سید حسن بیمار نادر در گفتگو با نادرنیوز گفت : قبل از شفای سیدحسین، یک مدت عکس سیدحسین را روی بنر چاپ کردیم و در میدان شکوفه در هیئت بیت العباس نصب کردیم، روی آن بنر چاپ شده بود «برای سلامتی من دعا کنید » و از آن روزی که سیدحسین شفا گرفت،همه میگویند این همان سیدحسین است که بیمار بود و راه نمیرفت؟ از زمانی که فعالیت خودم را با بنیاد بیماریهای نادر آغاز کردم، همیشه آرزو داشتم که برای یک بار هم که شده دست عنایت اهل بیت علیهم السلام را در شفای این بیماران ببینم تا اینکه بالاخره انتظارم به سر آمد.
وی افزود: فردای آخرین روزی که این آرزو را در سر م یپروراندم، سر دبیر مجله ندای نادر به من گفت یک کودک مبتلا به سندروم دیجرج - نوعی بیماری نادر- که توسط امام رضا علیه السلام شفا گرفته، به زودی مهمان ما میشود، قند در دلم آب شد، باورم نمی شد. و در پوست خودم نمیگنجیدم و لحظاترا شمارش میکردم که روز موعود فرا برسد ومن شاهد یکی از الطاف امام رئوف از نزدیک باشم. شاید هم خدا میخواست مرا تکان دهد یا به من گوشزد کند که هست.. با مادرش تماس گرفتم و از او و فرزندش برای انجام مصاحبه دعوت کردم.
روز سه شنبه بود که ساعت 11 در دفترمجله با آنها قرار داشتیم.عقربههای ساعت، 10:50را نشان میداد. با خودم زمزمه میکردم یا امام رضا )علیه السلام( من میخواهم با نظر کرده شما ملاقات داشته باشم، در فراز و نشیب این افکار
بودم که زنگ دفتر به صدا درآمد.دل تو دلم نبود،بله، آن لحظه فرا رسید، کودکی به نام سیدحسین از سلاله پاک حضرت زهرا سلام الله علیها به همراه خانواد هاش وارد دفتر شدند.
ندایی از درونم صدا میزند یا غری بالغربا، یا معین الضعفا و الفقراء،یا عل یب ن موسی مددی یا مولا..... .. .
بعد از کمی استراحت، سر صحبت را این گونه باز کردند، انگار مصاحبه دست کسی دیگر بود. مصاحبه ای که قطرات اشک، آن را هدایت می کردند. مادر سیدحسین گفت: سیدحسین هشت روز بعد از شروع آخرین ماه از فصل سرد سال با بیماری سندروم دیجرج به دنیا آمد.
زندگی من، یعنی امتحان من، از تولد سیدحسین شروع شد.البته این را هم باید بگویم که من تنها نتوانستم کاری بکنم، تنها کسی که کنار من بود، خدا بود و بس، اگر می بینید که الان سیدحسین پنج سالش شده و رشد کرده، فقط به خاطر حضور خداوند بود و من اصلاً تنهایی را حس نکردم، چون خدا در کنار من بود.
از اول تولد، به علت ابتلا به سندرم دیجرج دوبار عمل قلب باز شد ودر حال حاضر، دریچه قلب ندارد. تا چند وقت پیش دست هایش حس نداشت و نمیتوانست راه هم برود و حتی نمیتوانست بنشیند.من قرار بود که با خانواده ام ایام عید بروم به کیش، چون واقعاً از این مسئله که هر کاری انجام دادیم و حال سیدحسین بهبود نیافته بود، خسته شده بودم، ولی جالب است که بگویم یک شب یکی از خدام حرم امام رضا)علیه السلام( به خوابم آمد و گفت: “چرا میخواهی بروی کیش؟
ما مشهد منتظرت هستیم و این سفره را برای تو پهن کرده ایم، بیا به مشهد”. این شد که من از رفتن به سفر کیش منصرف شدم و به هرطریقی که می شد بلیت رفت به مشهد را برای فردای آن روز تهیه کردم و به همراه مادرم به مشهد رفتیم.
باورم نمیشد که سیدحسین، چهار دست وپا حرکت میکرد، سیدحسینی که درحالت نشسته هم باید دورش بالش قرار میدادیم تا نیفتد، چهار دست و پا رفت و رفت تا به کالسکه اش رسید، به کمک کالسکه اش بلند شد و ایستاد؛ سیدحسین شفا پیدا کرد. کالسکه اش را گرفته بود.
و میدوید واصلاً نمیایستاد. من از خوشحالی جیغ میزدم و گریه میکردم. مادرم من را آرام کرد و گفت اگر زائران متوجه شوند که سیدحسین شفا گرفته،بچه را دوره میکنند و امکان دارد که حتی لبا سهایش به عنوان تبرک بکنند، ما حتی به دفتر شفاگرفتگان آستان قدس هم نرفتیم.
مادربزرگ سیدحسین ادامه گفت وگو را در دست خود گرفت و با لحنی آرام گفت: جالب است که بگویم سیدحسین اصلاً نمینشست و در حال دویدن بود و اصلاً نمیتوانستیم جلوی او را بگیریم و فقط گریه میکردیم.
ما این قضیه را به هیچ کس نگفتیم، فردای آن روز دوستان من به دیدنمان آمدند و تا دیدند که سیدحسین روی پای خودش راه میرود شروع کردند به جیغ زدن که سیدحسین راه میرود. بعد من به دوستانم گفتم که ما رفتیم حرم و شفای سیدحسین را از امام رضا)علیه السلام(گرفتیم.
