سلامت نیوز : گرایش عمومی به داشتن فرزندان کمتر، اگر که صرفا انتخابی عقلانی و ناشی از منطقِ محاسبه‌گر اقتصادی نباشد، تمایلی برخاسته از تغییرات چندوجهی در جامعه ایرانی است؛ تغییراتی که نشانه‌های آن در تمامی عرصه‌های زندگی ایرانی هویدا است. نسبت جمعیت شهری به جمعیت روستایی چنان دستخوش تحول شده که ایران را دیگر می‌توان کشوری عمدتا شهرنشین خواند. نتایج برخاسته از سرشماری سال 1390 مشخص می‌سازد که نرخ باسوادی در میان ایرانیان به بیش از 93‌درصد رسیده و حدود 20‌درصد از جمعیت ایرانی برخوردار از تحصیلات دانشگاهی‌اند. زنان به‌رغم موانع ریز و درشتی که بر سر تحصیلات عالی‌شان ایجاد می‌شود، همچنان به فتح بازارهای کاری و عرصه‌های تحصیلی چشم دوخته‌اند و تشکیل زندگی مشترک و فرزندآوری را تا تحقق رویاهایشان به تعویق می‌اندازند.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از بهار ؛ کاهش نفوذ نظام سنتی خویشاوندی، افزایش تنوع در نهادها و کارکردهای اجتماعی، تغییر در هویت جنسی زنان (که شامل تمایل به استقلال، اشتغال و ادامه تحصیل می‌شود) در کنار بازتعریف هویت مردانه (که درگیر مشکلات ناشی از اشتغال و بیکاری و... است) در کنار اثرگذاری هزینه‌ها و دشواری‌های اقتصادی مرتبط با ازدواج و فرزندآوری (مانند عدم ثبات در بازار کار و تسلط ارزش‌های مادی و اقتصادی) از جمله مباحث اثرگذار بر دگرگونی‌ها در کارکرد و ساختار نهاد خانواده شده‌اند. مجموعه این دگرگونی‌های عینی و ذهنی بر تمام جنبه‌های زندگی مشترک از نوع انتخاب همسر و سن ازدواج و فاصله سنی میان زن و مرد در ازدواج گرفته تا تمایل به فرزندآوری و حتی تعداد فرزندان اثر گذاشته و سبک‌های پیشین زندگی را به حد چشمگیری به حاشیه رانده است.

اگر در ادوار گذشته تصمیم‌گیری درباره ازدواج یک زن با یک مرد و زمان و تعداد فرزندآوری آن‌ها تحت سلطه مناسبات حاکم بر روابط گسترده خویشاوندی و انتظارات و درخواست‌هایی که از درون طایفه و قبیله می‌جوشید و بالا می‌آمد، قرار داشت، امروزه در بسیاری از جوامع و از جمله در ایران، خانواده قلمرویی برای ارضای درخواست‌های شخصی و پاسخگویی به نیازهای عاطفی افراد تلقی می‌شود که فردگرایی متکی بر حق انتخاب‌شخصی افراد، پایه شکل‌گیری و تداوم آن را تشکیل می‌دهد. انتخاب‌های عقلانی متاثر از شرایط اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی در محیط پیرامونی است که مشخص می‌کند چه زمانی و چه تعدادی از فرزندان برای خانواده هسته‌ای معاصر و متشکل از دو عضو (زن و مرد بالغ) مناسب و مطلوب است.

