به گزارش سلامت نیوز به نقل از ایران ؛ سر روبرت ویلیام بابی رابسون متولد 1933، فوتبالیست و سرمربی انگلیسی كه در طول فعالیت حرفهای خود، 7 تیم اروپایی را مربیگری كرد و یكبار هم مربی تیم ملی انگلستان شد یكی از همین ستارههاست كه در طول عمر 76 سالهاش چهار بار بر بیماری مهلك سرطان غلبه كرد و بنیادی هم برای حمایت از بیماران سرطانی بنیان گذاشت.
در دنیای معاصر نیز میتوان به لانس آرمسترانگ دوچرخهسوار مشهور امریكایی اشاره كرد. او كه قهرمان معتبرترین رقابتهای دوچرخهسواری جهان (توردوفرانس) است در اوج قهرمانی به بیماری سرطان دچار شد، در حالی كه بسیاری انتظار شنیدن خبر مرگ او را داشتند با ارادهای قوی بر این بیماری غلبه كرد و با بازگشت دوباره به رقابتهای توردوفرانس بار دیگر قهرمان این مسابقات شد.
اما در كشور ایران نیز ستارههایی هستند كه ورق زدن كتاب زندگی آنها این واقعیت را نمایان میكند كه ستارههای گمنام كشورمان كه با یاد خدا و با دلی آرام بر بیماری مهلك سرطان غلبه كردهاند بسیار پرفروغتر هستند كسانی كه به خاطر بیماری هیچگاه تسلیم نشده و با ارادهای آهنین امروز بر قلهای ایستادهاند كه همه در آرزوی قرار گرفتن بر آن جایگاه هستند. كامران شكری سالاری، جوان 21 ساله خرمآبادی یكی از این ستارههاست.
او در 13 سالگی مبتلا به سرطان مغز استخوان شد و پای چپ خود را از دست داد. او ناامید نشد و برای زیستنی زیبا مبارزه كرد و با دریافت مدال نقره بازیهای پارالمپیك 2012 لندن اكنون یكی از افتخارآفرینان ایران است. وقتی با او همكلام میشوی از طنین صدایش امید را به خوبی حس میكنی.
او از اراده آهنین و روزهایی كه برای رسیدن به قله قهرمانی سپری كرده سخن گفت. كامران شكری قهرمان ورزش دوومیدانی جانبازان و معلولان است كه با گنجینهای از مقامها و مدالها در ردههای سنی جوانان و بزرگسالان كه آخرین آن مدال نقره پرتاب نیزه در مسابقات پارالمپیك 2012 لندن است موفقیتهای دیگری از جمله كسب مدال طلای پرتاب نیزه با ثبت ركورد 12/48 متر و مدال برنز پرتاب دیسك در رقابتهای جهانی جوانان سال 2012 آیواز در جمهوری چك را از آن خود كرده است.
مدال طلای پرتاب نیزه كلاس 42F در مسابقات بینالمللی دوومیدانی آلمان - 2012 در شهر برلین، مدال طلای مسابقات بزرگسالان جهان در پرتاب نیزه- 2011، مدال طلای پرتاب نیزه در مسابقات پارا آسیایی گوانگژو - 2011 و مدال طلای پرتاب نیزه و افزایش رکورد جهان به میزان 3 متر و 29 سانتیمتر و مدال برنز پرتاب دیسک در رقابتهای معلولان ویلچری و قطع عضو جهان امارات متحده عربی تنها گوشههایی از موفقیت این فرزند شایسته ایرانی است.
روزهای سخت
كامران شكری سالاری كه یك ماه قبل با همسرش پیمان زندگی بست درباره روزهای سختی كه با مبارزه علیه بیماری سرطان سپری شد، اینگونه یاد میكند: فرزند آخر خانواده هستم و 6 خواهر و 4 برادر دارم، باوجود آنكه خانواده پرجمعیتی داشتیم ولی زندگیمان با خوشی سپری میشد. كودك بازیگوشی بودم و هر روز دوچرخهسواری میكردم و یا با دوستانم فوتبال بازی میكردیم. روزها به سرعت سپری شد تا اینكه به سن 13سالگی رسیدم.
