شنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۱ - ۱۱:۲۰
سلامت نیوز : خودش هم باورش نمی‌شود اما یكصد و بیست روز از آخرین روزی كه همراه خانواده‌اش زیر سقف خانه خودشان خوابیده‌اند می‌گذرد. حمید كشانی معلولی است كه از دوم تیرماه امسال بی‌خانمان شده و حالا شب‌ها را به همراه همسر و پسر 9 ساله‌اش یا زیر آسمان این شهر در پارك می‌خوابد یا روی صندلی جیپی كه یك خیر به طور موقتی در اختیار آنها قرار داده است. اینها را خودش در دفتر روزنامه، شرح می‌دهد و می‌گوید: «این عاقبت كسی است كه به‌رغم معلولیت‌ها نمی‌خواست مستمری دریافت كند و دلش می‌خواست روی پای خودش بایستد و به معلولان دیگر هم كمك كند!» اگر نگاهی به ماموریت‌های سازمان بهزیستی كشور بیندازیم كه به موجب قانون برعهده این سازمان گذاشته شده، حمایت و توانبخشی معلولان در راس همه ماموریت‌های آن قرار دارد با این همه و به‌رغم همه پیگیری‌های یك معلول از مسئولان و نامه‌نگاری‌ها، این مرد معلول و خانواده‌اش حدود چهارماه است كه بی‌خانمان مانده‌اند. این در حالی است كه درخواست تهران امروز از روابط‌عمومی این سازمان نیز منجر به نتیجه یا پاسخی قانع‌كننده نشده است. تنها پاسخی كه از این واحد دریافت شده این است كه هنوزبه نامه‌ای كه روابط‌عمومی سازمان بهزیستی به دفتر رئیس سازمان درباره وضعیت این معلول ارسال شده، جوابی داده نشده است.

شرمنده خانواده‌ام هستم

به گزارش سلامت نیوز به نقل از تهران امروز ؛‌ كمتر از 20 روز پیش حمید كشانی با دفتر روزنامه تماس گرفت و گفت كه ماه‌هاست بی‌خانمان شده و با اینكه سال تحصیلی آغاز شده، پسرش هنوز نتوانسته پشت نیمكت‌های كلاس چهارم بنشیند. اما او بیش از همه از مسئولانی گله داشت كه در سازمان بهزیستی با او همكاری نمی‌كنند. به گفته او، پس از بارها مراجعه به این سازمان برای مساعدت به این خانواده، به او گفته‌اند كه می‌توانی موقتا با هزینه سازمان بهزیستی در هتلی (به انتخاب مسئولان) اقامت كنی اما حالا كه چند روزی از اقامتش در این هتل گذشته، هیچ‌كس زیر بار پرداخت هزینه هتل نمی‌رود. به این ترتیب مشكل دیگری به مشكلات آقا حمید اضافه شده و آن هم پرداخت هزینه هتل است. خودش می‌گوید كه دیگر آه هم در بساط ندارد و روزهای گذشته را با پولی كه از فروش دوچرخه پسرش به دست آورده گذرانده‌اند. حالا آقا حمید مانده و یك دنیا شرمندگی جلوی زن و بچه‌اش. اگرچه تا وقتی محمدصادق، پسر نه ساله‌اش در كنارش است هر چند ثانیه یك‌بار لبخندی می‌زند تا پسرك به عمق شرمندگی پدر پی نبرد اما نگاهی كه از زمین برنمی‌گیرد نشان می‌دهد این مرد از چشمان محمد صادق و همسرش كه حالا بیمار است و رنگ به چهره ندارد، خجالت می‌كشد. چرا كه به جای آنكه دستش توی جیب خودش باشد چشم به راه یكی از دوستان خیرش است تا هزینه زندگی او و خانواده‌اش را پرداخت كند.

بی‌خانمانم اما تن به ذلت نمی‌دهم

شناسنامه‌اش می‌گوید 37 سال بیشتر ندارد اما چین‌های صورتش از سال‌های شناسنامه جلو زده‌اند. چهار ساله بوده كه بر اثر تجویز اشتباه یك پزشك از ناحیه دوپا دچار معلولیت می‌شود و برای همیشه از راه رفتن روی پاهایش محروم! اما همین كه حرف به اینجا می‌كشد، با صدایی قاطع می‌گوید: «در زندگی‌ام حتی یك‌بار هم به دلیل اینكه چنین اتفاقی برای پاهایم افتاده ناشكری نكرده‌ام. همیشه به این فكر كرده‌ام كه خداوند مصلحتی در این اتفاق برایم قرار داده است.» او در چند ماه گذشته شاهد اتفاقاتی بوده كه خودش می‌گوید حتی در خواب هم نمی‌دیده است. یك شب كه به همراه خانواده‌اش در پارك خوابیده بوده یك خبرنگار خارجی از او خواسته به ازای 10 میلیون تومان پول نقد از او و خانواده‌اش فیلمبرداری كند اما آقا حمید كه از این كار به عنوان «ذلت» نام می‌برد حاضر نشده تا تن به فیلمبرداری بدهد!

سال‌ها تلاش برای هیچ

همه چیز از یك تصمیم آغاز شد. تصمیمی كه قرار بود پیشرفت و ترقی را برای آقا حمید به ارمغان بیاورد اما سرانجام او را بی‌خانمان كرد. او می‌گوید: «از 14 سالگی كار كرده‌ام. با همین وضعیتی كه دارم پادوی دوتا چرخ در یك خیاطی بودم. خب همین تلاش‌ها باعث شد تا خداوند در رحمتش را به روی من باز كند و از حداقل‌های زندگی برخوردار بودم. پنج سال پیش تصمیم گرفتم پروانه حمل و نقل كالای شهری در تهران را كسب كنم و برای آن هم پس‌اندازم را استفاده كردم و هم خودرو پژو405 خودم را. دو سال و نیم دویدم. دو سال و نیم از عمرم را گذاشتم تا این پروانه را بگیرم و سرانجام گرفتم. می‌خواستم اشتغال ایجاد كنم و چند معلول كه شرایطی شبیه من دارند در آنجا مشغول به كار شوند. اما تازه اول بدبختی بود!»

آقا حمید فكر می‌كرد كه با اخذ پروانه كسب دیگر مشكلاتش تمام شده. اما وقتی هیچ موسسه دولتی و غیر دولتی حاضر به بستن قرارداد با او و شریكش نشد، فهمید كه برای آنكه از پس خرج و مخارج زندگی بر بیاید نه می‌تواند روی قول‌های مسئولان بهزیستی حساب كند و نه حتی به كمك‌های مالی دلخوش باشد. خودش می‌گوید كه این پروانه به هیچ كارش نیامده است. جز آنكه هم بیكار شده، هم پس‌اندازش و ماشینش را از دست داده است: «كرایه خانه‌ام عقب افتاده بود. صاحبخانه هر ماه از ودیعه مسكن كرایه را برمی‌داشت و آخرش كه ودیعه تمام شد عذرمان را خواست.»

اما آقا حمید گله‌های دیگری هم دارد: «آنقدر این در و آن در زدم تا یك خیر به من كمك كرد اما كارشناسان در بهزیستی در پرونده‌ام این كار را به پای سازمان خودشان نوشته‌اند! یكی از دوستانم اتاقی داشت كه به من اجازه داد تا اثاثیه‌ام را در آن به امانت بگذارم اما در پرونده‌ام قید كردند كه یك خیر پیدا كردیم كه حاضر به انجام این كار شد!»

چهارماه دربه‌دری برای كسانی كه چهارستون بدنشان هم سالم است می‌تواند تا پایان عمر خاطره‌ای ناخوشایند محسوب شود. اما آقا حمید نه تنها در شرایط كنونی مسئول نگهداری از خودش است بلكه باید سایه بالای سر خانواده‌اش هم باشد. همسری بیمار و پسری كه آرزو می‌كند تا بالاخره زیر یك سقف ساكن شود و به مدرسه برود. مشق بنویسد و بازهم دانش‌آموز ممتاز شناخته شود تا شاید پدرش را خوشحال كند و لحظه‌ای همه دردهای پدر فراموشش شود...

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha