درباره جرم هم همین نکته صادق است. اگر جرم را ناشی از انحراف فردی و نیز یك عمل كاملاً ارادی و مبتنی بر ارزیابی سود و زیان بدانیم، روشن است كه راه مقابله با آن نیز مجازات و شدت بخشیدن به آن است. در این نگاه، مجرم موجودی ضداجتماعی است كه دیگران را قربانی مطامع خویش میكند، و تمامی مسئولیت رفتار او متوجه خودش یا حداكثر نزدیكانش است. جالب است بدانیم كه در همین جهت، نگاه دیگری هم به مجرم وجود داشته است. از جمله نگاه قبیلهگرا كه به طور كلی برای مجرم به صفت شخصیاش اعتبار و مسئولیتی قایل نبود، بلكه واحد تحلیل آنها قبیله است.
به عبارت دیگر اگر فردی از قبیله «الف»، فرد دیگری از قبیله «ب» را میكشت، هر یک از افراد قبیله «ب» میتوانستند فردی از قبیله «الف» را بكشند كه لزوماًهمان شخص قاتل نبود. در اینجا افراد به صفت شخصی اعتبار و اصالتی ندارند، این قبایل هستند كه روبروی یكدیگر صفآرایی كرده و متناسب با ضربهای که به قبیلهی آنان خورده علیه افراد قبیله دیگر اقدام كرده و انتقام میگیرند.
در نگاه جدید، جایگاه مجرم تا حدی متفاوت گشته است. اول این كه جرم و دلائل ارتکاب آن، چون گذشته فقط و فقط یك پدیده شخصی نیست كه همه مسئولیتها متوجه مجرم باشد. در این نگاه، جامعه و سایر عوامل اجتماعی در بروز جرم و شکلگیری شخصیت مجرم نقش و در نتیجه مسئولیت دارند. هرچند این مسئولیت، بیش از آن که جنبه كیفری داشته باشد، جنبه اجتماعی ـ سیاسی دارد. در واقع رابطه سبب و مباشر در جرم اهمیتی بیشتر از گذشته پیدا میكند، و در مقاطعی ممكن است كه سبب اجتماعی مهمتر از مباشرت فردی مجرم باشد.
در این نگاه، مجرم تا حدی بیمار و نیازمند درمان محسوب میشود و جامعه نیز در این درمان جایگاه مسئول و عاملیت خود را پیدا میكند. در این نگاه، جرایم از حالت حدی خارج شده و بیشتر وجه تعزیراتی پیدا میكنند. در واقع مجازاتها بر حسب شرایط ارتكاب یا وضعیت مرتكب جرم و سایر عوامل دارای حداقل و حداكثر میشود. در این نگاه به موازات برنامهریزی برای مجازات، میكوشند كه شرایط به نحوی تغییر كند كه زمینه برای ارتكاب جرم كمتر شود.
اجازه دهید مثالی بزنم. آلودگی هوا و ترافیك، از مسایل مهمی هستند كه تأثیرات قابل توجهی را بر روح و روان و در نتیجه رفتار و حتی سلامتی افراد به جا میگذارند. با این توصیف، اگر كسی تحت تأثیر این دو عامل قرار داشته باشد و علیه دیگران اقدام به پرخاشگری كند، آیا مسئولیت كیفری او همانند كسی است كه، در شرایط برابر ولی بدون هوای آلوده و ترافیك زندگی میكند؟ بر اساس منطق اجتماعی، پاسخ مثبت نیست. در این صورت مسئولیت عامل ایجادكننده ترافیك یا آلودگی صوتی و هوا در بروز این جرم چیست؟ اگر بحث درباره این موضوع آغاز شود، بدون تردید كمك شایانی به درك ما از جامعه مطلوب و نیز حدود مسئولیت اخلاقی، اجتماعی و كیفری هر فرد یا مسئولی خواهد كرد.
شاید طرح یك نمونه از جامعه ایالات متحده آمریكا برای خواننده جالب باشد. سالها پیش، دختری آمریكایی كه حدود ۱۵ سال داشت، پدر و مادر خود را «سو» كرد. «سو»كردن به معنای مسئولیت خسارت یا عدمالنفعی را متوجه دیگران نمودن و درخواست جبران آن است. ادعای این دختر این بود كه به دلیل زشتی چهرهاش، در زندگی با ناكامیهای متعددی مواجه شده است. او مدعی میشود كه پدر و مادر او نیز به لحاظ چهره زشت هستند و مطابق دانش جدید، باید میدانستند كه اگر فرزندی به دنیا آورند، او نیز زشت خواهد شد. بنابراین دانسته و آگاهانه (به طور نسبی) در مسیری گام برداشتهاند كه منجر به تولد دختری زشت شده و این دختر به همین دلیل با ناكامی روبرو شده است. پس مسئولیت این ناكامی به عهده پدر و مادرش است و آنها باید خسارت بدهند.