یكی از روزهای تابستان سوار بر دوچرخه در خیابان با سرعت در حركت بودم كه به خاطر عدم كنترل بشدت زمین خوردم و پای چپم به بلوار وسط خیابان برخورد كرد.
درد شدیدی در پای خود احساس میكردم ولی از آنجا كه میترسیدم به پدر و مادرم چیزی بگویم موضوع را مخفی نگه داشتم و اهمیتی به آن ندادم، مدتی گذشت اما درد پا هر روز بیشتر میشد بهطوری كه وقتی توپ پلاستیكی به پای من میخورد از شدت درد روی زمین میافتادم، بالاخره پدرم متوجه شد.
پزشك بعد از معاینه به پدرم گفت اگر جان پسرتان برای شما عزیز است او را فوراً به تهران ببرید تا تحت نظر پزشك متخصص درمان شود. حرفهای این پزشك برای ما یك شوك بزرگ بود آن هم وقتی كه چند پزشك دیگر همان نظر را دادند و گفتند مغز استخوان پای چپم سیاه شده و توموری در حال رشد دیده میشود. وی ادامه داد: همان شب پدرم من را به تهران آورد. پزشكان بعد از بررسی اعلام كردند بر اثر ضربهای كه به پای من در حادثه دوچرخهسواری وارد شده بود سلولهای مغز استخوان آسیب دیده و همین امر باعث رشد تومور سرطانی شده است.
بعد از دو هفته با دستور پزشك بلافاصله شیمیدرمانی آغاز شد و طی 8 جلسه علاوه بر اینكه تمام موهایم ریخت و بدنم ضعیف شد پای چپم كوتاهتر از پای راستم شد.
بعد از 8 جلسه شیمیدرمانی پیوند مغز استخوان روی پای من انجام شد و پس از آن دوباره شیمیدرمانی ادامه یافت. روزها به سرعت سپری میشد و تأثیر داروهای شیمیایی باعث شده بود تا من هر روز ضعیفتر شوم.
شوك بزرگ
این پیوند نتیجه نداد و پای من عفونت كرد و نتیجه یك سال و نیم شیمی درمانی بیفایده بود اما من ناامید نشدم تا اینكه پزشك معالجم حرف آخر را زد. او گفت تنها راهی كه باقیمانده قطع كردن پا است و در غیر اینصورت چند روز بیشتر زنده نخواهم ماند. انتخاب بین زنده ماندن و یا قطع شدن پای چپم خیلی سخت بود و پدرم كه آن زمان همیشه در كنارم بود قبول نكرد پای من قطع شود و میگفت هر اندازه پول نیاز باشد میدهد تا پای من را قطع نكنند. تصمیم بسیار سختی بود اما من به یاد جانبازانی افتادم كه با نداشتن پا زندگی میكنند و هیچگاه نداشتن پا و یا دست مانعی برای پیشرفت آنها نشده بود. روحیهام را نباختم، دوست داشتم زندگی كنم، برگهای برداشتم و رضایتنامه قطع شدن پای چپم را نوشتم و امضا كردم.
روز سرنوشت
یادآوری روزی كه یكی از پاهایش را از دست داد هنوز هم برایش سخت است اما با صلابت میگوید مسیر زندگی من از همان روز عوض شد و سرنوشت من پس از اتاق عمل رقم خورد. كامران درباره آن روز میگوید: من را به اتاق عمل بردند و جراح پای من را از بالای زانو قطع كرد. وقتی به هوش آمدم با دیدن جای خالی پای چپم شوكه شدم اما به خود گفتم یك پای سالم دیگر داری و میتوانی مثل گذشته زندگی كنی. 14 جلسه شیمیدرمانی شدم و طی این مدت نیز مددكاران مؤسسه محك ما را از نظر تأمین دارو و اسكان یاری دادند و حضور آنها به من دلگرمی میداد. وقتی شیمیدرمانی تمام شد پزشك معالجم گفت 90 درصد بیماری سرطان در بدنم ریشهكن شده و میتوانم به زندگی عادیام ادامه بدهم.