بعد از شفا گرفتن سیدحسین، دوباره پیش دکترش رفتید؟
مادر سیدحسین: بله، ولی دکتر قلبش به من میگفت که تو دروغ می گویی؛ چه چیزی به سیدحسین دادی که راه میرود. اصلاً به معجزه اعتقاد نداشت.
من قبل از اینکه به مشهد بروم میدانستم وقتی که برگردم، سیدحسین راه میرود،یعنی مطمئن بودم.از طرفی، دکتر سیدحسین قبل از رفتن به مشهد به ما گفته بود که فرزند شما دریچه قلب ندارد و به عمل قلب برای گذاشتن دریچه نیاز دارد و توصیه میکرد که عمل نشود،چون نظرش این بود که سیدحسین زیر عمل دوام نمیآورد.
من دلم شکست، به امام رضا)علیه السلام(گفتم که می آیم که شفای پسرم را بگیرم و برگردم. سیدحسین دریچه قلب ندارد و باید سریع عمل شود، یا امام رضا، من شفای سیدحسینم را ازخودت میخواهم.
باید این نکته را هم بگویم که اگردریچه قلب برای سیدحسین گذاشته میشد، هر دو سال یک بار باید این دریچه عوض میشد.
بعد از سفر اول مشهد، من به دکترش گفتم که شفای سیدحسین را از امام رضا علیه السلام میگیرم و دوباره به مشهد رفتم و سه شب مشهد بودم. شاید باورتان نشود. و زندگی بیمار سناریو زندگی بیمار نادر
وقتی برگشتم و اکو قلب سیدحسین را گرفتم، اصلاً پزشکان باورشان نمیشد؛قلب سیدحسین هیچ دریچ های لازم نداشت، یعنی یک دریچه در قلب سیدحسین ساخته شده بود و همه از این موضوع حیرتزده بودند. الان پزشکان به من وعده دادهاند که تا 4 سال دیگر سیدحسین به هیچ عملی نیاز ندارد.
تا حالا چندین مشکل سیدحسین را امام مهربون ما حل کرده اند، اول تحرک، بعد دریچه قلب و بعد استفراغ کردنهایش. خدا را شکر من اصلاً در دلم تردید ندارم و مطمئنم که این اهل بیت علیهم السلام هستند که سیدحسین را برای من نگه داشته اند.
با مشکل حرف زدن سیدحسین چه خواهید کرد؟
مشکل تکلم سیدحسین از ماه رمضان امسال کمی حل شده، از ماه رمضان که مشهد بودیم و برگشتیم تکلّم حسین بیشتر شده است. شکرخدا
چرا؟ این همه مشکل، چرا خدا را شکر میکنید؟
همیشه خدا را شکر میکنم، همیشه ...]گریه میکرد[. همیشه پشتم به اهل بیت علیهم السلام گرم بوده و هیچ وقت هم ناامید نشدم. فقط باید به خدا توکل کرد، فقط خدا، فقط صبر، فقط صبرکردن و امید به خدا.
سیدحسین به چه چیزهایی علاقه دارد؟
مادرسیدحسین: به آب خیلی علاقه دارد، حتی اگر ساعتها در حمام باشد با کسی کاری ندارد، حتی سه تا از گوشیهای خواهرم را انداخته داخل پارچ آب! انیمیشن هم خیلی دوست دارد، خیلی باهوش است،
وقتی سیدحسین خرابکاری و شیطنت میکند چگونه با او برخورد میکنید؟
من اصلاً سیدحسین را دعوا و تنبیه نمیکنم، چون کسانی که مبتلا به سندرم دیجرج هستند، حافظه خیلی قو ی دارند و اگر الان با سیدحسین برخوردی کنم، چند وقت دیگر که زبان باز کند، دوست ندارم که به من یادآوری کند که من دعوایش کردهام و از این بابت میترسم و دوست ندارم از من خاطره بدی داشته باشد.
تا همین الان که سیدحسین بهبود یافته چه چیزی شما را نگه داشته و باعث این شده که خسته نشوید؟
امیدم به این بود که سیدحسین خوب میشود، همین! من احساس می کنم که خدا این لیاقت را به من داده که سیدحسین را به من داد که در این دنیا سختی بکشم که در آن دنیا راحت باشم.
با خانواده هایی که مثل شما بیمار نادر دارند چه حرفی دارید؟
من نمی توانم کسی را راهنمایی کنم، فقط میگویم وقتی خدا در کنار ما هست هیچ سختی وجود ندارد و ما خودمان سختی را به وجود می آوریم.
بزرگ ترین آرزوی تان؟
از خدا سلامتی سیدحسین را میخواهم و یکی از آرزو یهای من این است که زمانی را ببینم که سیدحسین فارغ التحصیل شده و من هم به عنوان مادرش حضور داشته باشم.
مصاحبه تمام شد ولی این حرف در وجودم فریاد میشود که صبر وشکیبایی خانوادههای بیماران نادر، محصولی است از لطف خداوند متعال و کرم اهل بیت علیهم السلام . از خودم بیزارمیشوم زمانی که چشم برخدا و اهل بیت بستهام و دنیایم را محدود به مشکلات زندگیام کرده وهیچ چیز دیگر را نمیبینم و توجه و توکل را از یاد بردهام.
نظر شما