شاید فهم چنین چیزی برای ما كه در ایران زندگی میكنیم قدری دشوار باشد، ولی آیا میتوانیم با این نمونه نیز مخالفت كنیم كه، اگر دو نفر بیماری تالاسمی مینور داشته باشند، نباید با یكدیگر ازدواج كنند، چرا كه به احتمال زیاد فرزندشان هم دارای تالاسمی مینور یا ماژور خواهد شد؟ البته میتوانند ازدواج كنند، ولی بچهدار شدن بحث دیگری است، زیرا سرنوشت انسانی دیگر در میان است. ازدواجهای درون خانوادگی نیز از زاویه ژنتیک، مشكلات خاص خود را دارند و افراد باید هنگام فرزندآوری در برابر این مشکلات مسئولیتپذیر باشند. البته در ایالات متحده مسأله زیبایی و حدود آشنایی با مسوولیت رفتاری افراد هم اهمیت دارد و لذا اگر منطقاً ادعای دختر درست باشد، در این صورت مسئولیتی هم متوجه پدر و مادر اوست.
اتفاقاً این نحوه استدلال در میان برخی از نیروهای مذهبی هم دیده میشود. برای مثال وقتی كه زنی با پوشش تحریكآمیز ظاهر شود، او را مسئول و مشوق در به گناه افتادن دیگران میدانند. در اتفاق بسیار ناخوشایندی كه در خمینیشهر اصفهان رخ داد و چندین زن مورد تجاوز قرار گرفتند، برخی افراد چنین استدلاهایی را هم مطرح كردند (فارغ از این كه در این مورد خاص درست است یا نادرست، هرچند مطابق قانون موجود آن جرم جزو جرایم حدی بود)، ولی وقتی نوبت به جرایم دیگر میرسد، این نگاه فراموش میشود و تمام مسئولیت متوجه مجرم میگردد.
به نظر من، جامعه ما در شرایطی است كه بیش از هر وقت دیگر نیاز داریم که نسبت به مفهوم جرم، مجرم، مجازات و حدود و گسترهی مسئولیت كیفری، نگاه خود را تغییر دهیم و برای این كار باید باب بحث در این زمینه را باز كنیم. متأسفانه درك ما از چهار مورد فوق، مطابق با نیازهای امروز نیست. نه درك ما از رفتارهایی كه باید جرم تلقی شوند، نه درك ما از حدود مسئولیت كیفری و اجتماعی، نه درك ما از عمل ارتكاب جرم و شخصیت مجرم و نه تصور ما از هدف و انواع و تناسب مجازاتها، مطابق با نیازهای جامعه امروز نیست. چند روز پیش خبری را دیدم كه كمیسیون اصل نود مجلس تصویب كرده است كه مجازات مربوط به جرایم مواد مخدر را تشدید كنند، در حالی كه این افراد نمیدانند مجازات فعلی قاچاق مواد مخدر آنقدر سنگین است كه بسیاری از قضات از اجرای آن اكراه دارند و از مجرمینی كه مطابق قانون باید اعدام شوند، فقط در یك درصد اعدام میشوند! و با این درصد هم ما به نسبت جمعیت در صدر آمار اعدام در جهان هستیم؛ ولی ظاهراً چون نمیتوانیم نگاه خود را تغییر دهیم، هر روز بیش از پیش به سیاستهای شكستخورده متوسل میشویم.
جالب است كه بدانید بدن معتادان با میزان مصرف مقدار اندکی از مواد مخدر دچار سرخوشی میشود، ولی پس از مدتی كه دچار سرخوشی شد، بدن او با این میزان از مصرف انطباق مییابد و دیگر دچار سرخوشی نمیشود. قطع مواد در این مرحله موجب ناراحتی و فشار و درد و رنج زیاد میشود. فرد معتاد برای دفع رنج و كسب سرخوشی، ناچار میشود که دوزِ مصرف مواد مخدر را زیاد كند و این كار آنقدر ادامه مییابد كه از یك مرحله به بعد بدن او دیگر قادر به جذب این مقدار از مواد مخدر نیست و در نتیجه فرد سنگكوب كرده و دار فانی را وداع میكند. ظاهراً ما هم در مبارزه با جرائم و مواد مخدر دچار این معضل شدهایم. دوز مجازات را زیاد میكنیم و این كار را آنقدر ادامه میدهیم تا آن كه به لحاظ اجتماعی سنگكوب كنیم. راه بازگشت هم برای خودمان متصور نیستیم. اینجاست كه میگویند وقتی با چیزی زیاد مبارزه كردی، مثل همان میشوی. آیا ممكن است كه در نحوه فكركردن هم، مثل مجرمان شده باشیم؟ بعید نیست.
منبع: سایت الف
نظر شما