سلامت نیوز : وقتی زلزله زمین را لرزاند و دیوارها و سقف ها آوار شد و خانه ها فروریخت و پدر و مادر و سه نفر از فرزندان یکی از خانه های شاج این روستای در دل کوهستان آرمیده خانه شان مدفنشان شد و تنها فاطمه دختر 11 ساله از زیر آوار این خانه سالم بیرون آمد همه ساکنان این روستا با دل های پر از ترس و پاهای لرزان خود را به کوچه های روستا رساندند شب بود و عقربه های ساعت هشت و سی دقیقه را نشانه گرفته بود که لرزه بر اندام خانه های خشت وگلی و فرسوده و قدیمی و حتی تازه ساز افتاد زلزله وحشت آفرین و ترسناک است در آن لحظات لرزش زمین نه تنها در و دیوار و سقف و کف خانه می لرزد که دل ها نیز به دلهره ای عجیب دچار می شود هراس لحظه های زلزله را تنها باید از زبان مردمانی شنید که زلزله را با گوشت و پوست و خون خود از نزدیک زیر دیوارهای خانه های غیرمقاوم حس کرده اند و سقف خانه هاشان بر زندگی شان آوار شده است.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از خراسان ؛ هیچ قلم و بیانی وهیچ تصویری نمی تواند آن گونه که باید هنگامه لرزه افتادن بر جان زمین و زمان و مردمان زلزله زده را تصویر کند تنها خدا می داند که در پانزدهمین شب آذرماه ساکنان نجیب، قانع و خداباور روستاهای زلزله زده «افین»، «شاج»، «حسین آباد» ، «پدمرود» و «اوجان» در آن تاریکی شب و آن هنگامه زلزله و پس لرزه های مدام آن شب را چگونه با پیرمردها و پیرزن ها و کودکان خردسالشان در آن سرما به صبح رسانده اند حتی شنیدن خبرهای زلزله جان آدمیان را در هر فاصله ای می لرزاند چه رسد به این که کسانی خانه هاشان را فرو ریخته و کاشانه هاشان را ویران و کودکانشان را لرزان و هراسان در دل شب سرد به نظاره بنشینند زلزله خود قیامتی است در مقیاسی بس کوچکتر اما همین لرزه ها خود در دل ها قیامت ها برپا می کند چهارشنبه شب ۱۵ آذر ۹۱ برای ما که در خانه های سالم و گرم خود آرمیده بودیم خیلی زود و راحت به صبح رسید بسیاری از ما نیز شاید گله مند از این که خواب راحت و کاملی بر بسترهای گرم ونرم و خانه های آباد خود نداشتیم اما آن شب برای مردم این روستاهای زلزله زده به اندازه عمر همه شب هایی که بر زمین و زمان گذشته، گذشت.

گذشت اما چه گذشتنی تصور کنید هرکس در آن هنگامه به دنبال قوم وخویش و فرزند و پدر و مادر خود می گردد هیچ کس در آن واویلا دیگر دغدغه  خانه و کاشانه و اثاث منزل خود را ندارد بلکه هر که به دنبال عزیزان خود می گردد. زلزله «زهان» و مناطق اطراف آن دل های روستاییان زیادی را لرزاند و خانه های فراوانی را فرو ریخت اما به لطف خدا تعداد قربانیان نسبت به فراگیری منطقه زلزله زیاد نبود این لرزه و خشم زمین در روستای شاج از یک خانواده ۶نفری ۵ قربانی گرفت و رفت و امیدواریم که دیگر زلزله برنگردد و نه با این دیار بلکه با هیچ جایی از زمین سرناسازگاری در پیش نگیرد که این آرزو و امیدی غیرطبیعی و غیرعلمی است اما می توانیم و باید امیدوار باشیم که از این پس لااقل دیوار خانه ها بر چنان پی های استواری بالا رود که سقف ها به این راحتی بر سر ساکنانش آوار نشود و این کار هرچند سخت و زمان بر و هزینه بر است اما شدنی و واجب است و باید بشود همان طور که در برخی جاها و نقاط کشور و حتی همین مناطق زلزله زده خانه های مقاومی ساخته شده است که نه تنها در و دیوار و سقف آن ها آوار نشده بلکه حتی با ترمیم ساده دوباره قابل زندگی کردن است هرچند تعداد این خانه ها بسیار کم و اندک و انگشت شمار و در برخی از این روستاهای زلزله زده حتی یکی ساخته نشده است. از اولین روز پس از وقوع زلزله در منطقه زهان خبرها وگزارش هایی از این مناطق منتشر شد و از همان اولین روز نیروهای امدادی برای کمک به زلزله زدگان راهی منطقه شدند و تیم اعزامی روزنامه خراسان پس از آن که دو گزارش میدانی از منطقه در همان روز اول و چند روز پس از آن تهیه کرد و در بیستمین روز لرزش زمین در این منطقه توفیق حضور در بین مردم خونگرم و قانع و نجیب این روستاها را پیدا کرد تا در جست وجویی میدانی ببیند حال و روز مردم بیست روز پس از زلزله و اوضاع امدادرسانی به اهالی چگونه است.

افین با مسجد جامع ۸۰۰ ساله

این منطقه زلزله زده در بخش زهان و روستاهای اطراف آن که با پایتخت کشور هزار و ۴۰۰کیلومتر و با مشهد حدود ششصد کیلومتر فاصله دارد رخ داده است برای رسیدن به این روستاها از مشهد عازم بیرجند و سپس از بیرجند از جاده فرعی منشعب شده از جاده بیرجند- مشهد به سمت راست باید حدود ۱۰۰کیلومتر جاده آسفالته ای که برای دسترسی به بخش زهان و روستاهای اطراف آن ساخته شده را طی کنی جاده ای که برخلاف تصور برخی که به این مناطق سفر نکرده اند اطراف آن نه تنها کویر نیست بلکه بخشی از آن جاده دارای کیفیت مناسب از میان دشت ها و کوه ها و مناطق کوهستانی می گذرد و گرچه تیم اعزامی خراسان ۴ دی ماه و در زمستان عازم این مناطق شده بود و طبیعتاً انتظار سرسبزی وجود نداشت اما شواهد نشان می داد که این مناطق از آب و پوشش گیاهی نسبتاً مناسبی برخوردار است پس از رسیدن به بخش زهان و عبور از خیابان اصلی و بسیار عریض آن و تماشای چشم انداز زیبای این بخش که پس از پیمودن حدود ۱۰۰کیلومتر به آن رسیدیم و خوشبختانه هیچ آسیبی از زلزله ندیده بود خودروی حامل تیم اعزامی به سمت اولین روستای زلزله زده حرکت کرد به روستای «افین» که رسیدیم ساعت حدود ۸ صبح سه شنبه ۵ دی ماه بود هنوز آفتاب طلوع نکرده بود که از بیرجند راهی شدیم و شفق با آن زیبایی خاص در آسمان صاف بیرجند خودنمایی می کرد در بین راه صبحانه ای با نان بسیار خوشمزه بیرجندی و پنیر و گردو درکنار جاده با یکی دو لیوان چای داغ خوردیم در همان چند دقیقه که مشغول صبحانه خوردن بودیم آن چنان سوز و سرمایی بر پوست پیشانی و صورت می تاخت که گویی سوز سرما از نوک سوزن های متعددی بر گونه و پیشانی مان فرو می رود.

برخی از همراهان به کلاه و پالتو مجهز بودند و برخی نه و ما اما دغدغه خبرنگار عکاس سخت کوش و پیوند کلیه ای خویش را داشتیم که با آن حالت چگونه این سرما را می تواند تحمل کند اما شوق خدمت در او چنان موج می زد که اصرارهای ما برای در ماشین نشستن هیچ فایده ای نداشت اما من در همان لحظات سوز سرمای آزار دهنده بر اندام زلزله زدگان منطقه را در ذهن تصویر می کردم و دلم به لرزشی هولناک و غمبار دچار بود. بگذریم هر چند نمی توان و نباید گذشت نوشتم که ساعت حدود ۸ صبح به اولین روستای زلزله زده یعنی افین رسیدیم. گروه گپ و گفتی صمیمانه با مردان نشسته در آفتاب روی یک سکو در کنار میدان مرکزی روستای افین را آغاز کردند. رضایی هم پشت سر هم عکس می گرفت. آقای علیزاده می نوشت خانم رجب زاده هم می نوشت حرف های اهالی روستای لرزیده افین و دهیارشان را می نوشتند افین در دل کوه سابقه ای دیرینه دارد از توابع بخش زهان شهرستان زیرکوه است با ۴۰۰ خانوار جمعیت. فاصله این روستا تا مرکز بخش ۲۳ کیلومتر است. افین رودخانه ای دارد به همین نام و مسجد جامعی با حدود هشتصد سال قدمت که جزو آثار ملی به ثبت رسیده است. افین از جمله روستاهای هدف گردشگری است. زرشک، عمده ترین محصول این روستا است و درآمد اهالی روستا متکی به همین محصول است که سال در میان به ثمر می نشیند وقتی که با اصرار زیاد یکی از اهالی مهربان روستای افین میهمان خانه روستایی و پرصفای او شدیم با چای داغ در همان استکان نعلبکی های قدیمی صمیمانه از ما پذیرایی کردند. گمان نمی کنم لذت این چای پر از عطر مهربانی هیچ گاه از یادمان برود. به دیوارهای خانه که نگاه کردیم ترک هایی برداشته بود اما خوشبختانه خانه های این روستا فرو نریخته بود. با این حال امدادرسانان در این روستا نیز چادرهایی را در چند نقطه برپا کرده بودند تا در صورت نیاز مورد استفاده مردم قرار گیرد اما آسیب هایی کم تا زیاد دیده بودند.

خانه‌های بدون بخاری

این خانه چند اتاق داشت با دیوارهای قدیمی اما قطور و سقفی در میانه اتاق ها که قوسی بود و قدیمی اما مستحکم سقف هال چندی پیش سبک سازی شده بود و شاید به همین دلیل بر سر اهل خانه آوار نشده بود اما بشنوید از درآمد این خانوار که وقتی از پیرمرد مومن خداباور و صادق روستایی سوال کردیم پدر جان درآمد سالانه ات چقدر است گفت: هر دو سال دو میلیون و پانصد هزار تومان چون که زرشک سال در میان محصول می دهد. یک حساب سرانگشتی درآمد ماهیانه ۱۰۰ هزار تومان را در ذهنمان نقش زد از پول یارانه ها پرسیدیم که آیا کمک خرجتان هست دختر خانه گفت آن مبلغ بیشترش صرف پرداخت قبض ها می شود. اهالی خانه مشغول تدارک مراسم روضه بودند. خانم های روستا کم کم می آمدند. حالا وقت خداحافظی رسیده بود. سری به اتاق ها زدیم اما بشنوید از این که هیچ کدام از اتاق ها بخاری نداشت تنها در هال این خانه یک والور که کتری آب روی آن قل قل می کرد وظیفه گرم کردن خانه را مظلومانه به دوش می کشید. سوال کردم چرا بخاری ندارید گفتند نه آن چنان توانی برای خرید بخاری داریم و نه آن قدر به ما نفت می دهند که بتوانیم در خانه هایمان بخاری بگذاریم. تعجب کردم جاده ای به این خوبی برای این مردم کشیده اند تیرها و سیم های برق برای همه خانه های روستا روشنایی به ارمغان آورده است حتی آب لوله کشی نیز دارند اما نفت به اندازه کافی به آن ها نمی رسد آیا این خدمت رسانی ها نباید با سوخت کافی تکمیل شود و از آن مهم تر نباید برای مقاوم سازی خانه های افین کاری اساسی انجام شود. گر چه زحمات قابل تقدیر فراوانی برای تسهیل سکونت در این روستا توسط مسئولین و همیاری مردم انجام شده است به گونه ای که دویست خانوار از چهارصد خانوار این روستا در بافت جدید سکونت یافته اند.

دیگرازتوزیع غذای گرم خبری نیست

از روستای افین به سمت روستای شاج حرکت کردیم و در میانه راه به حسین آباد رسیدیم. روستایی با حدود ۴۰ خانوار جمعیت. لرزه زمین خانه های زیادی را در حسین آباد فرو ریخته بود اما خوشبختانه زلزله در این روستا تلفات جانی نداشت. حسین آباد بر خلاف افین در منطقه ای نسبتاً دشت مانند واقع شده است شاید برای همین مقر اصلی اسکان مسئولان بنیاد مسکن و بارانداز مصالح ساختمانی خصوصاً آهن آلات در همین روستا قرار گرفته است. در چند جای این روستا چادرهای متعددی برپا شده است. در آن روز ما شاهد جابه جایی تعدادی از چادرها بودیم دلیل را که جویا شدیم گفتند چون این منطقه از زمین هموار برخوردار است برای ساختن خانه ها در نظر گرفته شده است. مردم چادرها را به محلی که حدوداً دویست متر فاصله داشت منتقل می کردند. مردم چشم انتظار پی ریزی و بالا رفتن دیوارها بودند اما هنوز کار در مراحل نقشه کشی و حمل مصالح بود. مسئول بنیاد مسکن را حاضر در منطقه دیدیم شخصاً بر کارها نظارت مداوم داشت. این کار او قابل تقدیر بود کاش تا آخر و به سامان رسیدن این پروژه ها این رویه انسانی و اخلاقی ادامه دار باشد از گفته هایش چنین برمی آمد که او مرد ادامه راه تا آخر کار است برای او و همه کسانی که صادقانه و مومنانه کمر همت محکم کرده اند برای خدمت به مردم آرزوی توفیق و سعادت و سلامت داریم. در منطقه نسبتاً وسیعی تیرآهن های فراوانی حمل و دپو شده است. هفت هشت نفر کارگر مشغول آرماتوربندی هستند. تریلی حامل کانکس استقرار کارمندان بنیاد مسکن در همین لحظات از راه می رسد. کانکس بزرگ و شیک و مجهزی است. مسئول بنیاد مسکن می گفت این کانکس را آورده ایم تا کارمندان به شهر بازنگردند و در محل مستقر بمانند تا کار به سرانجام برسد. یک کانکس اما خیلی جلب توجه می کرد. در این جا برای بچه های زلزله زده کتاب قصه آورده بودند و قصه گو یی چه کار شایسته ای، آخر دل بچه ها مثل پوستشان نازک است خصوصاً اگر این دل به لرزه زلزله هم لرزیده باشد. از داخل روستای حسین آباد که می گذشتیم بچه های سپاه را نیز حاضر در منطقه دیدیم گویی بسیج هم فعال بود. جوانی را با لباس کار برق کشی مشغول کار دیدیم و از او درباره خدمت رسانی سوال کردیم. صادقانه و صمیمانه از رساندن سیم های برق به تمامی چادرها برایمان سخن گفت و بی آن که شکایتی داشته باشد ادامه داد حالا با جابه جایی چادرها باید همه کارها را دوباره انجام دهیم چادرها که جابه جا می شد لوازم خانه از آفتابه گرفته تا ماهی تابه و تلویزیون روی خاک ها جلب توجه می کرد کانکس های سفید و نارنجی شاید بیش از هر چیز دیگری جلب توجه می کرد کنجکاو شدیم مراجعه کردیم و دریافتیم که این کانکس های تمیز سرویس بهداشتی و حمام با آب گرم است در کنار این خرابی ها و آن سرما و آن گل و خاک ها این خدمات لازم و ضروری امیدوارمان می کرد با چند خانم گفت وگو کردیم مردمان این مناطق گرچه بسیار قانع اند و کمتر اهل گله از مشکلاتشان خیلی کوتاه چیزهایی گفتند از انتظارشان برای برپایی سقف بالای سرشان از سرمای استخوان سوز زیر چادرهای سفید هلال احمر که تنها با یک والور گرم می شود آیا واقعا گرم می شود؟!

تنورهای خاموش وفروریخته

از حسین آباد به سمت روستای شاج حرکت کردیم چند دقیقه بعد خود را در مقابل ویرانه های فراوانی دیدیم همان ابتدای روستا حضور پلیس و کانکس مستقر نیروی انتظامی مایه دلگرمی شد که مردم و اهالی روستا امنیت شان برقرار است خدا قوتشان دهد که از روزهای اول با آن لباس های سبز و کاپشن های مشکی زمستانی و دلگرم کننده شان در کنار مردم امنیتشان را پاس داشته اند و می دارند. اما چه اسف بار که در ابتدای همین روستای زلزله زده دو نفر از اهالی دیواری را غیرایمن و با گل دوباره بالا می بردند و این یعنی این که فرهنگ سازی نشده است یعنی این که هنوز برخی به این باور نرسیده اند که باید برای در امان ماندن از خطر لرزه های سنگین زلزله دیوارها را از پای بست محکم بنا کرد تا سقف خانه ها جان اهالی خانه را نستاند شاج به گفته اهالی حدود ۵۰ خانوار دارد و به گفته یکی از مسئولان ۴۰ خانوار، تقریبا بیشتر خانه ها خراب شده است در چند بخش امدادگران برای اهالی چادرهایی برپا کرده اند بخشی از این چادرها همین چند روز پیش پر از گل و لای ناشی از ریزش باران شده بود شاج در دامنه کوه های بلند نشسته روستایی تقریبا کوهستانی است زمین هموار در آن چندان یافت نمی شود سرمایش بسیار استخوان سوز است تنها وسیله گرمایش این چادرها اما یک والور است والوری که چند شب پیش یکی از چادرها را به آتش کشید اما به خیر گذشت که اگر دامنه آتش فرو نشانده نمی شد همه چادرهای آن منطقه در کام آتش می سوخت و شاید قربانی های جدیدی به ۵ قربانی روستا اضافه می شد که به لطف خدا و امداد امدادگران و همیاری مردم چنین حادثه تلخی رخ نداد خدا را شکر. روستای شاج هم، برق دارد هم جاده هم آب لوله کشی و هم زمین های زراعی که عمده محصول آن زرشک است شاج نیز خانه های مقاوم سازی شده دارد اما بسیار کم. مردمان این روستا نیز بسیار نجیب و قانع و مومن و اهل دل و با صفایند گفتن و نوشتن نمی تواند تصویری واقعی از این مردم نشان دهد باید در بین آن ها اگر شده حتی چند ساعت زندگی کرد تا بازشناختشان. در این روستا برای هر خانواده ای چادری برپا کرده اند اما یک خانواده دو چادر داشت یکی برای سر بر بالین گذاشتن یکی برای پذیرایی از میهمانانی که برای تغذیه و عرض تسلیت به دیدار برادر بازمانده از خانواده رضایی می آیند.

فاطمه تنهای تنهاشد

خانواده رضایی خانواده ای ۶ نفره بودند که رضا ۴۵ ساله پدر خانواده، کنیزقاسمی مقدم ۳۵ ساله مادر خانواده، خدیجه رضایی ۹ ساله، زهرا رضایی ۱۱ ساله، پروین رضایی ۲۸ ماهه زیر آوار خانه خشت و گلی خود ماندند و از خانه این دنیایی خود به سوی خانه آن دنیایی خود پرکشیدند اما این خانواده ۶ نفره یک بازمانده دارد او فاطمه نام دارد و ۱۱ ساله است و «قُل» زهرا رضایی است او این روزها میهمان دایی خود در شهر دیگری است. هر یک از ما هیچ کار اگر نمی کنیم برای التیام دردهای زلزله زدگان در این شب های سرد و استخوان سوز البته می توانیم علاوه بر کمک های مادی که وظیفه ماست سر نمازهایمان برای تسلی دل خواهران و برادر خانواده رضایی و از همه مهم تر فاطمه ۱۱ ساله که دیگر نه پدری دارد و نه مادری و نه «قُلی» که هم ساز و هم نوای او باشد دعا کنیم نمی توانیم آیا؟! تعدادی از زنان روستای شاج تا که فهمیدند ما از مشهد آمده ایم چشمشان خیس شد به عشق ولی نعمتشان امام رئوف علی بن موسی الرضا(ع) و بعضی هایشان هم بغض شان ترکید و دانه های اشک بر گونه هایشان جاری شد اشکی که حکایت از عشق پاکشان به اهل بیت و امام رئوفمان علی بن موسی الرضا(ع) دارد.

توکل، نجابت و خونگرمی

به چادرهاشان سر زدیم در میان آن همه خاک و گل چادرهایشان جارو کشیده و تمیز و مرتب بود تمیزی و نظافت بخشی از فرهنگ مردمان این بخش از میهن عزیزمان ایران است همان طور که ایمان و توکل و رضا و قناعت و خونگرمی و حیا و نجابت خوی و خصلتشان است از مشکلاتشان که پرسیدیم برخی گفتند نان نداریم آخر زلزله به تنورخانه های این مردمان هم رحم نکرده است و در روستاها تنورها که خراب می شود بساط نان نیز از سفره ها جمع می شود با یکی از مسئولان صحبت کردیم گفتند به زودی نانوایی سیار در این مناطق مستقر خواهد شد امید که این وعده هرچه زودتر عملیاتی شود برخی از اهالی از توزیع غذای گرم در ۱۴ روز اول پس از زلزله سخن گفتند اما حالا دیگر از توزیع غذای گرم خبری نیست به مسئولان پیشنهاد دادیم برای دسترسی مردم به غذای گرم و جلوگیری از آتش سوزی در چادرها تمهیدی بیندیشند شاید استقرار چند کانکس برای پخت غذا چاره ساز باشد. زلزله هم خانه های اهالی شاج را در هم کوبیده هم محل نگهداری محصول و حاصل تلاش دوساله شان را فرو ریخته و بیشتر محصول زرشکشان زیر آوار به اصطلاح تالار زرشکشان که محل نگهداری محصولاتشان است از بین رفته است بیشتر دام هایشان که وسیله ارتزاقشان است نیز تلف شده است وای از زلزله که چه ها نمی کند و وای از زلزله در مناطقی که نه مسئولان و نه اهالی به مقاوم سازی خانه ها بهای بایسته و لازم را نمی دهند. اما باور کنید روح امید با همه این مصائب در شاج و دیگر روستاهای زلزله زده موج می زند اجازه بدهید برایتان از شور و نشاط و امید بچه های دبستانی شاج بگویم از دو کانکسی که برای دانش آموزان کلاس اولی و بالاتر تهیه شده است از دو معلم جوان و سختکوششان بگویم از وایت برد و چراغ ها و مهتابی  که برای این کانکس ها تعبیه شده است از بخاری گرم این کانکس ها برایتان بنویسم بگذارید از سرود خواندن پرشور و نشاط بچه های این روستای زلزله زده برایتان بنویسم که چگونه صدای سرود و صلوات هایشان در دل کوه های شاج می پیچد و تا آسمان بالا می رود ما معتقدیم که این سرودها و صلوات ها را فرشتگان خدا از این فرشتگان زمینی می گیرند و نزد خدایشان می برند و اما بگذارید از صندلی خالی فاطمه رضایی و عکس او و گل سرخی که روی صندلی او گذاشته اند برایتان بنویسم ای کاش قلم توانمندی داشتم و می توانستم از دل همکلاسی های فاطمه برایتان بنویسم در این هنگام سالخورده زنی را دیدیم که می گفت آقا من چه کار کنم من که نه فامیلی دارم و نه مردی که برایم سقفی بسازد من به چه کسی مراجعه کنم مردی هم از اهل این روستا صمیمانه و صادقانه می گفت چرا آقای رئیس جمهور به ما یک تسلیت نگفت من گرچه جوابی نداشتم اما برای تسکین دلشان حرف هایی گفتم. از روستای شاج که در آن هم اورژانس دائمی و پزشک و خودروی آتش نشانی و پلیس و امداد مستقر است به سوی روستای دیگری حرکت می کنیم به سوی «پدمرود» در حالی که دعا می کنیم برف و باران که نعمت الهی است لااقل در این مناطق این روزها نبارد که درد مردمان را صدچندان می کند تا روزی که سقفی بر سرشان سایه افکند.

پدمرود و تکاپوی مثال زدنی یک جوان

چند کیلومتر پس از شاج روستای کوچک پدمرود سر راهمان قرار می گیرد روستایی با حدود ۲۰ خانوار جمعیت، زلزله این روستا را هم در هم کوبیده است اما خوشبختانه تلفات جانی نداشته است تعدادی از اهالی مشغول پی کنی هستند برخی چوب های فرو ریخته از سقف ها را جابه جا می کنند حالا حدود ظهر است تعدادی از مردم نیز درون چادرها با آن چه موجود است مشغول سیرکردن خود هستند تکاپوی یک جوان بسیار جلب توجه می کند او دهیار افتخاری پدمرود است هیچ حقوقی از هیچ جا نمی گیرد اما عاشقانه برای مردم کار می کند. بیست روز است، درست از روز اول زلزله از شهر قائن و خانه و کاشانه امن خود دل بریده است و یکسره مشغول کمک رسانی به مردم است.

جوانی بسیار پرشور و صادق است، دلبسته نظام و دین و میهن و مردم روستایش است. می دود و می دود و می دود. او پیش از این ها عامل اصلی ایجاد بنای خیر و مسجدی مستحکم در روستای پدمرود شده است، مسجدی که کوچک ترین آسیبی از زلزله ندیده است. این مسئله نشان می دهد حتی در مناطق زلزله خیز می توان با مقاوم سازی و درست ساختن، ایمن زندگی کرد.

او، پدر و مادر مهربانی دارد که به اصرار ما را به چادر خود دعوت می کنند. چایی پر از طعم مهربانی برایمان می آورند. چادرهای این ها نیز تمیز و مرتب است، یک تلویزیون کوچک نیز در گوشه این چادر خودنمایی می کند. مادر آن جوان از شکوه های دخترک پسر خود صحبت می کند. از شکوه های تلفنی او که چرا پدرم ۲۰روز است ما را تنها گذاشته است، چرا به خانه بر نمی گردد. اما مادر هم مثل پسر جوانش عاشق خدمت به اهالی روستا است. خدایا این دل ها و نیت های پاک سرمایه های این سرزمین اند پاینده شان بدار.

اوجان و دارهای برزمین افتاده قالی

از پدمرود به سمت روستای «اوجان» حرکت می کنیم. روستایی بزرگ با ۲۵۰خانوار جمعیت. این جا هم تقریبا شامل دو بخش قدیمی و جدید است. زلزله این جا خانه ای را درهم نکوبیده است اما برخی خانه ها آسیب هایی دیده اند، ترک ها و شکاف هایی جدی در برخی خانه ها دیده می شود. کوچه های تنگ بافت قدیمی روستا دسترسی به خانه های روستا را مشکل کرده است. در تنها مسجد این روستا فعلا بسته است. مسجد نیاز به مرمت و بازسازی دارد. روستا یک خیابان اصلی عریض و آسفالت شده و یک میدان مرکزی دارد. جوانان زیادی به چشم می خورند، گویی مسئولان قول های چندان مساعدی به اهالی این روستا نداده اند. برخی از مردان این روستا گله هایی مبنی بر برخورد سرد برخی مسئولان داشتند. این جا هم محصول اصلی زرشک است، روزگاری نه چندان دور در این روستای ۲۵۰خانواری حدود ۳۰۰دار قالی برپا بوده است، آن  دارهای قالی حالا دیگر به زمین گرم نشسته و نای ایستادن ندارد. از آن همه دار قالی تنها ۲۵دستگاه ایستاده و کار می کند. چرا، چرا و چرا؟! تعداد زیادی از جوانان و مردان برای تامین معاش خود به کارگری به شهر می روند و باز می گردند حال آن که روستا خود می تواند و باید محل تولید و کسب درآمد و اشتغال باشد. این روستا قبلا چنین بوده است. یکی از نکات قابل توجه در این روستا، فعالیت انجمن معتادان گمنام است که به گفته یکی از اهالی این انجمن موفق شده است تاکنون ۱۲نفر را از شر اعتیاد برهاند و به زندگی پاک برگرداند. با یکی از پاک شدگان از اعتیاد مصاحبه ای کردیم. مردی حدود ۶۰ساله بود و از فعالیت این انجمن در این روستا و روستاهای اطراف بسیار راضی و خشنود بود و خود او نیز یکی از همراهان آنان شده است.

نزدیک غروب است، از روستای اوجان به سمت بیرجند حرکت می کنیم با یک دنیا حرف های از دل برخاسته ای که از اهالی روستاهای زلزله زده بر دل هایمان نشسته، با این امید به محل کار روزنامه بر می گردیم تا با توان اندک خود لااقل بخشی از آلام و نیازها و مشکلات مردم زلزله زده این مناطق را به گوش مسئولان و آنان که دست و توانی برای یاری رساندن به این مردمان دارند، برسانیم. این مردم توقع زیادی ندارند، برخورداری از حداقل های یک زندگی روزمره حق آنان است، همیاری ملت و مساعدت مسئولان وظیفه ای همگانی است، تلاش برای ساخت بناهای مستحکم و ترویج فرهنگ مقاوم ساختن نیز وظیفه ای همگانی است، کم کم پشت کوه رفتن خورشید را و فرو نشستن گرمای آن را حس می کنیم و به بیرجند نزدیک می شویم. هنگامه غروب خورشید است، همچنین هنگامه وزیدن سوز و سرمای طاقت فرسا در دل روستاهای زلزله زده به هنگام غروب و شب بسیار سرد روستاهای زلزله زده و بدان امید مشغول نوشتن می شویم که چشم انتظاری مردمان زلزله زده برای برپایی سقف بر سرشان پیش از آن که جان به لبشان برسد به طول نینجامد. می نویسیم تا هرچه زودتر گرما میهمان نه چادرهای سرد و یخ زده بلکه خانه های مقاوم سازی شده این روستاها شود دل بدین امیدها زنده داریم و امیدواریم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha