به گزارش سلامت نیوز به نقل از ایران ؛ نتیجه اینكه، تربیت كودك یعنی نشان دادن حقیقت به او در حالی كه تربیت خودمان كه از بزرگسالان هستیم، یعنی زدودن آلایشها و برای همین به آن تهذیب و تزكیه نفس میگویند. با این تفسیر تربیت ما یعنی كنار زدن و آنگاه نگاه كردن است اما تربیت كودك نشان دادن است چرا كه هنوز حجابی ندارد، پس شما فقط حقیقت را نشان بدهید. اما در مورد خود، اول باید جان را از حجابها تخلیه كرد. بعد تجلیه (جلا بدهی) تا رسوبات آلایش برود؛ بعد مزین كن به واقعیت و حقیقت خدا (تحلیه). اما كودك نیازی به تخلیه و تجلیه ندارد؛ فقط تحلیه كن. نباید گذاشت كودك در پندار بماند. بسیاری از تربیتها غلتاندن و سوق دادن كودك در پندارها است. «كل مولود یولد علی الفطرئ، فأبواه یهودانه أو ینصرانه: هر نوزادی بر فطرت متولد میشود، سپس پدر و مادرش هستند كه او را یهودی یا نصرانی تربیت میكنند...» خدا خوب و با سرشت خداجو و كمالجو میآفریند اما پدر و مادر نصرانی یا یهودی میكنند. یعنی با تربیت غلط خود او را به بیراهه میبرند و این سرشت پاكیزه را از بین میبرند.
ما خوب میدانیم كه خیلی از تربیتها اغواكننده است همچنان كه خودمان اغوا شدهایم. یعنی سراب را آب نشان دادن. آنكه تشنه آب است از اول مبتلا به فریب میشود. كاری كه باید یاد بگیریم این است كه خدا را نشانش بدهیم. چگونه؟ بتها را از خانه دلمان بیرون كنیم بعد كه قلبمان را از لوث وجود بتها منزه كردیم، خدا را به فرزندمان نشان بدهیم. تربیت كودك فی حد نفسه آسانتر از تربیت خودمان است اما اگر بر عهده كسی گذاشته شود كه خود بت پرست است و مبتلا به پندارها است؛ كسی كه خود اغوا شده است چگونه میشود خدا را نشان فرزند دهد؟! غیرممكن است.
بنابراین اول یك نگاه به خود كنیم؛ تلاشی در جهت خود نماییم تا بتوانیم برای تربیت كودك تلاش كنیم. اغوا شده اغوا میكند. اگر كسی اغوا شود نمیتواند خدا را نشان دهد. آن كسی كه به سوی سراب حركت میكند، آن كه خود دلداده سراب شده چگونه میتواند مسیر آب را نشان بدهد؟ الا اینكه خودش مجاهد باشد. در ضمن كوشش برای یافتن آب (حقیقت) مسیر آب را به فرزند هم نشان دهد. حب به فرزند كمك میكند كه خودش هم دنبال آب بگردد. در مقایسه تربیت فرزند و تربیت بزرگسالان، تربیت فرزند آسانتر مینماید زیرا تربیت فرزند فقط نیاز به تحلیه دارد. اما تربیت خودمان (بزرگسالان) نیازمند تخلیه، تجلیه و آنگاه تحلیه میباشد. اما از منظری دیگر تربیت دیگری از تربیت خود دشوارتر میشود. زیرا خودمان بیمار و مبتلای پندارها هستیم و حالا چگونه میتوانیم فرزندمان را از معرض بیمار شدن حفظ كنیم؟ اول كسی كه به فرزند بیماری را منتقل میكند خودمان هستیم.
اصل دوم: هرگز به این پندار مبتلا نشوید كه شما مربی هستید (هرگز مجاهدت خویش را مؤثر نبینید) لا مؤثر فی الوجود الا الله. اثرگذاری در هستی غیر از خدا، متعلق به كسی نیست. انسانی كه گمان میكند مجاهدت خویش، او را میسازد بنده خدا نیست بلكه بنده نفس خویش خواهد بود. برای اینكه انسان بنده خدا شود باید چشم از خویش بردارد. كسی كه مات و مبهوت خویشتن است چگونه میتواند از بند خویش رها شود؟
این ما نیستیم كه تربیت میكنیم، خدا ربّالعالمین است. شما وظیفه و تكلیفتان را انجام میدهید این خداست كه كودك شما را متوجه خود میسازد. لذا نباید در امر تربیت مبتلا به خودبینی شویم. اگر مبتلا به خودبینی شدیم كودك و فرزند خود را اغوا میكنیم؛ یعنی اگر تربیت نكنیم بهتر است. خود بینی به روح بچه سرایت میكند و در واقع به او القا میشود. ما میخواهیم خدا را نشان او دهیم مگر میشود یك دل خودبین بتواند خدا را نشان دهد؟ بحث گفتن و شنیدن نیست، بحث دیدن و احساس كردن است. دلی كه آلوده به خودبینی باشد نمیتواند خدا را منتقل كند. البته تربیت عالی متعلق به كسانی است كه خالی و عاری از خود بینی هستند. تربیت عالی متعلق به انبیا است. اگر ما به این معنا توجه داشته باشیم، توفیق تربیت نسبی مییابیم اما اگر به این معنا بیتوجه باشیم فرزندمان را اغوا میكنیم. توجه به این معنا كه این اراده و خواست خداست كه دیدگاه فرزند مرا به سوی خویش میگشاید، من تلاش و وظیفه خود را انجام میدهم زیرا خداوند مرا به این امر مكلف نموده است. باید پیوسته متذكر این معنا باشیم تا با احساس خودبینی به تربیت مشغول نشویم. اگر با احساس خودبینی مشغول تربیت بشویم سخن ما روح پاكیزهای ندارد تا بتواند روح پاكیزهای تربیت كند. ممكن است حرفهای خوبی به فرزندمان گفته باشیم اما فقط در قالب الفاظ. روح زیبایی در پس این الفاظ زیبا نیست.
