سلامت نیوز : تصمیم گرفتم به دیدن هانیه که یک بار بیشتر او را ندیده بودم بروم. درطول مسیر، در کوچه و خیابانی که به منزل هانیه منتهی میشد چالهچولههایی بود که نظر مرا به خود جلب میکرد. با خود فکر کردم هانیه و امثال هانیه و والدینشان با چه سختی این مسیر را طی میکنند. مادر هانیه در را به رویم باز کرد. به آسانسور رسیدیم. از مادر هانیه پرسیدم طبقه چندم زندگی میکنیدکه در جواب سوال من شروع به درددل کرد و توضیح داد که این خانه را به خاطر راحتی هانیه خریدیم؛ چون آسانسور دارد. اما گویی تکنولوژی هم همیشه نمیتواند جوابگوی مشکلات باشد،بعضی مواقع که احتیاج و نیاز مبرم به آسانسور داریم، برق قطع میشود یا آسانسور خراب میشود، مجبوریم که از پلهها چهارطبقه با سختی هانیه را پایین یا بالا ببریم. جلوی در آپارتمان که رسیدیم. از خانه صدای خندههای هانیه به گوش میرسید. مادر هانیه گفت: هانیه به دلیل اینکه نمیتواند زیاد از منزل خارج شود از صبح که شنیده شما به دیدنش میآیید و ساعتی، از تنهایی درخواهد آمد خوشحال است. وارد اتاق شدم، هانیه با چند کتاب، جزوه و یک لپتاب مشغول کار بود. او قادر به نشستن و نوشتن نیست. با یک انگشت با لبتاب کارهای خود را انجام میدهد. هانیه عرب 21سال سن دارد. دارای معلولیت جسمی حرکتی شدید از نوع سیپیاسپاستیک کوادرپلیژی (95 درصد) که از ناحیه هر دو دست و پا و ستون فقرات دارای مشکل است و هم اکنون دانشجوی ترم پنج رشته حقوق.
از دوران تحصیل در دبستان تا دوره دیپلم برای ما بگویید که با وجود مشکلاتی که داشتید چگونه این دوران را سپری کردید؟
عمدهترین مشکل من در این دوران نداشتن سرویس ایابوذهاب
مناسب بود که مسافتهای زیادی را باید والدینم مرا همراهی میکردند تا به
جایی که میخواستیم برسیم؛ یعنی صبحها حدود ساعت 5/4 تا 5 از منزل خارج
میشدم تا ساعت 5/6 در محلی که راننده سرویس تعیین میکرد، سوار ماشین شوم،
بعد از ظهر هم مادرم باید ساعتهای طولانی در خیابان میایستاد تا مرا
تحویل بگیرد و حدود ساعت
4 بعد از ظهر به خانه میرسیدم. این مشکلات را از آمادگی تا سال چهارم
دبستان داشتم. دیگر اینکه چون توان نوشتن نداشتم، همیشه در موقع امتحانات
دغدغه داشتن یک منشی خوب و باسواد را داشتم تا کلماتی را که من ادا میکنم
درست بنویسد، عین همان چیزهایی را که میگویم. ولی تمام این مشکلات را به
خاطر معلمهای خوبی که داشتم و برایم زحمت کشیدند و تواناییهایم را باور
کرده بودند و همینطور به خاطر زحماتی که والدینم برای ادامه تحصیلم
میکشیدند راحتتر میتوانستم تحمل کنم. دوره پیشدانشگاهی را از طریق
آموزش از راه دور با معدل 19 به پایان رساندم.
برای تردد در دوران تحصیل آیا خانواده این مسئولیت را به عهده داشتند؟
برای تردد در سالهای تحصیل، چهار مینیبوس برای چهار منطقه تهران در نظر گرفته شده بود. ما چون در منطقه غرب بودیم باید مینیبوسی که مسیرش ابتدا و انتهای مسیر محله تهرانسر بود سوارش بشوم. کسانی که در مسیر مینیبوس بودند مشکل کمتری داشتند، ولی من چون از جاده قدیم کرج باید به تهرانسر میآمدم سه مرحله باید با ماشین دیگر مسیر را طی میکردم تا به تهرانسر برسم. گاهی اوقات بعد از ساعتها انتظار در سرما و گرما، یا سرویس نمیآمد یا مرا که کنار خیابان بودم، راننده نمیدید و من با چشمهای نگران و مضطرب رفتن سرویس را تماشا میکردم و اعتراض و پیگیریهای والدینم هم هیچ تأثیری نداشته و مسئولان مدارس استثنایی اقدامی برای مشکل ما نمیکردند. حتی ما حاضر بودیم هزینه سرویس را دو برابر پرداخت کنیم، اما راننده سرویس با وجودی که میتوانست همکاری کند این کار را نمیکرد و در آخر نیز ما خودمان مجبور شدیم با مشکلات فراوان منزلمان را تغییر دهیم که در آن موقع من در مقطع راهنمایی بودم و شش سال سخت را سپری کرده بودم.
در دوران تحصیل فرد موفقی بودید. چه عاملی باعث این پیشرفتها بود؟
در دوران تحصیل همیشه شاگرد اول مدرسه بودم و معدل زیر نوزده نداشتم و این امر را هم مدیون معلمهای خوب مدرسهام و هم والدینم میدانم. خوشحالم که معلمهای من هیچ وقت مشکلات مرا نمیدیدند و استعداد و تواناییهای مرا میدیدند و مثل دانشآموزان عادی توقع فعالیت زیادی از من داشتند و چون مشکلات جسمی من بسیار زیاد بود مابقی یادگیری را در منزل به کمک والدینم انجام میدادم که در واقع دستهای من در خانه، پدر و مادرم بودند.من در مدرسه در پایه چهارم ابتدایی رتبه اول مسابقات حفظ قرآن در سطح استان، رتبه اول احکام در سطح آموزشگاه، رتبه اول درس تاریخ در مسابقات علمی کل مدارس استثنایی، رتبه سوم ورزش بوچیا در سطح مناطق چهارگانه تهران، رتبه دوم داستاننویسی در جشنواره باور را کسب نمودم و دورههای مبانی، ورد، اکسل، پاور و اینترنت را نیز ازمرکز فنیوحرفهای مدرک گرفتهام.
با توجه به مشکلاتی که اشاره کردید حالا چطور در دانشگاه درس میخوانید؟
در حال حاضر دانشجوی ترم پنج رشته حقوق دانشگاه نور طوبی تهران هستم که دانشگاه مجازی است. من در منزل درسهای بسیار سخت حقوق را با (دیویدی) مطالعه میکنم و فقط برای امتحان به دانشگاه میروم و امتحان میدهم و گاهی اوقات برایم سوالاتی پیش میآید ولی نمیتوانم به رفع آنها اقدام کنم. هرچند دانشگاه کلاسهای حضوری هم برای رفع اشکال دارد، ولی شرایط محیطی (رفتوآمد و پله و...) برای حضور من مناسب نیست. چون من توانایی نوشتن ندارم و ویلچری هم هستم، مجبور بودم که دانشگاه مجازی را انتخاب کنم و اگر شرایط مهیا بود ترجیح میدادم در کلاسهای دانشگاه شرکت میکردم تا حداکثر استفاده را از محیط علمی ببرم.
آیا رشته حقوق مورد علاقه شما بود یا اینکه به دلیل محدودیتهایی این رشته را انتخاب کردید؟
حقیقتاً انتخاب رشته حقوق اولویت سوم من بود و اولویت اول من رشته ادبیات بود، چون عاشقانه این رشته را دوست داشتم و با روحیات من بیشتر سازگار بود تا رشته حقوق؛ ولی چون رشته ادبیات را دانشگاه مجازی نداشت من رشته حقوق را انتخاب کردم. اما در حال حاضر با نوشتن داستان کوتاه و دلنوشته، که هالهای از ادبیات است، با لطافت ادبی آن قوانین سخت حقوق را نرم و لطیف میکنم.
آیا محیط زندگی شما با توجه به محدودیتهای شما مناسب است؟
محیط زندگی من تشکیل میشود از شهر من و خانه من. بهرغم اینکه در تهران خیابانها در این چند سال اخیر برای معلولان بسیار خوب مناسبسازی شده، حداقل در محیطی که من قبلاً زندگی میکردم، ولی متأسفانه در شهر کرج هیچ اقدامی برای این کار صورت نگرفته است. تمام پیادهروها پله دارد و اگر رمپی گذاشتهشده کارشناسی نشده و بسیار شیب آن زیاد است. برای رفع این مشکل فقط مسئولان شهرداری کرج باید با ویلچر از این پیادهروها تردد کنند، اگر توانستند من و امثال من هم میتوانیم. شاید آن موقع به فکر چاره باشند! اما درباره خانه صحبت از تکنولوژی لذتبخش است که اگر معلولی نتوانست از پله بالا و پایین برود حداقل از آسانسور استفاده میکند. اما بهترین آسانسورها هم خراب میشوند یا برق که قطع شود از کار میافتند. یک معلول در این مواقع چه باید بکند و معمولاً این خرابی و قطع برق در زمانی که نیاز مبرم به آسانسور، این یار شفیق آنها دارد، نامهربانی کرده یا خراب میشود یا قطعی برق مانع حرکت آن میشود.
گویا دو کتاب در شرف چاپ دارید هدفتان از این کار چیست؟
کتاب اول من، دلنوشته است که هدف از این کتاب درد دلهای من با مردم، جامعه و مسئولان و در رأس آنها خداوند است که با این کار هم دل ناآرام خود را التیام میبخشم و هم به دیگران متذکر میشوم که معلولیت مانع حرکت و پویایی نیست و هیچ انسانی حق ندارد که اگر ناتوان شد از استعدادهای دیگر خود چشمپوشی کند. خداوند انسان را توانا آفریده و او باید از تمام قدرت خود برای کمال استفاده کند؛ و کتاب دوم داستانهای کوتاه و شمهای از زندگی خودم میباشد.
از مسئولان چه خواستهای دارید؟
برخی از آنها، فقط در مراسم خاصی برای اینکه بگویند ما هم کاری کردهایم ما را وسیله قرار داده و حرفی از ما به میان میآورند و وعدههای فراوانی میدهند، ولی بعد از مراسم آن را به باد فراموشی میسپارند. در هفته بهزیستی طبق قوانین مصوب مجلس دم از پرداخت هزینه دانشگاه میزنند، ولی به دانشجویی که ترم پنج است فقط هزینه یک ترم را پرداخت کردهاند و نمیدانند که یک دانشجو مگر فقط هزینه دانشگاه است؛ کتاب، جزوه، ایابوذهاب و... نیز در ضمیمه پرداخت هزینه دانشگاه است و فقط هر ترم از ما مدارک میگیرند و هیچ اقدامی نمیکنند. پس من به عنوان یک معلول جسمی و حرکتی شدید که هیچ لطفی از مسئولینم ندیدم چگونه میتوانم جرأت کنم و خواسته خودم را بیان نمایم پس سنگینتر این است که مهر سکوت بر لبم داشته باشم. به قول شاعر «چه گویم که نا گفتنم بهتراست/ زبان در دهان پاسبان سر است.»
منبع : آرمان
نظر شما