به گزارش سلامت نیوز به نقل از آرمان ؛ در حقیقت این رخداد بار دیگر نشان داد و ثابت كرد كه اگر اینك بیش از 10 درصد از خاك كشور در قلمرو مناطق چهارگانه تحت حفاظت این سازمان قرار دارد، بیشتر از آنكه نشانه اهمیت این مناطق از منظر زیگونگی (تنوع زیستی) حیات و برخورداری از چشماندازهای منحصر به فرد باشد، نشان از آن دارد كه تا این لحظه هیچ ارگان دیگری، كاربری بهتر و سودمندتری برای آنها تعریف نكرده است! به دیگر سخن به نظر میرسد فلسفه اصلی نامگذاری برخی از مناطق با عنوان پارك ملی، حفاظتشده، شكارممنوع و نظایر آن، ریشه در خواباندن این اراضی در آب نمك دارد تا در بزنگاههای لازم، كلنگ یك توسعه جدید در آنها بر زمین بخورد. شاید در نگاه نخست، این نگاه بیش از حد بدبینانه به نظر برسد، اما فقط كافی است به مصوبه شورای عالی محیطزیست كشور در یازدهمین روز از بهمن 1388 دقت كنیم كه با امضای معاون اول رئیسجمهور ابلاغ شد و در آن، با پیشنهاد سازمان حفاظت محیطزیست برای اضافه شدن چند منطقه از جمله پلنگدره قم به سیاهه مناطق چهارگانه تحت حفاظت، موافقت شد منتها با رعایت شش پیششرط مانند آنكه وزارت راه بتواند همچنان پروژههایش را بدون محدودیت اجرا كند، نیروهای مسلح بتوانند هر نوع ماموریتی را در آن انجام دهند، نیازهای روستاها و شهرهای اطراف برآورده شود، طرحهای گردشگری در آن ادامه یابد و وزارت مسكن هم بتواند در آن نه فقط خانهسازی كه شهرسازی كند! در چنین شرایطی، مفهوم امنیت روانی زیستمندان ساكن در زیستگاه تحت حفاظت تا چه اندازه به لطیفهای تلخ نزدیك میشود! نمیشود؟
آخر تصور كنید یك منطقه حفاظتشده یا پارك ملی را كه در آن روستاییان مشغول گسترش مزارع و خانههایشان هستند، وزارت مسكن و راهسازی هم در حال احداث یك پروژه مسكن مهر جدید و راههای دسترسی نوین است، وزارت نفت و نیرو هم كه خطوط انتقال انرژی و سدهایشان را میسازند و نیروهای مسلح هم در حال انجام رزمایش هستند؛ آیا امنیت و آرامشی بیش از این میتوان برای گیاهان و جانوران ساكن در چنین منطقه حفاظتشدهای متصور شد؟! شگفتا كه با چنین وضعیتی كه بسیاری از صاحبنظران این حوزه، عملا پاركهای ملی را چیزی جز پاركهای كاغذی نمیدانند، باز میشنویم كه هر از چند گاه منطقهای در عسلویه یا دنا یا پارك ملی كویر یا بمو یا پارك ملی گلستان به دلیل عدم برخورداری از ارزشهای ناب بومشناختی از سیاهه مناطق چهارگانه خارج شده یا خواهد شد! چرا؟ مگر نمیدانیم كه در محدوده كمتر از 90 هزار هكتاری پارك ملی گلستان، 20 گونه گیاهی شناسایی شده است كه نه فقط در هیچ جای ایران كه هیچ جای دیگری از كره زمین هم یافت نمیشود؟
اهمیت این دانستگی را شاید زمانی بتوان بهتر درك كرد كه بدانیم در تمام خاك كشور انگلستان، حتی یك گونه گیاهی اندمیك (انحصاری) وجود ندارد. آیا در چنین شرایطی حق نداریم هشدار دهیم تحمیل چنین زخمهایی بر طبیعت گلستان، به مثابه مجروح كردن تمام موجودیت طبیعت ایران قلمداد میشود؛ طبیعتی كه بیش از یكششم از كل اندوخته گیاهیاش را در سرزمینی ماوا داده كه كمتر از پنج دههزارم وسعتش است و با این وجود، به جای آنكه از این وسعت اندك، مانند نور چشمان این طبیعت حراست كنیم، به بهانههای حیرتآوری چون كاربری برای دام و حل مشكل دامداران منطقه، آنها را به یغما میبریم، آن هم در شرایطی كه مطابق استانداردهای موجود در اداره كل منابع طبیعی و امور دام، هر خانوار دامدار نیاز به 510 هكتار مرتع برای تامین معیشت خود از طریق دامداری دارد یعنی با تخصیص این دو هزار هكتار، حتی نمیتوان مشكل چهار خانوار دامدار را حل كرد؛ مشكلی كه البته روشهای بهتر و كارآمدتری برای حلشان مطابق قانون تعدیل دام و مرتع وجود دارد.
واپسین نكته آنكه چنین زخمهایی در شرایطی بر پیكر نحیف مناطق حفاظتشده كشور وارد میشود كه مطابق توافقی كه 193 كشور جهان از جمله جمهوری اسلامی ایران در كنفرانس سال 2010 ناگویا انجام دادند، قرار شد تا سال 2020، وسعت مناطق تحت حفاظت در خشكیها از 13 به 17 درصد افزایش یابد! آیا توضیح بیشتری لازم است تا ارائه شود؟!
نظر شما