تولدی دوباره
همیشه بعد از سربالایی یك سرازیری وجود دارد و برای رسیدن به این سرازیری باید سختیهای سربالایی زندگی را تحمل كرد. این واقعیتی است كه این ستاره عرصه ورزش كشورمان آن را به همه ثابت كرد. بعد از بازگشت به خرمآباد در حالی كه 16 سال بیشتر نداشت وارد دنیای ورزش شد و پلههای موفقیت را به سرعت طی كرد. كامران شكری از نخستین قدمی كه برای موفقیت برداشت اینگونه گفت: پدر و مادرم در موفقیت من نقش زیادی دارند و من همیشه مدیون آنها هستم.
وقتی به شهرمان بازگشتم مربی تیم فوتسالی كه در آن بازی میكردم به دیدن من آمد روحیهام را تقویت كرد. او من را به هیأت ورزشی جانبازان و معلولان معرفی كرد، اگرچه در ابتدا مربیان امید زیادی به من نداشتند اما دلسرد نشدم و به تنهایی تمرین میكردم تا اینكه بعد از 8 ماه یكی از مربیان من را به شاگردی قبول كرد و از آن روز سرنوشت بهگونه دیگری برای من رقم خورد. شروع من با پرتاب دیسك بود و در مسابقات كشوری ركورد خوبی پرتاب كردم. در رقابتهای ژاپن هم در پرتاب دیسك شركت كردم اما اینكه چطور به پرتاب نیزه روی آوردم ماجرای جالبی دارد.
در یكی از روزهای اردوی تیم ملی وقتی ملیپوشان مشغول تمرین بودند نیزهای را كه روی زمین بود برداشتم و آن را پرتاب كردم. پرتاب خوبی بود و از همان لحظه تصمیم گرفتم در پرتاب نیزه شركت كنم و در رقابتهای جوانان جهان ركورد زدم و این ركورد را به نام ایران ثبت كردم. پس از آن نیز در مسابقات مختلف بینالمللی و پاراآسیایی مدالهای طلا و نقره كسب كردم و آخرین آنكه مهمترین مدال زندگیام است كسب نشان نقره بازیهای پارالمپیك لندن بود اما این پایان راه من نیست. از امروز خودم را برای بازیهای پارالمپیك برزیل آماده میكنم و مطمئن باشید مدال طلای این بازیها از آن من است.
دفتر امید
وقتی از همهچیز ناامید میشدم و یا زمانی كه از شیمی درمانی خسته میشدم سراغ دفتری كه اسم آن را دفتر امید گذاشته بودم میرفتم. آن را ورق میزدم و روی صفحات آن مینوشتم من خوب میشوم باید خوب شوم. بارها این جملات را در این دفتر مینوشتم تا احساس ناامیدی از من دور شود. طی درمان همیشه احساس میكردم كه به خدمت سربازی آمدهام و باید دو سال به طور اجباری این دوره را طی كنم و به همین خاطر همیشه برای روزی كه خوب شوم لحظه شماری میكردم. همیشه به كسانی كه با بیماری سرطان دست و پنجه نرم میكنند میگویم كه با روحیه بالا و جنگندگی میتوانند سلامتیشان را دوباره بهدست بیاورند.
پیوندی زیبا
بعد از بازیهای پارالمپیك پیمان زناشویی بستم. روزی كه به خواستگاری همسرم رفتم او جملهای به من گفت كه تا آخر عمر آن را فراموش نمیكنم. به من گفت برایش مهم نیست كه من یك پا ندارم و چیزی كه خیلی برایش اهمیت دارد این است كه روی پای خودم ایستادهام.
نظر شما