به گزارش سلامت نیوز به نقل از جام جم ؛ من، محصول نسل فداكاری، در خانواده یك فرزند دارم.دلم میخواست كه یك پسر و دختر داشته باشم اما خدا یكی از فرزندانم را از من گرفت و حالا تمام آرزوی پسرم این است كه در خارج از كشور تحصیلش را ادامه دهد. او به مهندسی هوا و فضا علاقمند است و اینجا امكان تحصیل ندارد. او یك روز خواهد رفت و من و همسرم كه هنوز به 60 سالگی نرسیدهایم تنها خواهیم شد و فرداهای دورتر لابد در سرای سالمندان زندگی خواهیم كرد.این سرنوشت زن و شوهرهای كم اولاد است. فرزندان ما هرگز مثل ما به والدینشان خدمت نخواهند كرد. آنها را طور دیگری تربیت كردهایم؛ تنها و غیروابسته. در حال حاضر بچهها توسط پدر مادر حمایت میشوند. اما وقتی بچهها بزرگتر شوند پدر و مادر سالمند شده و توان همراهی فرزندشان را از دست خواهند داد. چرا كه نیروی جوانی، نیروی پرجنب و جوش، تلاش و ریسك است كه با نیروی سالمندی نمیتواند برابری كند. بنابراین فرزندان یكی یكدانه به دلیل نداشتن همراه و همدل، دچار مشكلات روحی خواهند شد.
فاصله سنی والدین و فرزندان به خاطر ازدواجهای دیر هنگام زیاد شده است. بعضیها در 40 سالگی تازه اولین فرزند خود را به دنیا میآورند. فرض كنید یك فرزند 25 ساله در سالهایی كه باید با خیال راحت مدارج علمی را پشت سر گذاشته و به ازدواج فكر كند با مشكلات جسمی ناشی از سالمندی والدینش مواجه شود.چه اتفاقی خواهد افتاد؟
سعیده ـ ن دختری است كه زندگی خود را وقف مادرش كرده است او میگوید: من 25 ساله بودم كه مادرم بهخاطر ناراحتی قلبی از پا افتاد. تنها گذاشتنش راحت نبود. بخصوص كه پدرم نیز به اختلال حواس مبتلا شده بود. آنها خیلی دیر بچهدار شده بودند و مادرم آن روزها 65 ساله بود و پدرم 70 سال داشت و من تنها فرزندشان بودم. من آنها را خیلی دوست داشتم حتی بیشتر از خودم.
زیبا بودم و برای خودم كاری مستقل داشتم. حتی خانهای كه یك روز به پشتوانه آن آسوده زندگی كنم. خواستگارهای خوبی داشتم كه به هر كدام میگفتم باید مراقب والدینم باشم می رفتند و دیگر پشت سرشان را هم نگاه نمیكردند. كمكمهمه را جواب كردم. حتی نمیگفتم كه چه میخواهم.فقط میگفتم نه.دو سال پیش پدرم و سال پیش مادرم فوت كرد. حالا من 40 سال دارم و آیندهای برای خودم تصور نمیكنم. آیا باید آنها را به خانه سالمندان میسپردم و پی زندگی خودم میرفتم؟ این را هرگز نخواهم فهمید.
این چشماندازی است كه سالمندان فردا را تهدید میكند. اضطرابی كه فرزندان آنها كه یك یا دو نفر بیشتر نیستند با سالمندی آنان خواهند داشت، سایه مرگ و بیماری كه روی خانواده آنان پرواز خواهد كرد و اینكه خود را انتخاب كنند یا پرستاری از والدین پیرو بیمار خود را به شدت زندگی خانوادگی آنان را تحت تاثیر قرار خواهد داد.
زمانی را در نظر بگیرید كه از هر دو نفر یكی سالمند است. دو نفر باقی نیمه دیگر جامعه نیمی جوان و توانا و نیم دیگر كودك و ناتوان خواهد بود و اگر فرض كنیم تنها نیمی از سالمندان به مراقبت نیاز دارند به هر جوان یك سالمند میرسد كه از او مراقبت كند. آن سالمند خوشبخت چه كسی خواهد بود كه فرزندش در آن روزها در كنارش باشد؟
بحران خانه سالمندان
آیا بحران شیر خشك، مدارس، دانشگاهها و ازدواج و مسكن و اشتغال را به یاد دارید؟ شما را میگویم. شمایی كه قرار است دو دهه دیگر سالمند شوید و همه این بحرانها را پشت سر گذاشتهاید.یك خبر بد دیگر نیز وجود دارد و آن اینكه در جامعهای با نزدیك 50 درصد سالمند بحران خانههای سالمندان نیز در انتظارتان خواهد بود.
در جامعهای كه هر جوان ناچار باشد از یك سالمند پرستاری كند، اگر نیمی از این جوانان هم حوصله یا توان و آمادگی این كار را نداشته باشند خانههای سالمندان و مراكز مراقبت از سالمند باید یك هشتم جمعیت كشور را در خود جای دهند. آیا این ظرفیت آن روزها وجود خواهد داشت؟
اگر طبق قانون عرضه و تقاضا این امكان هم كمیاب شود و طبق قوانین اقتصاد قیمت آن بالا برود آیا همه سالمندان نیازمند تمكن مالی كافی را برای استفاده از این امكانات خواهند داشت؟ باكمی فكر كردن خودتان میتوانید به نتیجه برسید.
سالمندان برای سالمندان
وقتی جوانان سالمندان را تنها بگذارند فقط آنها هستند كه برای هم میمانند.همزمان با تجدید نظر در كنترل بیش از حد موالید باید انجمنهای حمایتی متشكل از میانسالان و سالمندان فعال از هماكنون شكل گیرد كه در این كانونها با ثبتنام از اعضا، خدماتی تسهیلاتی به اعضا و خدماتی داوطلبانه به سالمندان نیازمند ارائه شود.
این كانونهای مردم نهاد میتوانند پشتوانه خوبی برای سالمندان فردا باشند. این كانونها میتوانند به باز آموزی سالمندان، توانمندسازی آنان و حمایت از آنها در زمان بیماری بپردازند.قوانین حمایت از سالمندان و مراكز تخصصی درمانی و بازتوانی سالمندان باید به صورت گسترده در كلكشور تشكیل شود و چه بهتر كه شروعكننده همكاری یا تاسیس این مراكز پزشكان و متخصصانی باشند كه خود سالهای سالمندی را میگذرانند و درد سالمندان را بهتردرك میكنند.
خانوادههای مراقبتكننده از سالمند مورد حمایت قرار گیرند و سرانههایی از محل یارانهها یا هر بودجه دیگری كه برای تامین حقوق شهروندان در نظر گرفته میشود برای كمك به این خانوادهها تخصیص یابد و خانوادهها نیز در تعداد فرزندان و شیوه تربیت آنان تجدید نظر كنند.
نظر شما