روح زیبا و نیكوی الفاظ متعلق به گوینده است. «انما الاعمال بالنیات» كلمات و الفاظ انسان خودبین از خاستگاه نازیبایی نشأت گرفته است. پس باید متذكر شویم كه مربی خداست. خدا باید خودش را نشان دهد. من باید تلاش خودم را برای ارائه نشان دهم. میگویند من تلاش كردم بچه منحرف شد ممكن است دو تصور در ما ایجاد شود: 1) یك جایی كم گذاشتم. 2) من احساس آرامش میكنم و معتقدم كه تكلیفم را انجام دادهام. در حالت اول تصور فرد این است كه رفتار خودش را مؤثر میداند البته ما باید همیشه خود را از بابت كاستیها و قصورات سرزنش كنیم اما این به آن معنا نیست كه اگر كسی كاستی و قصوری نداشته باشد رفتار او قطعاً مؤثر خواهد بود. معمولاً كسانی كه خویش را ملامت میكنند به این پندار مبتلا میشوند كه اگر ما قصوری نداشتیم، نتیجه مثبت بود. اما باید بدانیم كه اثرگذار خداست و ما در برابر خداوند همیشه قصور داریم. ممكن است كسی نتیجه را در اختیار خدا بداند ولی به رفتارش دقت نداشته باشد و یا به قصور خودش دقت نداشته باشد این هم غلط است. این دو حالت هر دو پندار است. مربی همیشه باید خود را قاصر ببیند و در هیچ یك از این دو پندار نلغزد. به هیچ وجه نباید رفتار خود را مؤثر ببیند بنابراین قاصر انگاشتن خویش به معنای مؤثر دین رفتار خویش نیست. توجه كردن به این دو نكته در مقام تربیت فرزند یعنی تمرین بندگی.
تربیت فرزند یعنی نشان دادن خدا به فرزند. نشان دادن حقیقت به او. آیا با نشان دادن خداوند به فرزند، همه نیازهای فرزند برآورده میشود؟ یكی از اهداف تربیت ارضاء و استغناء روحی كودك است. به اندازهای كه احساس كمبود در فرزند پدید نیاید. این احساس كمبود منجر به عقدههای گوناگون میشود. در آینده به ناهنجاری و در هنگام بروز به بزهكاری تبدیل میشود. مثلاً عقده كمبود محبت و كمبود عزت. این كمبودها باید به شكلی برطرف شود. او نیاموخته كه چگونه اینها را جبران كند. او اغوا میشود و این كمبود تبدیل به ناهنجاری و سپس بزهكاری میشود. اگر شما خدا را به فرزندت نشان دادی فرزندت در آینده احساس كمبود نمیكند؛ مبتلا به عقده كمبود نمیشود. اگر ما موفق به نشان دادن خدا به كودكان بشویم فرزند ما پر میشود از خدا و هیچ كمبودی را احساس نمیكند. یعنی از همه عقدههای روانی دور خواهد ماند. در تربیتهای معمول برای پر كردن فضای خالی روح كودك او را به تخیل وا میدارند. واداشتن به تخیل برای پر شدن است و احساس كاستی نكردن و مبتلا نشدن به عقدههای گوناگون. اگر ما واقعیت را به فرزندمان نشان دهیم یعنی خدا را به قلبش بچشانیم، اگر قفل دل فرزند را به سمت خدا باز كنیم فرزند اشباع میشود. شخصیتی فوقالعاده پیدا میكند. فوق العاده لطیف و متین و محكم و استوار؛ آنچه كه در ابتدای بحث به دلدادگی یاد كردیم در اینجا آن را به شخصیتی فوق العاده تعبیر میكنیم. از طفل چنان عزتی خواهیم دید كه از پیر سالخورده چنین عزتی را مشاهده نكردهایم. تربیت ربانی اقتضای چنین عزتی را دارد. شاخصههای بروز و ظهور نخستین خواهشهای كودك و متد و روش و نوع مواجههای كه باید در پیش بگیریم تا كودكمان را به پندار خواهش هایش نكشانیم، چیزی است كه در آینده از آن بحث خواهیم كرد.
نظر شما