چهارشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۱ - ۱۱:۱۵
سلامت نیوز : من بدون وجدان می‌شوم مشتی پوست و استخوان به دردنخور. می‌شوم یك ماسك از یك انسان، به همان اندازه مصنوعی و دروغی. تو هم همین‌طور، او هم همین طور. وجدان معلم من است. او نشسته در پس جسمم به من یاد‌می‌دهد چه چیز خوب است و چه چیز بد.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از جام جم ؛ هرگاه خطایی كنم به جلدم فرو می‌رود و تا پشیمانی‌ام را نبیند آرام نمی‌گیرد، وقتی هم كار خوبی بكنم از آن پشت برایم دست می‌زند و تشویقم می‌كند كه بدانم انجام‌دادن كار نیك ارزش تحسین‌شدن را دارد.

وجدان همیشه وجود دارد، همه جا حاضر است، با همه آدم‌ها عقد دوستی بسته، اما بعضی‌ها آن را پس می‌زنند و دورش می‌اندازند؛ برای همین وجدان گاهی می‌رود و پشت سرش را هم نگاه نمی‌كند. این‌موقع است كه ما می‌شویم مشتی پوست و استخوان كه ارزشی نداریم؛ حتی اگر خودمان را در بهترین لباس‌ها بپوشانیم و بهترین غذاها را بخوریم.این داستان بودن و نبودن وجدان است. اگر وجدان در وجود كسی زنده باشد در همه كارها ظاهر می‌شود و اگر نباشد در هیچ كاری اثری از آن نیست.

وجدان؛ كشش به سمت خوبی‌ها

وجدان مثل دارایی‌های دنیا نیست كه ناعادلانه میان آدم‌ها تقسیم شده باشد. وجدان، این نیروی قدرتمند درونی در وجود همه افراد وجود دارد، اما این میزبان‌های وجدانند كه تصمیم می‌گیرند آن را پیش خودشان نگه دارند یا پشت حصاری بلند زندانی‌اش كنند.

وجدان اگر پر و بال بگیرد و مجال رشد پیدا كند، دیگر برایش فرقی ندارد كه قرار است در خانه و جمع فامیل حاضر شود یا در محل كار. آدم باوجدان كه ندایی از درون او را به انجام كارهای خوب دعوت می‌كند و از رفتن به سمت بدی‌ها بر حذر می‌دارد، همیشه به سوی رفتارهای انساندوستانه متمایل است و با همه كسانی كه سرو كارشان به او می‌افتد برخوردی منصفانه و انسانی دارد.

اما اگر روزی به دلایلی غیر از این انجام دهد، آنقدر وجدان پاپی‌اش می‌شود كه برای او راهی جز اعتراف به اشتباه، عذرخواهی و جبران اشتباه باقی نمی‌گذارد. چنین كسی مسئولیت تمام كارهایش را به عهده می‌گیرد و هیچ‌گاه اشتباهاتش را به دیگران نسبت نمی‌دهد و در هیچ شرایطی به آسیب‌رساندن به دیگران راضی نمی‌شود.حالا بیایید با هم حساب كنیم كسانی كه این ویژگی‌ها را داشته‌اند چه تعدادشان در اطراف ما زندگی می‌كنند؟

خداحافظ وجدان

شما می‌گویید آدم‌هایی با این ویژگی را اصلا در زندگی‌تان ندیده‌اید؟ شما چطور؛ می‌گویید تا به حال انگشت‌شمار بوده‌اند كسانی كه چنین ویژگی‌هایی داشته‌اند و سر راهتان قرار گرفته‌اند؟ شما یادتان مانده كه آن روز وقتی باوجدان‌ترین آدمی را كه در زندگی‌تان دیده‌اید، ملاقات كردید چه حس خوبی داشته‌اید؟ می‌دانم شما گروه سوم حس واقعا خوشایندی داشته‌اید از این كه مهربان‌ترین و كار راه‌اندازترین آدم زندگی‌تان را آن روز در جایی كه انتظارش را نداشته‌اید، دیده‌اید و حالا چقدر آرزو می‌كنید ای كاش تعداد این آدم‌ها آنقدر زیاد بود كه هر روز با چند نفرشان ملاقات داشتید.

این را هم می‌دانم از آن به بعد همیشه دست به مقایسه می‌زنید و آدم باوجدان آن روز را با دیگران می‌سنجید و رفتار او را مثل الگوی برش خیاطی روی مرام و رفتار دیگران می‌اندازید و هر كس را كه به قواره او نبود، بی‌وجدان می‌نامید.شنیده‌ام برای دیگران این ماجرا و افكارتان را تعریف هم می‌كنید و می‌گویید برخلاف آدم باوجدان آن روز، دیگران ارزشی برای اخلاقیات قائل نیستند و وقتی پای منافع‌شان به میان می‌آید اولین چیزی را كه نادیده می‌گیرند، وجدان است.

شما از آدم‌هایی حرف می‌زنید كه وقتی در خانه‌اند، مدام كم و كاستی‌ها را به گردن دیگران می‌اندازند و همیشه اعضای خانواده را مقصر كمبودها می‌دانند و وقتی هم در اجتماع حاضر می‌شوند نقش طلبكار را بازی می‌كنند و حتی اگر حق با دیگران باشد خودشان را حق به جانب نشان می‌دهند.

