سلامت نیوز: در این صورت روانشناسان آن را طبیعی و حتی عاملی برای ایجاد انگیزه و
بهبود عملكرد انسان میدانند اما اگر به ترس و وحشت دائمی و عذابآور تبدیل
و باعث شود فرد نتواند كارهای روزمره و عادیاش را هم با آرامش انجام
دهد، دیگر طبیعی نیست اما علت اینكه بسیاری از اطرافیان ما از اضطراب شكایت
میكنند، چیست؟
همه ما با واژه اضطراب آشنا هستیم و این روزها به کار بردن این کلمه بین مردم رایج شده و بسیاری از اطرافیانمان از این حس ناخوشایند شكایت میكنند. گاهی اضطراب فقط در برخی موقعیتها مثل ورود به محیط جدید و ناآشنا، رویارویی با مدیر، تغییر شغل، هنگام امتحان و... بروز میكند...
در این صورت روانشناسان آن را طبیعی و حتی عاملی برای ایجاد انگیزه و بهبود عملكرد انسان میدانند اما اگر به ترس و وحشت دائمی و عذابآور تبدیل و باعث شود فرد نتواند كارهای روزمره و عادیاش را هم با آرامش انجام دهد، دیگر طبیعی نیست اما علت اینكه بسیاری از اطرافیان ما از اضطراب شكایت میكنند، چیست؟ آیا تعداد افراد مضطرب جامعه رو به افزونی است؟ دكتر پرویز رزاقی، روانشناس و مشاور خانواده و مدرس دانشگاه به این سوالها و اینكه آثار سوءاضطراب چیست و چگونه میتوان با آن مقابله كرد، پاسخ میدهد.
بهنظر شما تعداد مبتلایان به اختلالهای اضطرابی در سالهای اخیر افزایش یافته؟
بله، در سالهای اخیر تعداد مبتلایان به اختلالهای اضطرابی و افسردگی افزایش یافته ولی این معضل مختص جامعه ما نیست و در بسیاری از كشورهای دنیا دیده میشود. هرچه جامعه بیشتر به سوی صنعتیشدن پیش میرود، تعداد مبتلایان به اضطرابهای پنهان و آشكار در آن بیشتر میشود. در جوامع پیشرفته و ماشینی انتظارهای انسان و نیازهای عاطفی- احساسی و اجتماعی او تامین نمیشود. درست است كه سطح توقع مردم بالاتر رفته اما فشارهای اقتصادی، شغلی، فعالیت زیاد، نگرانی از آینده و ناكامیهای مكرر آنقدر زیاد است كه خیلیها نمیتوانند خود را با شرایط موجود سازگار كنند و این ناسازگاری با محیط بیرون و درون، آنها را مضطرب و نگران میكند.
این نوع اضطراب كه ناشی از صنعتی شدن كشورهاست، با اضطرابهای بیمارگونه یا اضطرابهای موقت و گذرا تفاوت دارد؟
اگر اضطراب با از بین رفتن عامل استرسزا از بین برود، مشكلی ایجاد نمیكند ولی نگرانی مدام، تحولاتی در روان و جسم انسانها ایجاد میكند. اضطراب مكرر ممكن است به وسواس فكری- عملی یا افسردگی منجر شود. افراد مضطرب معمولا به مشكلات گوارشی (اسهال و تهوع)، درد قلب، دردهای منتشر در نقاط مختلف بدن، گرفتگی عضلانی، بیقراری، اختلال در خواب و خوردن و... دچار میشوند. البته اضطراب دائم را میتوان با تكنیكها و مهارتهای آموزشی به حداقل رساند یا گاهی كاملا از بین برد زیرا خیلی وقتها علت آن تصورهای شناختی و برداشتهای ذهنی غلط فرد است. با تغییر نگرش فرد مبتلا، اختلال درمان میشود اما اضطرابی كه امروزه در ساكنان جوامع صنعتی و شهرهای بزرگ دیده میشود، گرچه علایم و خصوصیات اضطرابهای معمول را دارند، به راحتی و با تكنیكهای خاص روانشناختی از بین نمیروند.
چرا؟
یكی از عوامل موفقیت انسانها و سلامت روانی آنها این است كه جامعه ثبات داشته باشد یعنی بتواند نیازهای اولیه مردم را برآورده كند. مازلو، روانشناس معروف انسانگرا، میگوید: «انسان فقط وقتی به خود شكوفایی میرسد كه امنیت داشته و نیازهای اولیهاش کاملا تامین شده باشد. در صورت ناامنی و تامین نشدن نیازها و ناكامی، فرد با شك و تردید و ترس پیش میرود و قدمی در جهت مثبت برنمیدارد چون دلسرد است و در نهایت به بنبست میرسد.»
آیا این احساس ناامنی و اضطراب در همه اقشار جامعه بهوجود میآید؟
پاسخ به این سوال را با یك مثال درباره بیثباتی اقتصادی میدهم؛ فرض كنید جامعه با یك بحران اقتصادی روبرو است مانند همین نوسانات نرخ ارز و طلا در جامعه ما. این نوسانها بر كارخانهها، شركتها و سازمانهای خصوصی و دولتی تاثیر میگذارد و مدیران را مجبور به تغییراتی مانند تعدیل نیرو یا اخراج كاركنان میكند. از دست دادن شغل و درآمد، نهتنها فرد اخراجشده را مضطرب میكند بلكه این اضطراب را به خانواده و اطرافیان او نیز منتقل خواهد كرد و حتی ممكن است خانواده را در معرض فروپاشی قرار دهد. علاوه بر این سایر كاركنان اخراج نشده، نیز از بیم و هراس اخراج و بیپولی دیگر نمیتوانند مثل گذشته روی كار خود تمركز كنند یا به اصطلاح دست و دلشان به كار نمیرود. این اضطراب در سطوح بالاتر و در مدیران و روسای بلندپایه نیز دیده میشود كه از فكر اینكه چه مدت در سمت خود باقی میمانند، دچار اضطراب میشوند. خیلی از آنها هم جایگاه خود را بیثبات میبینند و نمیتوانند برنامهریزی خوبی در حیطه كاری خود انجام دهند و طرحهای خود را عملی كنند. مدیر مضطرب نمیتواند روابط خوبی با خانواده، دوستان و كاركنانش داشته باشد. نگرانی و تصورهای منفی، همه مهارتها را از فرد میگیرد و توانمندیهایش را به پایینترین سطح میرساند. ناموفقبودن انسانها باعث پیشرفت نكردن جامعه میشود. اضطراب در جوامع كنونی میتواند به اضطراب عمیق و منتشر تبدیل شود پس میتوان گفت علت ایجاد اضطرابهای کنونی در جامعه، ساختار مدیریتی آن است. همه انسانها حق دارند از رفاه نسبی برخوردار باشند. وقتی فردی خود را هر لحظه در لبه پرتگاه میبیند، طبیعی است که دچار تغییرات روانی مانند اضطراب شود.
راهحل این مشكل چیست؟
علم روانشناسی در این زمینه نمیتواند كمك چندانی به انسانها كند زیرا آسیب از بیرون متوجه فرد است و دولت و مسوولان باید وارد عمل شوند. مثلا در مورد بیثباتی شغلی، دولت باید كارخانهها، شركتها و موسسههای مختلف را حمایت كند تا مانع اخراج كاركنان شود. جهان شكوفا نخواهد شد مگر با ایجاد امنیت برای انسانها. این وظیفه مسوولان رده بالاست كه با تدبیر و مهیا كردن شرایط مناسب، نیازهای انسانها را برآورده كنند.
منبع:هفته نامه سلامت
در این صورت روانشناسان آن را طبیعی و حتی عاملی برای ایجاد انگیزه و بهبود عملكرد انسان میدانند اما اگر به ترس و وحشت دائمی و عذابآور تبدیل و باعث شود فرد نتواند كارهای روزمره و عادیاش را هم با آرامش انجام دهد، دیگر طبیعی نیست اما علت اینكه بسیاری از اطرافیان ما از اضطراب شكایت میكنند، چیست؟
نظر شما