سلامت نیوز : اگر پیش از این گفته میشد همه راهها به رم ختم میشود حالا باید گفت سر رشته همه حرف و حدیثها، جنجالها، حاشیهها و گافها معاونت سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد است. این معاونت با اهمال کاریهایش باعث شده روی هر موضوعی که انگشت میگذاریم به آنجا برسیم.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از مردم سالاری ؛ گفت و گو با معاون فرهنگی مرکز پیوند اعضای دانشکده علوم پزشکی دانشگاه شهید بهشتی با موضوع اهدای اعضای بدن در ایران و بیشتر به بهانه موفقیت این مرکز در جلب رضایت از خانوادهها و نجات جان شهروندان نیازمند به ارگانهای حیاتی، به هیچ وجه قرار نبود درباره فیلم و سینما باشد اما، گاف تازه معاونت سینمایی باعث شد بخش قابل توجهی از این گفت و گو به هنر هفتم اختصاص یابد.
دکتر امید قبادی حرفهای قابل توجهی درباره اهدای اعضای بدن و عمل پیوند در ایران میزند و در نهایت با تأکید بر اینکه مرگ مغزی قابل بازگشت نیست، دادن اطلاعات نادرست به مردم در این زمینه را جنایت توصیف میکند.
وزارت بهداشت و برخی دیگر از نهادهای مرتبط همواره اعلام میکنند ایران پیشرفت قابل توجهی در عمل پیوند اعضا داشته است. با این وجود، بر اساس اظهار نظرهای متخصصان هر هفته شش تا 10 نفر در کشور به دلیل نبودن ارگانهای حیاتی و پیوند اعضا میمیرند. دلیل این تناقض چیست و مشکل کار کجاست؟
این که گفته میشود هر هفته شش تا 10 نفر در ایران به دلیل نبود ارگانهای حیاتی مناسب برای عمل پیوند جان خود را از دست میدهند درست است. علاوه بر این، من میخواهم یک سری آمار و ارقام دیگر نیز ارایه بدهم که تأمل برانگیز است و ظاهرا ما را با تناقضات بیشتری رو به رو میکند. در حال حاضر در ایران 20 هزار بیمار نیازمند به ارگانهای حیاتی یعنی قلب، کبد، پانکراس، دو ریه و دو کلیه وجود دارد. این در حالی است که هر فرد مرگ مغزی با اهدای اعضای حیاتی بدن خود میتواند جان یک تا هفت نفر را نجات دهد و با اهدای دیگر اعضا و بافتها میتواند به زندگی یک تا 43 نفر کیفیت بهتری ببخشد و افرادی را از معلولیت نجات دهد. وزارت بهداشت اعلام میکند سالانه سه تا شش هزار نفر در ایران بر اثر مرگ مغزی فوت میکنند. عملا این رقم بیشتر است و میتوانیم بگوییم سالانه شش تا 12 هزار مرگ مغزی در ایران اتفاق میافتد. اگر میانگین شش هزار نفر را در نظر بگیریم با این ملاحظه که حدود 40 درصد افرادی که مرگ مغزی میشوند قابلیت اهدای عضو دارند اگر تنها 20 درصد رضایت به اهدای عضو بدهند، دیگر بیمار نیازمند به ارگانهای حیاتی در فهرست انتظار نداریم. آمار اهدای عضو در ایران 36.4در صد است یعنی، حدود 64 درصد خانوادههایی که عضوی از آنها مرگ مغزی شده رضایت به اهدای عضو نمیدهند.
پس باید مشکل کار را در عدم رضایت خانوادهها به اهدای اعضا جست و جو کنیم. آیا در این زمینه نسبت به میانگین جهانی وضعیت بهتری داریم یا از میانگین جهانی پایین تر هستیم؟
زمانی که بخواهیم عددی ارایه بدهیم که قابلیت مقایسه داشته باشد آمار در میلیون میدهیم. آمار در میلیون یا PMP ایران در زمینه اهدای عضو 1/6در میلیون است. این عدد برای اسپانیا که بالاترین PMP را دارد 34 در میلیون است. بر این اساس، ما با سقف PMP در زمینه اهدای عضو فاصله زیادی داریم. با این وجود، باید توجه کرد که در ایران تنها 15 مرکز اهدای عضو و 43 مرکز شناسایی وجود دارد که بسیاری از آنها فعالیت قابل قبولی ندارند. علاوه بر این، ما حدود 12 سال است که این کار را شروع کرده ایم و اسپانیا حدود 47 سال است. لازم است به این موضوع توجه شود که PMP مرکز پیوند اعضای شهید بهشتی 26.6 در میلیون است و فاصله چندانی با اسپانیا ندارد.