هنجارها و ارزش‌های مدرنی مانند صنعتی ‌شدن، افزایش شهرنشینی، گسترش تحصیلات، افزایش علاقه‌مندی به اشتغال، افزایش امید به زندگی و... تصورهای پیشین مبتنی بر این گزاره عمومی که «هر آن کس که دندان دهد، نان دهد» را شسته و از رنگ انداخته‌اند. فرزندآوری که زمانی تدبیری برای توسعه کمی خانوار و افزودن بر توان اقتصادی خانواده و برخورداری از نیروی کاری ارزان و قابل اتکا تلقی می‌شد، جای خود را به این واقعیت عینی و ملموس داده که هر فرزندی که به نهاد خانواده افزوده می‌شود، بسان موجودی هزینه‌بر و سرمایه‌سوز عمل می‌کند که داشته‌ها و آورده‌های اقتصادی خانوار را می‌بلعد و می‌روبد. کودکان شهری، دیگر نیرویی در خدمت و یاری برای اقتصاد خانواده نیستند، بلکه عاملی برای اتلاف منابع مادی قلمداد می‌شوند که تا سالیان سال نه تنها درآمدی کسب نمی‌کنند، بلکه خرج می‌تراشند و باری بر اقتصاد خانوار می‌افزایند.

فراتر از جوانب اقتصادی و مادی، آگاهی‌های فزاینده‌ای که از به اشتراک گذاشته‌شدن تجربه‌های زندگی خانوادگی و ارتقای شناخت نسبت به حقوق‌بشر و حقوق زنان از درون رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی به بیرون می‌تراود، بر کمیت و کیفیت خانوارهای کنونی تاثیری غیرقابل انکار دارد. در دو دهه گذشته سبک زندگی ایرانیان نیز همچون مردمان بسیاری از جوامع در حال توسعه و توسعه‌یافته تغییرات محسوسی داشته است و سبک‌های جدیدی از زندگی خانوادگی با برجسته شدن علایق و انتظاراتی متفاوت از گذشته بروز و ظهور یافته است. مادری، ارزش افزوده خود برای زنان را از دست داده و فرزندآوری بیشتر، بر قدر و منزلت اجتماعی و خانوادگی آنان نمی‌افزاید. اگر در گذشته تعداد فرزندان بیشتر برای مادر، هویت او را غنی‌تر می‌ساخت و موجب ارتقای جایگاهش در خانواده‌های سنتی می‌شد، امروزه فرزندان بیشتر به معنای زحمت و دردسر بیشتر برای مادر و عاملی برای غلفت از پرداختن به خود و درخواست‌های هویت‌ساز خود تلقی می‌شود.

در چنین شرایطی، ابراز پشیمانی از ترویج سیاست‌های «تنظیم خانواده» و انتقاد از کاهش نرخ جمعیت به جهت ارائه آموزش‌ها و خدمات ارتقادهنده سلامت مادر و فرزند، شاید ساده‌ترین واکنش برای مقابله با تغییرات بنیادینی باشد که چهره جامعه ایرانی را به تمامی متحول ساخته است. عدم ارائه خدمات تنظیم خانواده که از قضا منحصر به کاهش رشد جمعیت نیست و مجموعه‌ای از آموزش‌ها و مشاوره‌های بهداشتی معطوف به کاهش بیماری‌های ژنتیک و ارتقای بهداشت مادر و فرزند را نیز در بر می‌گیرد، نه فقط تدبیری سودمند برای سرعت بخشیدن به آهنگ رشد جمعیت نیست، بلکه حتی می‌تواند به سیاستی مخاطره‌آمیز و بحران‌آفرین بدل شود؛ برای زنان و مردان جوانی که اندیشه داشتن فرزند به سر ندارند و از امکانات مادی و معنوی لازم برای ایفای نقش والدی برخوردار نیستند، بارداری‌های ناخواسته می‌تواند منجر به سقط ‌جنین‌های مخفی و غیربهداشتی شود. سقط‌ جنین‌هایی که سلامت مادران و فرزندان را به مخاطره خواهد انداخت و آثار جبران‌ناپذیر آن می‌تواند منجر به کاهش رشد زاد و ولد شود؛ به این ترتیب، ترویج فرزندآوری با شیوه‌های دستوری و الزام‌آور حتی اگر ممکن باشد، مفید نخواهد بود زیرا بارداری‌های خودخواسته و فرزندآوری‌های ایمن، نیاز به آرامش و رضایت درونی والدین دارند.

