به گزارش سلامت نیوز به نقل از آرمان ؛ متاسفانه برخی خانوادههای ایرانی همیشه گوینده هستند نه شنونده و این بسیار بد است زیرا جوانی که دچار بحران روحی است و از طرفی نمیتواند حرفهایش را در خانواده مطرح کند، تحمل فشارهای وارده را ندارد و دست به خشونت میزند. سن رشد تغییرات هورمون بدن، فعل و انفعالات شیمیایی دوران بلوغ توام با مسائل پیرامون نوجوان شرایطی را به وجود میآورد که نتواند مسیر رشد را با آرامش طی کند. او بحرانهایی را تجربه میکند که با هشیاری در بسیاری از مواقع میتواند آرامتر عبور کند. انتخاب شرایط دشوار برای عبور از بحران بلوغ و جوانی بستگی به نوع تفکر فرد دارد و عواملی که این تفکر را به نوعی تثبیت میکند، انتخاب مسیر مداخلهگر را فقط یک راه میداند و آنهم اعمال خشونت و پرخاشگری است که از مجموعه عواملی است که باعث گسترش خشونت در بین جوانان است. خشونتهای کلامی، رفتاری و عاطفی از اشکال خشونت هستند که به دنبال آن در ابعاد وسیعتر منجر به جرم و بزه در جامعه میشود که در جای خودبحثهای مفصلتری را میطلبد. وقتی صحبت از خشونت میشود،بیدرنگ آدمی عصبانی که در حال داد زدن، تهدید کردن، فحاشی، پرتاب کردن شیئی، هجوم آوردن و کتکزدن در ذهنمان نقش میبندد. بهطور قطع خانوادههایی که فرزند دارند دوران بلوغ و شکل پذیری شخصیت آنان را یکی از سختترین دوران زندگیمشترکشان میدانند. پسری که پشت لبش سبز و صدایس دو رگه و جوشهای روی صورت و بینی اش بزرگتر شده است دیگر کسی را قبول ندارد به خصوص پدرو مادرش، او بیش از پیش یا آرام نشان میدهد و یا شلوغتر از قبل میشود، در برخی مواقع هم در انزوای از خانواده قرار میگیرد و به گروه همسالان گرایش بیشتری نشان میدهد تا اتهام بچه ننه بودن را رد کند.
گذار از این مراحل برای خانوادههای کوچک و بزرگ جامعه شاید به راحتی نباشد. اما میتوان با آگاهی، ارتقای دانش، انتخاب قوانین مناسب اجتماعی شرایطی مهیا شود تا با احترام به جایگاه جوانی و ارزش مقام انسانی مسیر جوانی را مناسبتر عبور کرد. اینکه جوان نیز دارای شعور است و میتواند بهترین انتخابهای زندگیاش را داشته باشد و جدی گرفته شود، اگر جامعه به درک درستی از جوان برسد آمار بزهکاری به تدریج کاهش مییابد. خشونت یک شمشیر دولبه است خانواده ناسازگار باعث افزایش عصبی شدن فرزندان میشود و فرزندان پرخاشگر باعث ناسازگاری خانواده میشود و از اینجاست که خانواده نابسامان شکل میگیرد. خانوادههایی که برای بهبود وضعیت به درمانگران مراجعه میکنند با عجز و ناامیدی درصدد یافتن راهحلی برای رسیدن به شرایط مطلوب هستند. بخشی از علل افزایش خشونت جوانان به نحوه استفاده از روشهای تربیتی والدین بر میگردد و به دنبال آن قوانین مکتوب و نانوشته اجتماعیای است که جوان نمیتواند سنخیتی با آن پیدا کند.
تنبیه بدنی، سرزنش، مقایسه، سواد ناکافی اجتماعی و تربیتی والدین، نبود دانش ارتباطی با اعضای خانواده وفرزند، عدم توانمندی جوان در نه گفتن، عدم رضایت از پایگاه اجتماعی خود و خانواده، تنش و ناسازگاری و درگیری روزمره در خانواده، جامعه عصبی و خشن، پخش تصاویر خشونت آمیز از رسانهها، دیدن فاصله طبقاتی و برخورداری از گروهی از جوانان از امکانات جامعه که نمیتواند از دسترنج خودش باشد، از جمله دلایل گرایش به خشونت است. فقر مادی و معنوی، پارتی بازی، بیکاری، رواج رشوه، تغییر ارزشهای اخلاقی، احساس تبعیض، هماهنگ نبودن حرف و عمل الگوهای جامعه و نخبگان، اعمال روشهای انتظامی درمان مدارانه به جای استفاده از روشهای مناسب پیشگیرانه، فقر جامعه آموزشی در بحث جوان، پرنکردن مناسب اوقات فراغت جوان با فراهم کردن امکانات تفریحی، کاهش امید به زندگی،نبود آموزش منظم به والدین و اجباری کردن آن به زن و مردی که بعد از ازدواج میخواهند دارای فرزند شوند، اعمال روشهای خشونت آمیز برای مطیع کردن جوان، فرزند سالاری، استعمال مواد مخدر افیونی و صنعتی مانند شیشه، هروئین، کراک، عدم هماهنگی جامعه با تکنولوژی و جهانی شدن، کاهش شادی و نشاط در جامعه، بحران هویت،از خودبیگانگی، تعاریف متعدد و گاه متناقض از هنجارها و ارزشهای اجتماعی و استفاده ابزاری جامعه از واژههای خوب بودن، بد بودن، دادن احساس گناه به جوان و تجربه احساسهای منفی همگی از عواملی هستند که باعث غمگین شدن جوان میشود و او را به سمت افسردگی سوق میدهد.
همچنین انتظارات بیش از حد توان نوجوان از سوی خانواده میتواند منجر به فشار روانی مضاعف شود و چون اکثریت خانوادهها نشانهشناسی و علائم خطر در فرزندانشان را نمیشناسند منجر به بروز خشونت تا حد از بین بردن خود و دیگران میشوند. هرگونه آزار جنسی در کودکی منجر به افسردگی یا بروز خشونت در بزرگسالی میشود. ایجاد رقابت ناسالم در میان جوانان، رفتارهای وندالیستی را منجر میشود. از سویی دیگر چگونگی شیوه ارتباط دختران و پسران و توقعاتی که در این رابطهها به وجود میآید، درک نامناسب دوستیها که عشق زودرس و عجولانه را رقم میزند میتواند به پرخاشگری طرفین بینجامد و فجایعی را رقم بزند. ابراز القای حس منفی، کمبود عزت نفس و اعتماد به نفس، خودنمایی، احساس منفی به خود، پرخاشگری تقویت شده و استفاده از پرخاشگری برای دورزدن قوانین، بوروکراسی خسته کننده عدم مدیریت خشم، کاهش ایمان، اعمال خشونت برای رسیدن به امیال شخصی و موارد بسیار دیگراجتماعی از جمله پدیده مهاجرت، افزایش کودکان کار و خیابان، فرار، تکدیگری و افزایش شغلهای کاذب مقدمه بحرانی است که به خشم و پرخاشگری منجر میشود. خشم یک واکنش طبیعی بدن است و تردیدی در آن نیست و همه در موقعیتهایی از زندگی آن را تجربه کردهاند اما کنترل آن فرو دادن آن نیست بلکه فرصت دادن به اعضای جامعه برای ابراز مناسب خشم و آگاهی از عصبانیت است که موجب میشود پرخاشگری اتفاق نیفتد و فرد مبادرت به خشونت نکند.
در صورتیکه جامعه به درک مناسبی از جوان برسد، پیام آنان را بشنود، به آنان بها دهد، سیاستهای این بخش را با نگاه و نظر آنان درآمیزد و با احترام گذاشتن به کرامت سالمندی و میانسالی میتواند به نزدیکی بین نسلها کمک کند. جامعه آگاه فرصتهای برابر برای طبقه جوانان و ایجاد انگیزه بیشتری برای خدمت به جامعه به وجود میآورد، ونیازهایش شناسایی میشود. برای کاهش جرم و جنایت و بزکاری در بین جوانان باید شرایطی فراهم شود تا آنان خود را به بهترین وجه بشناسند و خودشان را دوست داشته باشند، به اطرافیانشان عشق بورزند در برابر قوانین جامعه با سازگاری و احترام برخورد کنند و شرایط تخلیه هیجانات به شیوه مناسب مهیا شود. وقتی استفاده از خشونت به عنوان یک معیار شخصیتی پذیرفته میشود، اعمال خشونت با شیوههای متنوع و جدیدتر صفحات حوادث روزنامهها را به خود اختصاص میدهد و به تدریج به عنوان یک رفتار و عادت پذیرفته شده در میآید و با این نوع نگاه باید نگران جامعه جوان بود.
نظر شما