این مرکز در این زمینه در خاورمیانه اول و در جهان ششم است. این در حالی است که در سال 84، PMP مرکز شهید بهشتی 5 بود و ما با یک سری فعالیتها توانستیم این رقم را بهبود ببخشیم و اگر دیگر OPUها نیز با اجرای طرحهایی موفق به بهبود PMP خود شوند بیمار نیازمند به اعضای حیاتی وجود نخواهد داشت و حتی مقدار زیادی از کلیهها برای عمل پیوند از مرگ مغزی تأمین میشود.اینکه ما از موفقیت مرکز پیوند اعضای شهید بهشتی و تأمین اعضا از مرگ مغزی حرف میزنیم به این معنا نیست که ما خوشحالیم که میزان زیادی مرگ مغزی در ایران اتفاق میافتد و میشود چنین کاری کرد. مرگ مغزی اتفاقی است که در یک ثانیه بر اساس قضا و قدر الهی برای یک فرد رخ میدهد. ما امیدواریم با رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی شاهد پایین آمدن میزان مرگ مغزی باشیم اما، مسئله ای که حالا وجود دارد این است که در سال تعداد زیادی مرگ مغزی در ایران اتفاق میافتد و از طرف دیگر بیماران نیازمند ارگانهای حیاتی وجود دارند که میتوانند با دریافت اعضای این افراد به زندگی بازگردند. این افراد آدمهایی باهوش با فیزیک بدنی درست مانند دیگر انسانها هستند که به دلیل یک عارضه مادرزادی یا هر چیز دیگر نیازمند اعضای حیاتی شده اند. زمانی که میشود آنها را نجات داد چرا باید دریغ کرد.
منظور شما از اجرای طرحهایی برای بهبود PMP چیست و مرکز شهید بهشتی چه کار کرده که توانسته است حایز رتبه نخست در خاورمیانه شود؟
همانطور که عنوان شد رضایت به اهدای عضو مرکز شهید بهشتی تا همین چند سال پیش مثل سایر مراکز پایین بود. در بررسیهای انجام شده به این نتیجه رسیدیم که نه تنها از نظر تکنولوژی پیوند، متخصصان پیوند و امکانات در این زمینه هیچ گونه تفاوتی با سایر کشورها نداریم که به دلیل هشت سال جنگ، پزشکان ما پیشرفتهای قابل توجهی در عمل پیوند اعضا داشتهاند. از طرف دیگر، نوع دوستی ایرانیان شهره خاص و عام است پس چرا میزان رضایت به اهدای عضو پایین است؟ به این نتیجه رسیدیم که شهروندان باید اطمینان کافی پیدا کنند تا به اهدای عضو رضایت بدهند. بنابراین، شروع به فرهنگ سازی کردیم و برای این کار از سازمانها، رسانهها و افراد فرهنگ ساز بهره جستیم. برای مثال با ورزشکاران و بازیگران سینما صحبت کردیم و اینها سفیران اهدای عضو شدند. علاوه بر این، با نهادهای فرهنگسازی مانند وزارت فرهنگ و ارشاد وارد مذاکره شدیم و حتی تفاهم نامهای را با این وزارت خانه به امضا رساندیم. ما در سال 89 با معاونت سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد تفاهم نامهای امضا کردیم که بر اساس آن قرار شد هر فیلمیکه درباره اهدای عضو ساخته میشود قبل از ساخت، فیلم نامه اش به تأیید مرکز شهید بهشتی برسد.
آیا معاونت سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد به این تفاهمنامه پایبند بوده است و حالا فیلمها قبل از ساخت به مرکز شهید بهشتی میآیند؟
قبل از سال 89 مشکلات زیادی در این زمینه وجود داشت. فیلمها و سریالهایی ساخته میشد که اطلاعات نادرستی به مردم میدادند. برای مثال سریال حلقه سبز ساخته ابراهیم حاتمیکیا چنین مشکلی داشت که ما بعد از بررسی متوجه شدیم کارشناسی که کارگردان با او مشورت کرده متخصص نبوده است. مشکلات این چنینی باعث شد با معاونت سینمایی تفاهم نامه امضا کنیم و این معاونت فیلمهایی که به موضوع مرگ مغزی و اهدای اعضا میپردازد را برای ما بفرستد. در این تفاهم نامه حتی قید شد مرکز شهید بهشتی ظرف 24 تا 48 ساعت فیلم نامه را بخواند و نظرش را اعلام کند تا در روند کار وقفه ای به وجود نیاید. کار خوب پیش میرفت و ما در مواردی مثل فیلم «یکی میخواد باهات حرف بزنه» ساخته منوچهرهادی شاهد این بودیم که فیلم نامه اشکالاتی داشت و با کارگردان صحبت شد، او آمد دو ماه در مرکز ما با بیماران زندگی کرد و مشکلات فیلم نامه را هم رفع کرد. با این وجود، اخیرا اتفاقی افتاده است که نسبت به آن شدیدا اعتراض داریم و آن ساخت فیلمیبه نام سه خط موازی توسط محسن افشانی و پخش آن در شبکه خانگی است.
