به گزارش سلامت نیوز به نقل از جام جم ؛ مادر این دختر جوان كه موضوع رابه پلیس اطلاع داد، گفت، نمیداند دخترش كجاست و چه كسی او را برده، اما میداند ربوده شده. وی افزود: دخترم از چند روز قبل، ناپدید شده بود و من به تصور اینكه او به خانه پدرش كه سالها قبل از هم جدا شده بودیم، رفته است زیاد نگرانش نبودم، البته در این مدت با هم تلفنی صحبت نكردیم و اینكار برای ما عادی بود. گاه میشد دخترم چند روز بیخبر به خانه پدرش میرفت . در واقع طوری شده بود كه هر وقت به خانه نمیآمد، متوجه میشدم كه به خانه پدرش رفته است. تا اینكه ساعتی قبل یكی از دوستان دخترم با من تماس گرفت و مدعی شد، فرزندم در تماس با او از ربوده شدنش توسط یك مرد میانسال خبر داده است. خیلی شوكه شدم و با شوهر سابقم تماس گرفتم،اما او تائید كرد كه دخترم به خانه نرفته است.
با اعلام شكایت این زن، كارآگاهان مبارزه با آدم ربایی تهران وارد عمل شدند و با ردیابیهای تخصصی در مدت كوتاهی مكان اختفای فردی كه دختر جوان را دزدیده بود، پیدا كردند.با توجه به اینكه آدمربا در حاشیه تهران بود و شكایت در تهران مطرح شده بود، با قرار نیابت، ماموران به محلی رفتند كه آدمربا در آنجا مخفی شده بود ووی را در حال تزریق مادهمخدر به دختر جوان دستگیر كردند. دختر جوان بعد از نجات در حالیكه در اثر تزریق موادمخدر هوشیاری خود را از دست داده بود، به بیمارستان انتقال یافت و تحت درمان قرارگرفت.
بازجویی از متهم درخصوص انگیزه وی از ربودن دختر جوان از نقشه خواستگار ناكام این دختر، برای انتقامجویی از او پرده برداشت.متهم مدعی شد پسر جوانی كه به خواستگاری این دختر رفته، وقتی با جواب منفی او برای ازدواج مواجه شده، به قصد انتقامجویی نقشه ربودن او را طراحی كرد.بعد ما با تهیه نقشهای از پیش تعیینشده دختر جوان را به بهانه یافتن كار به قالیشویی كشاندیم و او را بهعنوان منشی استخدام و بعد از چند ساعت طبق نقشه او را در انباری قالیشویی زندانی كردیم.بعد برای اینكه زندگیاش را ویران كنم، هر روز به او چند بار موادمخدر تزریق میكردم و زمانی كه پلیس او را نجات داد، در شرایط بحرانی قرارداشت.
دختر جوان نیز بعد از بهبودی در بازجوییها گفت: چند ماه قبل از این ماجرا، با پسری آشنا شدم كه اول فكر میكردم، میتواند تكیه گاهی مناسب برایم باشد. او حتی به خواستگاری من هم آمد، ولی بعد از مدتی متوجه مشكلات اخلاقیاش شدم و او را ترك كردم. پس از این ماجرا او هر روز سر راهم میآمد و تهدیدم میكرد که باید با او ازدواج كنم،من زیر بار نرفتم و او اینطور از من انتقام گرفت.به نظر من اتفاقی كه برای این دختر افتاد ریشه در جدایی والدین او داشت. والدین وقتی تصمیم به طلاق میگیرند، تنها زندگی خود را ویران نمیكنند، بلكه با طلاق تأثیر بسیار بدی بر زندگی و آینده فرزندانشان بخصوص دخترانشان میگذارند. البته این در همه موارد صادق نیست و به همین دلیل هم در اسلام طلاق گناه دانسته نشدهاست؛ اما وقتی زوجی فرزند دارند باید بسیار در این خصوص احتیاط كنند. این دختر اولین ضربه را از پدر و مادرش خورد، چراكه آنها جدا شدند و این دختر بیپناه و تنها به زندگیاش ادامه داد. دختر جوان میگفت، احساس تنهایی میكرد و پدر و مادرش نمیتوانستند حامی او باشند، چون آنها بیشتر به این فكر میكردند كه همدیگر را آزار دهند.
او میگفت: پدر و مادرم هیچوقت نگران من نبودند و نمیدانستند چه مشكلاتی دارم. مادرم هیچوقت متوجه نشد من بیپول هستم و دنبال كار میگردم. وقتی از خانه بیرون میرفتم او از من نمیپرسید، كجا میروی. من در زندگی پدر و مادرم اضافه بودم و آنقدر نسبت به من بیمحبت بودند كه حاضر نشدند مشكلاتشان را به خاطر من كنار بگذارند. در نهایت من هم تصمیم گرفتم برای خودم زندگی كنم و پناهگاهی برای خودم درست كنم. به همین خاطر هم به سعید تكیه كردم اما او هم مرد خیانتكاری بود و من نمیخواستم دوباره در زندگیام شكست بخورم.
نظر شما