دلیل این امر آن است كه در ذهن خردسالان واقعیت بیرونی و ذهنیات درونی هر دو یك وزن دارند و او نمیتواند ذهنیات خود را از واقعیت متمایز كند بنابراین خیالات خود را به عنوان حقیقت مسلم بیان میكند.
او میگوید پدر من با یك دستش میتواند جلوی حركت كامیون را بگیرد. زیرا در ذهن او پدر صاحب قدرتهای فوقالعاده است از جمله زور زیاد.
گاهی كودك شیئی، برای نمونه اسباب بازی همبازیش را بر میدارد و در برابر ایراد دیگران میگوید این مال من است. او در واقع فكر میكند با برداشتن آن شیء مالك آن شده است و قصد دروغگویی ندارد.
در این موارد بزرگترها با حوصله و آرامش باید به او بگویند صرف برداشتن و در دست گرفتن چیزی سبب مالكیت نمیشود فقط اگر مالك آن شیء با میل آن را به تو بدهد آن وقت تو مالك آن میشوی.
گاهی كودك در مورد كارهای خوبی كه انجام داده است اطلاعات غیرواقع میدهد تا باعث خشنودی بزرگترها شود. افراد بزرگسال هم گاهی این كار را میكنند باید به كودك آموخت كه راستگویی كودك بیش از هر چیز باعث خوشحالی پدر و مادر میشود.
گاهی كودك برای اینكه خودی نشان بدهد و برتر از دیگران جلوه كند میكوشد با گفتن مطالبی درباره تواناییهای خود یا امكانات خانواده، بچههای دیگر را تحت تأثیر قرار دهد و بین آنان موقعیت بهتری پیدا كند.
گاهی بزرگسالان هم این كار را میكنند باید به این كودكان فرصت داد تا تواناییهای واقعی خود را تقویت كنند و فرصتی برای ابراز وجود به دست بیاورند.
گاهی رفتار نادرست به صورت آشكار یا ضمنی به كودك آموخته میشود. برای نمونه فرزند كوچك خانواده به دلیل پرخاشگری پدر یا بد رفتاری فرزند بزرگتر ناراضی است اما مادر به او میگوید باید برادر و پدر را دوست بدارد وگرنه تنبیه میشود.
این كودك رفتار تصنعی را میآموزد و احساس میكند گفتن واقعیت سبب تنبیه اما تظاهر و دروغ سبب پاداش میشود. برای مبارزه با این موارد پدر و مادر باید در حرف و عمل نشان دهند بازگو كردن حقایق مجاز است و باعث تنبیه نخواهد شد.
به این ترتیب از ایجاد تعارض شخصیتی در بزرگسالی هم جلوگیری میشود.
منبع: روزنامه ایران
نظر شما