ظاهرا در این فیلم یک نفر که مرگ مغزی شده به زندگی باز میگردد؟
بگذارید من موضوع را اینطور شرح بدهم. مرگ مغزی یعنی اینکه تمامیسلولهای مغز از بین رفته است. اگر جمجمه فرد مرگ مغزی شده را باز کنیم مادهای شبیه ماست چکیده در آن است یعنی، عملا دیگر چیزی به نام مغز وجود ندارد. فردی که مرگ مغزی شده غیرقابل بازگشت است و در پزشکی ادعای اینکه فرد مرگ مغزی به زندگی بازگشته است مثل این است که حلال خدا را حرام کنیم. کسی که مرگ مغزی شده نهایتا دو هفته زنده میماند و این با کما فرق میکند که فرد ممکن است 20 سال در آن حالت باشد و بعد با عوارضی برگردد. ممکن است پزشکی به خانواده ای اعلام کند عزیز شما مرگ مغزی شده و آن فرد پس از مدتی به زندگی بازگردد. اینجا اشتباهی رخ داده است و برای مثال فرد در کما بوده و تشخیص نادرست انجام شده است. در زمینه اهدای عضو احتمال اینکه تشخیص درستی در مورد مرگ مغزی داده نشود صفر است. مراحل اهدای عضو متعدد و پیچیده است و تا زمانی که فرد به مرحله نهایی اهدای عضو برسد بارها بررسی و آزمایش انجام میشود. اول در بیمارستان مبدأ فرد توسط یک پزشک که معمولا پزشک عمومیاست مرگ مغزی تشخیص داده میشود. بعد از آن در مرکز اهدای عضو چهار گروه پزشک معتمد وزارت بهداشت یعنی متخصص داخلی اعصاب، جراحی اعصاب،داخلی و بیهوشی مرگ مغزی را تأیید میکنند و تازه پس از اینها یک پزشک قانونی که معتمد قوه قضاییه و وزارت بهداشت است تأییدات و رضایت نامهها را بررسی و آن وقت عمل پیوند اعضا انجام میشود. حالا اتفاقی که افتاده چندی پیش از طرف معاونت سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد فیلم سه خط موازی برای ما فرستاده شد.
این در حالی بود که فیلم ساخته شده بود و ما وقتی فیلم را دیدیم مشاهده کردیم علی رغم نقاط قوت بسیار زیاد برای مثال تصویر چهره مناسب از پزشکان و تصویر رنج بار بیماران نیازمند به ارگانهای حیاتی، یک مشکل اساسی وجود دارد و آن این است که در فیلم فرد مرگ مغزی شده به زندگی باز میگردد؛ یعنی پزشکان گفته اند مرگ مغزی است و قطع امید کردهاند و بعد خانم دکتری بالای سر بیمار قرآن میخواند و او به زندگی باز میگردد.
ما از کارگردان خواستیم صداگذاری یک پلان را عوض کند و به جای مرگ مغزی بگوید کما. آقای افشانی گفت باید با تهیه کننده مشورت کند و سه روز وقت خواست اما بعد از این گفت تهیه کننده چندین نسخه از فیلم را چاپ کرده و اگر قرار باشد چیزی را عوض کنیم ضرر مالی میبینیم و شما از این یک مورد بگذر. ما گفتیم دست ما نیست که بگذریم و اگر فیلم پخش شود بزرگترین ضربه به اهدای اعضا زده میشود و مردم میآیند کارت اهدای عضوشان را پس میدهند چون میبینند ظاهرا مرگ مغزی قابل بازگشت است. به هر حال به معاونت سینمایی هم اعلام کردیم که فیلم را تأیید نمیکنیم و باید از پخش آن جلوگیری شود اما، در کمال ناباوری چند روز پیش شاهد پخش آن در مارکتها بودیم و حالا روی جلد فیلم هم نوشته اند : فردی که مرگ مغزی شده به هیچ وجه قابل بازگشت نیست و ... در واقع، بدترین اتفاقی که میتوانست بیفتد افتاد. باید در نظر گرفت ما مدتها تلاش میکنیم که آمار رضایت به اهدای عضو را یک درصد یک درصد بالا ببریم و اگر برای مثال یک درصد کم شود سالانه 150 تا 160 نفر به دلیل نبودن ارگانهای حیاتی برای پیوند میمیرند و آن وقت یک نفر با ساخت یک فیلم چنین ضربه ای به اهدای عضو میزند. در واقع چنین کاری نوعی جنایت و شریک بودن در قتل شهروندان است.
البته از ظاهر امر چنین بر میآید که فیلم باید قبل از ساخت به تأیید مرکز شهید بهشتی میرسید و از این نظر که کارگردان و تهیه کننده میگویند ضرر مالی میبینند هم حرف درستی میزنند.
ببینید! آقای افشانی در صحبت با ما همین حرف را زد و گفت فیلم نامه این فیلم سال 90 به وزارت فرهنگ و ارشاد رفته است و تفاهم نامه شما با معاونت سینمایی مربوط به سال 89 است و این در واقع، مشکل معاونت سینمایی است که فیلم نامه را قبل از شروع ساخت برای مرکز شهید بهشتی نفرستاده است. ما به آقای شمقدری و آقای سجادپور موضوع را گفتیم و آقای سجادپور تأیید کرد که اهمال از شورای بازبینی و نظارت معاونت سینمایی بوده است.
ما هم مشکل را بیشتر از آنکه مربوط به دست
اندرکاران فیلم بدانیم مربوط به معاونت سینمایی میدانیم و عواقب کار متوجه
این معاونت است و باید پاسخگو باشد. حالا مسئله ای که هست این است که دست
اندرکاران فیلم ممکن است ضرر مالی ببینند اما، عواقب کار در صورت پخش فیلم
برای آنها خیلی بیشتر است. اگر حتی یک نفر به دلیل دیدن فیلم کارت اهدای
عضوش را پس بدهد یا یک درصد میزان رضایت به اهدای عضو پایین بیاید در واقع
جنایت اتفاق افتاده چرا که، جان عده ای از شهروندان نیازمند تهدید میشود.
من باز هم تأکید میکنم که مرگ مغزی قابل بازگشت نیست و نگرانی برخی
شهروندان به دلیل نداشتن اطلاعات درست است. شهروندان همانطور که در سخت
ترین شرایط و برای درمان سختترین بیماریها به پزشکان مراجعه و در واقع به
آنها اعتماد میکنند در این مورد هم به پزشکان اعتماد کنند و شایعات بی
اساس را باور نکنند. انکار و سوداگری دو مانع عمده سر راه اهدای اعضای بدن
است. همانطور که عنوان شد برخی شهروندان به دلیل اطلاعات نادرست یا برخی
حرف و حدیثهایی که به اشتباه توسط برخی رسانهها نقل میشود تصور میکنند
مرگ مغزی قابل بازگشت است یا آن را با کما اشتباه میگیرند.
مسئله سوداگری هم این است که بعضا شهروندان فکر میکنند خرید و فروش اعضای بدن صورت میگیرد که با توجه به اینکه پیوند اعضا در ایران کاملا دولتی است و همچنین اینکه سوداگری اعضای بدن به دلیل زمان نامحدود ماندگاری اعضای حیاتی امکان پذیر نیست باید گفت این نگرانی بی اساس است. در مورد ارگانهای حیاتی مثل قلب زمان محدودی برای ماندگاری وجود دارد. قلب چهار تا شش ساعت میماند و این عملا همان زمانی است که برای عمل پیوند نیاز است. برای همین عمل برداشت عضو و کاشت آن در بدن یک فرد دیگر هر دو در یک مرکز انجام میشود و اینطور نیست که امکان برداشت عضو، دزدیده شدن و انتقال وجود داشته باشد. افراد و خانوادهها باید بدانند که با اهدای اعضای بدن جان یک تا هفت نفر را نجات میدهند و زمان در دادن رضایت برای اهدا طلایی است چون هر چه به تعویق بیفتد اندامها از کار میافتند و دیگر قابلیت پیوند وجود ندارد.
نظر شما