از آن گذشته، از آن‌جا که خدمات تنظیم خانواده تنها منحصر به ممانعت از فرزندآوری‌های ناخواسته نیست و به مجموعه اقدامات آموزشی و مشاوره‌ای اطلاق می‌شود که با تنظیم فاصله میان فرزندان، تشویق به تغذیه مناسب مادران، آگاهی‌بخشی نسبت به مراحل رشد جنین و جلوگیری از بروز بیماری‌‌ها اطلاق می‌شود، حذف بودجه و غفلت از آموزش‌های مداوم، به‌ویژه در مناطق محروم، آسیب‌های ناشی از بارداری‌های ناخواسته و سقط‌ جنین‌های پرمخاطره را چندین‌برابر می‌کند. خانوارهای طبقه متوسط یا مرفه شهری که از امکانات اقتصادی و بسته‌های آموزشی لازم برای جلوگیری از بارداری‌های ناخواسته برخوردارند، تاثیر چندانی از حذف بودجه تنظیم خانواده نخواهند گرفت. اینان فارغ از امیال سیاست‌گذاران و انتظارات حاکمان، شیوه‌های ممانعت از بارداری ناخواسته را آموخته‌اند و اجرا می‌کنند و زمان و شرایط و تعداد فرزندآوریشان را خودشان تعیین می‌کنند اما این طبقات محروم و در حاشیه هستند که به قربانیان اصلی حذف خدمات تنظیم خانواده تبدیل خواهند شد.

سرمایه‌گذاری برای تنظیم خانواده در میان این اقشار که می‌تواند باعث کاهش فقر، رشد سلامت، ترویج برابری جنسیتی و ایجاد فرصت‌های مناسب برای ادامه تحصیل و افزایش نیروی کار در آینده شود، در نبود بودجه‌ریزی و برنامه‌سازی‌های مناسب، آثار سویی به بار خواهد آورد و تنها بر جمعیت فقرا و حاشیه‌نشینان و بی‌نصیبان خواهد افزود. تمایل کمتر به فرزندآوری در همه اشکال آن یعنی نخواستن فرزند، کاهش تعداد فرزندان و البته به تاخیر انداختن بارداری، نشانه‌های تغییر سبک زندگی در میان جمعیت عمدتا شهری ایران است؛ جمعیتی که سطح تحصیلات عمومی و میل به امید زندگی در آن افزایش یافته و نگرش‌ها و درخواست‌هایش از تجربه زیست مشترک خانوادگی از دلایل و زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی متعددی سرچشمه می‌گیرد. ایفای مناسب نقش والدی برای زنان و مردان جوانی که در سنین باروری قرار دارند، جدای از احساس امنیت خاطر روانی و آمادگی‌های ذهنی و روانی، هم مستلزم درآمد کافی است و هم نیازمند رسیدن به شرایطی متعادل برای زن و مردی که در جامعه شهری امروز عمدتا هر دوشان شاغل هستند و برای برآمدن از پس مخارج فزاینده زندگی، درگیر تلاش و تقلایی بی‌وقفه و گاه بی‌پایان‌اند.

بر این اساس، محدود دانستن فرزندآوری ایرانیان به سیاست‌گذاری‌های معطوف به تنظیم خانواده که در دو دهه گذشته مورد تحسین تمام ناظران قرار گرفته و سطحی و تک‌عاملی دیدن این پدیده و چاره‌جویی ناشیانه از طریق حذف آن، غفلتی آشکار از تمام جوانب مثبت و منفی ارائه این خدمات به نظر می‌رسد. بدیهی است که تمایل به فرزندآوری از خواست آمرانه یا سیاست‌گذاری یک‌جانبه دولتمردان و سیاست‌گذاران پیروی نمی‌کند و تصمیمی است که با توجه به تمامی دلایل و زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی در درون نهاد کوچک خانواده گرفته می‌شود و چنین مواجهه چکشی و یکسویه با این پدیده چندوجهی و پردامنه، چشم بستن بر طیفی از حقایق برخاسته از تغییر سبک زندگی است که بسان واقعیتی نیرومند در بطن جامعه گسترش یافته است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha