چهارشنبه ۱ آذر ۱۳۹۱ - ۱۵:۱۷
کد خبر: 61037
سلامت نیوز : همه‌چیز با یك حادثه تلخ شروع شد ولی باور داشت كه می‌تواند از این تلخی خاطره‌ای شیرین بسازد.سه ماه بعد از حادثه بود كه روحش را پرواز داد و با بال‌هایی نامرئی توانست بر شرایط غلبه كند و روی پاهای خودش بایستد.صفر محمدیان رئیس و بنیانگذار سبكی شد كه به كمك آن كویر زندگی‌اش را به گلستانی پر از عطر و رنگ تبدیل كرد.حالا او در ابتدای راهی با فانوس امید ایستاده است و باور دارد كه می‌شود خود را با رودخانه پرهیاهوی زندگی پیوند داد.

تولدی دوباره
سال 1340 بود كه چهارمین فرزند خانواده به دنیا آمد. كودكی‌هایش در كنار پدری گذشت كه می‌خواست پسرانی موفق در عرصه تجارت و كار داشته باشد و مادری كه می‌خواست دست‌هایش را چتر آرزوهای فرزندان كند.او می‌گوید: در منطقه‌ای زندگی می‌كردیم كه خلافكاران بر آن سایه سیاه‌شان را انداخته بودند. مادر نگران بود كه مبادا فرزندانش به دام اعتیاد گرفتار شوند ولی وقتی باخبر شد كه وارد فضای ورزش رزمی «كام كندالین» شده‌ام، نفس عمیقی كشید ولی پدرم از این بابت ناراحت بود، او به هر وسیله‌ای متوسل می‌شد تا نتوانم در این راه فعالیت كنم.

او با لبخند می‌گوید: وقتی پدر پول توجیبی‌ام را با این هدف كه نتوانم به باشگاه بروم قطع كرد در ساعت‌هایی كه پدرم نبود از حیاط خانه برای آموزش این ورزش به بچه‌های محله استفاده می‌كردم و با پولی كه به‌دست می‌آوردم می‌توانستم به كلاس بروم.وی روزهای نوجوانی‌اش را با این آرزو سپری كرد و پس از آن بود كه به كمك بچه‌های محل كلاسی در یك اتاق 9 متری دایر كرد.

اتفاق تلخ
شهریور سال 1361 بود. روزی كه بر اثر ضربه یك ناشناس بدنش فلج شد و دیگر قدرت ایستادن نداشت. می‌گوید: كام كندالین یعنی تولد، یعنی زندگی كردن؛ تولدی كه تو دیگر در مسیر آن هرگز احساس ناامیدی نخواهی كرد.چشمانم را كه باز كردم خودم را روی تخت بیمارستان دیدم. سه روز بعد بود كه شنیدم برای همیشه از گردن به پائین فلج شده‌ام. آنها می‌گفتند شاید حتی زیاد فرصتی برای زنده ماندن نداشته باشم.به مادرم گفتم مرا از اینجا ببر، حرف‌های آنها برایم اهمیت نداشت. در طول ورزش رزمی آموخته بودم چگونه با تمركز و روش‌های تلقینی درست می‌توانم به خواسته‌هایم برسم و بر ناامیدی غلبه كنم.

می‌دانستم كه اگر امید داشته باشم می‌توانم به خواسته‌ام برسم، می‌دانستم كه اگر بخواهم از روی این تخت برخواهم خاست وگرنه برای همیشه اسیر خواهم ماند. وی ادامه می‌دهد: بدنم از كارافتاده بود ولی به این فكر می‌كردم كه ذهنم هنوز سالم است، برای همین تمرینات را در ذهنم مرور می‌كردم. می‌دویدم و راه می‌رفتم. هیچ‌وقت آن روز عصر را از یاد نمی‌برم. آن عصر تابستانی را كه متوجه شدم یكی از انگشتان پای من حركت كرد.او اضافه می‌كند: از خوشحالی فریاد می‌زدم. وقتی مادر بالای سرم آمد اشك می‌ریخت. این اتفاق من را به جلو هل داد تا این‌كه موفق شدم دو سال بعد از حادثه با تمرین ذهنی روی پاهایم بایستم.

5 سال امیدواری
26 ساله شده بود. 5 سال بعد از آن حادثه بود كه توانست قدم بردارد و از خانه بیرون بزند، دوره خانه‌نشینی پایان یافته بود. با شوق از آن روز می‌گوید: از خانه كه بیرون زدم همه افراد محله و همسایه‌ها شوك شده بودند و با ناباوری نگاهم می‌كردند، من توانسته بودم نتوانستن را شكست دهم. سر خیابان كه رسیدم به سوی باشگاه راه افتادم.

دریچه امید
او می‌گوید پس از 5 سال وقتی دوباره به زندگی لبخند زد، خواست كه این لبخند را به دیگران نیز هدیه كند برای همین بود كه تلاش كرد تجربیات خودش را به آنها منتقل كند.او می‌گوید مدتی قبل بود كه از چهارمحال و بختیاری خانواده‌ای با من تماس گرفته و گفتند به علت حادثه‌ای دختر 18 ساله‌شان دچار له‌شدگی نخاع در ناحیه گردن شده است و آنها خواستند كه من تجربه‌ام را در اختیار دخترشان قرار دهم.با او شروع به صحبت كردم و تمام قدم‌هایی را كه روبه‌جلو برداشته بودم، برایش به تصویر كشیدم، می‌خواستم باور كند كه می‌شود در هر حالی به زندگی مثبت نگاه كرد.او می‌گوید به جز تأثیرات این‌گونه بر زندگی، تمرینات ذهنی این شاخه باعث می‌شود كه فرد استرس‌ها و فشارها را شناسایی كند و اجازه ندهد كه استرس‌ها و مشكلات بر او غلبه داشته باشد درست مثل این‌كه فرد از وجود آتش در نقطه‌ای باخبر باشد و از نزدیك شدن به آن امتناع كند.

جمله ماندگار
خوبی كردن و عبور كردن از بدی‌ها جمله‌ای طلایی است. توجه به آن باعث می‌شود كه فرد راحت‌تر و با انگیزه بیشتری به سوی جلو قدم بردارد.او در این‌خصوص می‌گوید: باید گفت ماندگارترین و مؤثرترین جمله‌ای كه باید دائم در ذهن آن را مرور كنیم این است كه اگر كسی دچار مشكل شد بداند با گذشت و عبور از آن مشكل و رویداد می‌تواند عشق و نوعدوستی را در خود حس كند و در تمام لحظات زندگی تنها خودش را نبیند و دیگران را ببیند و به آنها، زندگی و مشكلات‌شان توجه داشته باشد.

تنها مادرم
مادر برای او تنها یك شخص نبود. مادر الگوی تمام خوبی‌ها بود و كسی كه با فانوس عشق جاده زندگی را به او نشان داده است.او می‌گوید: مادرم تأثیرگذارترین فرد زندگی من است. او بدون هیچ توقع و چشمداشتی برای پیشرفت من تلاش كرد. حالا تنها یاد او با من مانده و جای او خالی است.

یادگار
او معتقد است بهترین نعمتی كه خداوند به ما عطا كرده فكر است و می‌گوید مدت‌ها با فدراسیون معلولان و جانبازان و ضایعات نخاعی همكاری می‌كردم و همیشه این جمله را به آنها یادآور می‌شدم كه معلول كسی نیست كه مشكل جسمی یا نقص عضو دارد، معلول كسی است كه نمی‌تواند مشكل خود را حل كند.

چند تعریف
زندگی یعنی: محك زدن و تلاش تا رسیدن به موفقیت و افتخار به‌گونه‌ای كه پس از مرگ حسرت نبودنت را بخورند.
امید یعنی: فرصت انجام كارهای بزرگ.
آسمان یعنی: راهی كه باید طی كرد. فكر انسان مثل یك آسمان است، باید به پهنای آسمان آن را آزاد گذاشت.
عشق یعنی: عمق شادی قلب.

منبع : ایران

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha