سلامت نیوز :کودکانی که قیمشان مادرشان است، از منظر کنترل اموال، برخی امورشان تحت کنترل اداره سرپرستی دادگستری است و البته گاه حلاهای قانونی و گاه گیرهای غیرقانونی در این زمینه باعث می شود مشکلات  ناگواری هم برای کودکان و هم مادرانشان رخ دهد؛ مشکلاتی که گاه با اصلاح و تکمیل قوانین توسط مجلس و گاه با تدبیر و پیگیری دستگاه قضایی قابل حل است.
 
به گزارش سلامت نیوز به نقل از بازتاب، اداره سرپرستی دادگستری تهران. نمی دانم چقدر با این اداره آشنایی دارید و آیا تاکنون گذرتان به آنجا افتاده است یا نه.این اداره مربوط به رسیدگی به وضعیت کودکانی است که پدر آنها فوت کرده و قیم آنها مادرشان است و یا تحت سرپرستی ولی خاص خود، یعنی جد پدری قرارگرفته اند. در رابطه با مسائل مربوط به این کودکان، اتفاقاتی رخ می دهد که طبیعتا بسیاری از این اتفاقات از نگاه رسانه ها دور می ماند و علت آنها شامل موارد مختلفی ازجمله نقص قانون یا خلاء موجود در آن می تواند باشد تا مسائل دیگر...
 
چندی پیش یکی ازاین اتفاقات دردناک برای مادری که قیمومیت و سرپرستی کودک خود را برعهده دارد،رخ داد که در ادامه شرح این اتفاق تلخ را خواهید خواند. اما در این میان چند نکته قابل ذکر است.نگارنده جهت بررسی قانونی و حقوقی این مسئله که دقیقا اداره سرپرستی چه وظیفه ای در قبال قیم و فرزندی که پدر خود را از دست داده دارد و تا کجا می تواند به مسائل آنها رسیدگی نماید و به چه دلیل قیمی که حضانت و سرپرستی کودک خود را برعهده دارد،از همه حقوق مربوط به فرزند خود برخوردار نیست؟
 
به ناحیه 25 دادسرای عمومی و انقلاب تهران، ویژه امورمحجورین و سرپرستی نیزمراجعه کرد تا بتواند با مسئول مربوطه در اداره سرپرستی گفتگویی داشته باشد و از لحاظ قانونی پرسش هایی را در این زمینه مطرح کند.
اما علاوه بر این که اجازه مصاحبه ندادند، بلکه با معطلی فراوان وضعیتی را مشاهده کردم که به راستی از خداوند خواستم مسیرهیچ کس را به اداره ها ختم نکند.
 
اداره سرپرستی تحت اختیار قوه قضاییه است و به راستی نمی دانم این قوه تا چه میزان بر روند کارکنان اداره های تحت اختیار خود نظارت می کند. اینکه برای یک امضا یا یک نامه، مردم را ساعتهای زیادی پشت درب اتاق مسئول شعبه های مختلف به انتظار گذاشته تا زمانی که ساعت اداری تمام شود و کاری هم پیش نرود، روندی طبیعی است؟

چه عملکردی است که این همه ساعت از وقت و انرژی مردم گرفته شود و گاه کارمندانی در ساعات اداری به جای رتق و فتق امور مردم، مدت زمان طولانی با تلفن بیت المال صحبت های شخصی می کنند و اعصاب ارباب رجوع را بیشتر خرد!
 
ای کاش کمی، فقط کمی به همین مسائل کوچک توجه شود و کمی باوجدان تر و سریع تر با مردمی که گرفتاری های فراوان دارند، برخورد شود، در این صورت وضعیتمان به مراتب بهترازاین چیزی خواهد بود که اکنون درگیر آن هستیم.
 
پس از عدم نتیجه گیری از گفتگوی رسمی با مسئولان مربوطه، به سراغ "بهمن کشاورز" حقوقدان رفتم تا خلا این قانون را بررسی کند.
 
چرا یک قیم همه حقوق مربوط به کودک خود را در اختیار ندارد؟
 
وی در این زمینه عنوان می کند:"طبق ماده 1232 با داشتن صلاحیت برای قیمومت، اقربای محجور، مقدم بر سایران خواهند بود که مادر نیز جزو همین اقربای محجور خواهد بود.اما با این وجود نظارت خاص اداره سرپرستی نسبت به هر کسی به جز ولی خاص و قهری که جد پدری کودک می باشد، ادامه خواهد داشت. چنانچه ولی قهری از دنیا رود، باقی کسانی که به عنوان قیم کودک باقی می مانند، تابع حکم کلی هستند".

چالش دیگری که در این زمینه می توان در مورد مسئولیت اداره سرپرستی عنوان کرد، این است که این نهاد که خود زیرمجموعه قوه قضاییه است، تا کجا وارد رسیدگی به مشکلات خانواده و قیم کودک می شود و آیا فقط در مواردی نظیر رسیدگی به اموال کودک و عدم اجازه برای خروج ضروری از کشور وارد می شود؟ آیا برای بررسی و رسیدگی به مشکلات مالی و...نیزجویای وضعیت قیم وسرپرست قانونی کودک می شوند؟
 
کشاورز همچنین در توصیف شرایط ضروری که قیم بخواهد کودک را برای چند روز از کشور خارج کند، اظهار می کند: به لحاظ قانونی زمانی که "قیم" بخواهد کودک تحت سرپرستی خود را به خارج از کشور ببرد، مسئولیت این امر به عهده اداره سرپرستی است. اما زمانی که مادری هم قیم کودکی است و هم حضانت او را بر عهده دارد و کودک هم ولی خاص خود یعنی جد پدری خود را ازدست داده است، باید تسهیلاتی برایش قائل شد که در مواقع ضروری بتواند از کشور خارج شده و بازگردد. زیرا مسئله ای برای قائل شدن این تسهیلات وجود ندارد و یک شعبه از دادسرا می تواند به این امر رسیدگی کند.اما کل این قانون به بررسی و مطالعه جامع تری نیاز دارد.
 
این وکیل مجرب پیشنهاد خود را در این زمینه این گونه مطرح می کند.
 
"با توجه به مواد قانونی 1232 قانون مدنی و ماده 61 قانون موارد حسبی، مادر در صورتی که کودک با فوت پدر و فقدان پدربزرگ نیاز به قیم داشته باشد، نسبت به سایر بستگان برای قبول قیمومت اولویت دارد.البته فعالیتها و اقدامات ایشان مثل هر قیم دیگری تحت نظر اداره سرپرستی است،اما به نظر می رسد در مورد نحوه قیمومت و سرپرستی مادر نسبت به کودک –پس از احراز صلاحیت او- باید تسهیلاتی قائل شد که مادر در اداره طفل صغیر خود راحت تر و با دست بازترعمل کند. مثلا برای مسافرت بردن کودک تحت قیمومت امکاناتی برای تسریع در صدور اجازه خروج برای مادر قائل شوند. این موارد نیاز به قانون گذاری دارد که باید با نهایت احتیاط و رعایت موازین شرعی انجام شود.

و اما روایت این مادر که یکی از ده ها اتفاقی است که در مورد کودکان پدر از دست داده رخ داده است. دل نوشته یک مادر به عنوان قیم وسرپرست قانونی فرزندی که درنبود هیچ گونه حمایتی فرزند خود را بزرگ می کند و برای سفری ضروری که باید کودکش را همراه خود می برده، این گونه با این کودک برخوردمی شود. البته به نظر می رسد برخورد با این مادر بر خلاف قوانین صورت گرفته، اما طبعا شفافیت بیشتر قوانین می تواند مانع چنین حوادثی شود.

به راستی چه باید کرد؟!
درسالن فرودگاه امام به انتظار اعلام ساعت پرواز بودیم. پسرکوچکم از خوشحالی درپوست خود نمی گنجد. تازه داشتم می شناختمش. چقدر تودار و خودداربود و من نمی دانستم.یک سال و نیم بود که برادرش را ندیده بود و باتمام وجود ابرازخوشحالی می کرد. می پرید، می دوید وبا تمام وجود با دستانش مرادرآغوش می کشید و ابراز احساسات می کرد.با دستان کودکانه اش خداراشکر می کرد که بالاخره می تواند برادرش راببیند.مرا می بوسید و تشکر می کرد که با سختی تمام توانستم پول بلیط را تهیه کنم و از مدرسه اجازه اش را بگیرم. تمامی این خوشحالی ها موقت بود و غافل از اینکه کمی بعد چه اتفاقی در انتظار پسرک مشتاقم است.
کمی بعد به سمت گیت خروج رفتیم. پاسپورتها را تحویل دادم تاعبورکنیم. با کمال تعجب مامورمربوطه گفت، خانم پسرخودته؟گفتم بله چطورمگه؟ گفت خانم، اذن خروج نداره و نمی تونه رد بشه.گفتم یعنی چه که نمی تونه ردبشه؟! منظورتون چیه؟گفت،اذن پدر رو لازم داره. گفتم آخه پدرش روازدست داده وپدربزرگ هم نداره و من قیم و سرپرست قانونیش هستم. این هم برگه اذن قیمومت و برگه فوت پدرش.گفت متاسفم خانم.قانون اجازه نمیده شما بچه رو ازکشورخارج کنید!
 
حس بسیار بدی داشتم. تمام وجودم از کارافتاده بود.گوش هایم سنگین شده بود و گویا هیچ یک از همهمه های اطرافم را نمی شنیدم. دنیا روی سرم خراب شده بود ویخ کردم.دیدم پسرم می لرزد. چشمانش اشک آلود شده و به پهنای صورت اشک می ریزد و بادستهای کوچکش مرا محکم گرفته و فریاد می زند مامان نه، مامان چرا من نمی تونم بیام، من می خوام داداشم رو ببینم. پریشان و حیران به سمت دفترمربوطه هدایت شدم و ماجرا را بازگوکردم. رئیس آنها با کمال خونسردی گفت: خانم قانون قانونه، شما نمی تونی بچه رو خارج کنی.باید پدرش اذن بده.گفتم آقای محترم می فهمی مرگ پدر یعنی چه؟ بچه من پدرش را ازدست داده وپدربزرگ هم ندارد و من قیم و سرپرست قانونی اوهستم. من "مادرش"هستم.این من هستم که با تمام سختی ها اورا بزرگ کرده ام.این هم برگه قیم نامه من.گفت خانم باید اداره سرپرستی اجازه خروج دهد.خب من الان چه کنم؟
 
کمی بعد هشدار دادندکه مسافران سوارشوند.بسیاردیرشده بود و باید می رفتم به دفترهواپیمایی.آیا کسی می تواند کاری کند؟ بلیط هارا زیر و رو کردند. با بی سیم خبر دادند چمدان ها را ازهواپیما تخلیه کنید و برگردانید.گفتند شما فرداباید به اداره سرپرستی مراجعه کنی و اجازه خروج بچه رابگیری،سپس به اداره گذرنامه مراجعه کنی.مسئول فروش بلیط عنوان کرد که بلیط ها چارتر است و به هیچ عنوان قابل برگشت و تعویض و به تاخیرانداختن نیست. یعنی درصورتی که امشب پروازانجام نشود، بلیط ها می سوزد. پسرم همچنان گریه می کردو اتفاقات پیش آمده برایش قابل فهم نبود.دائم می پرسید مامان مگه من چی کارکردم که اجازه نمیدن از ایران خارج بشم؟مگه تو مامان من نیستی؟ مگه توهزینه منو نمی دی؟ مگه تو.... ناگهان به خودآمدم. پسرم را درآغوش گرفتم. بوسیدمش.اشک هایش را پاک کردم و خیره در چشمانش با آرامش به اوگفتم:عزیزم تو مرد منی، توپسر منی،محکم باش.گریه نکن.ما دچار یک بحران و مشکل بزرگ شده ایم.تو می تونی بفهمی. منطقی باش و عاقلانه به من کمک کن تا بتوانیم تصمیم درستی بگیریم.تودرجریان بودی که من با چه سختی و مشقتی تونستم پول بلیط رو تهیه کنم.گفت:بله مامان می دونم. گفتم فدایت شوم. خوب گوش کن.ما دو راه حل داریم. یک اینکه ما هردوباهم به خانه برگردیم که بلیط ها چارترهست و می سوزد و همه هزینه و زحمت مامان هدر میره.دو اینکه اجازه بدی حداقل من به دیداربرادرت برم.چون ممکنه تا چندین سال دیگه نتونیم همدیگر رو ببینیم.
با کمال تعجب شاهد صحنه عجیبی بودم.دیدم کودکی که تالحظاتی قبل کاملا با احساسات کودکانه اظهارشادی و شعف می کرد و کمی بعد احساس غم و گریه داشت،اشک هایش را پاک کرد و محکم دست مرا فشار داد و با بغض نشسته در گلوی کوچکش گفت:مامان من برمی گردم. تو برو. دو نفر از مسئولان به من دلداری می دادند که نگران نباش ما مواظب پسرت هستیم! زنگ بزن یکی بیاد دنبالش.شما باید هرچه سریعتر سوارهواپیما بشی. چون خیلی دیرشده.
 
خدای من!چه لحظات پردردی را می گذرانم. پسر کوچکم که سال قبل پدرش را ازدست داد و برادرش را هم در این مدت نتوانسته بود ببیند، باید بدون مادرش که با همه وجودش به او تکیه کرده و دوری از او برایش به شدت سخت و سنگین خواهد بود،به خانه برگردد. مادری که با تمام نیرو وانرژی برای کسب درآمد و تامین هزینه های زندگی تلاش می کند،اذن فرزند خودش را هم ندارد که برای دو روز سفری ضروری او رابه همراه خود از کشور خارج کند. به راستی چرا؟این چه معنایی دارد؟من چه کسی هستم؟جایگاه من مادردراین کشورکجاست؟اداره سرپرستی کجای زندگی من است و چه جایگاهی در زندگی من دارد؟آیا در طول این یک سال و نیم حتی یک بار،از وضعیت من و زندگی پر درد و رنج من خبردارشده اند؟ یا فقط در این زمینه از راه رسیده و اذن فرزند مرابرعهده گرفته اند؟ این چه قانون پردردی است که هیچ گونه خبری از من ونحوه گذران زندگی من ندارد؟ اجازه کودکی را که به سختی بزرگ کرده ام و در این زمان خاص که پدر ندارد و حتی کوچکترین مال و اموالی از پدر برای فرزند من به جای نمانده است، ندارم.صرف اینکه پدر بوده،اذن حقیقی خروج با ایشان است؟ حالا که نیست، من مادر چه نقشی درزندگی فرزند خودم دارم؟
من به عنوان یک دبیرفرهنگی در این دیارکه نه تنها تربیت فرزند خودم که تربیت فرزندان این مرزوبوم را بر عهده دارم، چه جایگاهی در این جامعه دارم؟ چرا اجازه فرزندخودم را ندارم؟ این چنین اتفاقاتی چند درصداز خانواده ها را اسیرمشکلات کرده است؟ آیا به نظر نمی رسد نقصی در این قانون وجود دارد؟     به راستی که "چه باید کرد"؟!

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha