باشند و نتوانند تشکیل خانواده بدهند.

-:«وقتی خودم را با دوستان و دخترهای فامیل مقایسه می کنم، بسیار عذاب می کشم، چون آن ها خیلی خواستگار دارند، اما من ندارم. فقط به این خاطر که پدر من آدم سرشناسی نیست و کسی ما را نمی شناسد وگرنه شرایط من بهتر از دوستان دیگرم است». این جملات را یک دختر خانم ۲۴ساله می گوید و ادامه می دهد: به خاطر همین موضوع خواهر بزرگترم که ۲۷سال دارد نیز هنوز نتوانسته است ازدواج کند.

نرگس می افزاید: با وجود این که من هم درس خوانده ام و هم شاغل هستم، ولی خواستگار ندارم، نمی گویم خواستگار خوب ندارم بلکه اصلاً یک خواستگار هم ندارم که....

این دانشجوی فوق لیسانس از مسئولان انتظار دارد با ایجاد مراکز قانونی همسریابی، خانواده ها را در امر مهم انتخاب همسر برای فرزندانشان یاری کنند.

او می گوید: این سایت ها نباید طوری باشد که دختر و پسرها در آن عضو باشند و با یکدیگر چت کنند بلکه باید به نحوی مدیریت شود که والدین بتوانند با استفاده از اطلاعات موجود در سایت همسر مناسبی برای فرزند خود بیابند.

«ازدواجی که اینترنتی باشد سرانجامش در راهروهای دادگاه خانواده رقم خواهد خورد». مینا با اعتقاد به این مسئله می گوید: به نظرم ازدواج های سنتی پایداری بیشتری دارند، هر چند در سن ۲۵سالگی تنها یک خواستگار داشته ام و به او هم به دلیل ۱۰سال اختلاف سنی پاسخ منفی داده ام، اما هیچ گاه حاضر نیستم پیشنهاد دوستی یک پسر ولو اینترنتی و حتی به بهانه ازدواج را بپذیرم.او ادامه می دهد: به انتظار شاهزاده رویاهایم که مردی بی عیب و نقص و تمام عیار باشد ننشسته ام، ملاک و معیارهای من در انتخاب همسر خیلی عجیب و غریب و پیچیده نیست ولی این قدر آمار طلاق افزایش پیدا کرده است که دیگر خانواده ها می ترسند دختر یا پسری را برای ازدواج به یکدیگر معرفی کنند. باید نگرش خانواده ها را تغییر دهیم انتظار مردم این است که وقتی یک فرد معتمد خواستگاری را معرفی می کند باید مسئولیت همه مسائلی را که ممکن است در آینده اتفاق بیفتد بپذیرد که این خلاف واقع است.

جای خالی معرف ها

محمد ۲۸سال دارد و در یکی از اداره های دولتی کار می کند او درباره این که چرا تاکنون نتوانسته است ازدواج کند،می گوید: ۳سال است که مادرم با کمک خاله و خواهرانم به دنبال همسری با شرایط مناسب برای من هستند اما جالب است بدانید در این مدت طولانی تنها موفق شده ایم ۵مورد را پیدا کنیم که متاسفانه به دلیل برخی سخت گیری ها مانند مهریه های ۱۰۰۰سکه ای شرایط ما با هیچ کدام از خانواده ها جور درنیامد.

آخرین سوال این گزارش را محمد مطرح می کند و می پرسد: بارها در روزنامه ها خوانده ام که تعداد دختران و پسران مجرد دم بخت که در سن ازدواج قرار دارند در کشور بسیار زیاد است، به طور قطع شرایط بسیاری از آن ها هم با یکدیگر هم خوانی دارد پس چرا آن ها نمی توانند یکدیگر را بیابند و با هم ازدواج کنند؟!

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • مریم ۱۳:۱۹ - ۱۳۹۳/۰۶/۰۱
    0 0
    سلام جالب بود منم سی ساله شدم وازدواج نکردم نمی دونم چکار کنم واقعا موندم خانواده یهطرف دل خودم یه طرف کاش خدا کسی را می فرستاد تامن هم ادواج کنم یعنی به نظر شما من عروس می شم در این سن دیگه کسی هست بهام زندگی کنه حس می کنم مثل بقیه از ازدواجم لذت نبرم گیرم هم ازدواج کنم هوب نباشه