این آدم‌ها همان‌هایی هستند كه وقتی در محل كار حاضر می‌شوند یا مثل یك كوه یخ، سنگین و مغرور، با ارباب رجوع برخورد می‌كنند یا وقتی كاری به آنها محول می‌شود آنقدر این دست و آن دست می‌كنند كه یا زمان بگذرد یا دیگر صاحب كار، میلی برای دنبال‌كردن موضوع نداشته باشد.

اینها مصداق همان كسانی هستند كه وجدان انجام كار را كنار گذاشته‌اند و با وظیفه‌شناسی و تعهد بیگانه شده‌اند و وقتی مورد اعتراض قرار می‌گیرند برای این كه خشمشان را تخلیه كنند، كار ارباب رجوع را به تاخیر می‌اندازند.

همیشه پای پول در میان نیست

برای این كه مشخص شود چرا وجدان‌كاری در برخی افراد افول می‌كند و بتدریج آنها را به اشخاصی همیشه معترض و كم‌كار تبدیل می‌كند تا به حال تحقیقات زیادی در سراسر دنیا انجام شده است. در ایران نیز پژوهشگرانی هستند كه دست روی این موضوع گذاشته‌اند تا بدانند چرا در یك محیط كار مشابه، برخی افراد با وجدان بالا كار می‌كنند و بعضی‌ها نسبت به هیچ‌چیز و هیچ‌‌كس تعهد ندارند و محل كار را محلی برای وقت‌گذرانی می‌دانند.

یكی از این تحقیقات به دنبال یافتن این موضوع بود كه وجدان‌كاری پایین چه ارتباطی با رضایت‌شغلی، انگیزه‌‌شغلی، عدالت سازمانی، مشاركت سازمانی كاركنان، سبك‌كاری مدیران و نوع نگرش كاركنان دارد.

نتایج این پژوهش تامل‌برانگیز بود، چون تحلیل پاسخ‌های مصاحبه‌شوندگان نشان داد برخلاف تصور، رضایت و انگیزه‌شغلی یا عدالت و مشاركت سازمانی و حتی سبك مدیریت مدیران در یك مجموعه در ایجاد وجدان‌كاری تاثیری به‌مراتب كمتر از نوع نگرش كاركنان دارد.

یعنی با این‌كه راضی‌بودن از شغل یا داشتن انگیزه‌های زیاد می‌تواند به وجدان‌كاری منجر شود، اما در نهایت این نوع نگرش افراد به موضوعات است كه سبب می‌شود آنها وجدان‌كاری كم یا زیاد داشته باشند.

این موضوع البته سال‌ها پیش در پژوهش ادوین لاك از دانشگاه مریلند نیز به نوعی ثابت شد، چون این پژوهشگر سعی داشت ارتباط میان وجدان‌كاری و سه عامل تعیین هدف، پول و مشاركت در تصمیم‌گیری را پیدا كند و در نهایت دریافت آنچه باعث بروز وجدان‌كاری می‌شود، پول نیست؛ بلكه تعیین هدف در این روند نقش پررنگی دارد.

در واقع، تعیین هدف می‌تواند همان چیزی باشد كه در تحقیقات داخل كشور از آن با عنوان نگرش كاركنان یاد می‌شود؛ یعنی دیدی كه هر فرد نسبت به كارش و تعهد نسبت به درست انجام‌دادن كارها در هر شرایطی دارد.

البته وجدان‌كاری را می‌توان به روش‌های مختلف در محیط كار ایجاد كرد؛ مثلا با وضع قوانین سختگیرانه، افراد را از مجازات‌های سخت ترساند و به سمت انجام درست وظایف سوق داد یا سیاست‌های تشویقی را وضع كرد به نحوی كه هر فردی كه بهترین كار را ارائه دهد، بهترین پاداش‌ها و دریافتی‌ها را داشته باشد.

وجدان یعنی محبوبیت

اما به نظر می‌رسد وقتی پای وجدان به میان می‌آید چون با فطرت ما در ارتباط است، قید و بندداركردن آن چندان خوشایند نیست. وجدان به این علت دوست‌داشتنی است و آدم‌های با وجدان به این علت محبوب هستند كه بدون‌زور و اجبار و بدون دریافت مشوق‌های بیرونی، باوجدان كار می‌كنند.

پس تنها یك راه باقی می‌ماند و آن هم این‌ كه همه ما محبوبیت اشخاص باوجدان نزد مردم را مرور كنیم و به این بیندیشیم كه هر زمان ما وجدان‌كاری را كنار بگذاریم، گروه زیادی از آدم‌ها كارشان گره‌دار می‌شود؛ همان افرادی كه اگر ما امورشان را به بهترین شكل و در كمترین زمان رتق‌و‌فتق كنیم، چیزی نمی‌گذرد كه طرفدار ما می‌شوند و تراوش حس مثبت آنها به ما مقدمه كار بیشتر باوجدان بالاتر و در نتیجه محبوبیت بیشتر می‌شود.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha