به گزارش سلامت نیوز به نقل از بهار ؛ اینجا مردمی را میبینی که سه روز است از کنار رودخانه تکان نخوردهاند، همینجا نشستهاند، نماز خواندهاند، خوابیدهاند و هزار بار پلک بر هم زدهاند تا آب از راه برسد.
خیابانهای شهر در مسیر رودخانه غلغله است، انگار اصفهانیها در خانه ماندن را حرام دانستهاند و نمناکی تازه رسیده را به استقبال آمدهاند. جابهجا مردمی را میبینی که جانمازشان را در کف رود پهن کردهاند و نماز شکر میخوانند. مردمی را میبینی که بر لحظه تماس آب بر خاک خشک سجده کردهاند، مردمی را که با رسیدن آب به زانو افتادهاند و دستهای شکرگزارشان را به سوی آسمان بلند کردهاند.
حالا سیوسه پل کمکم طعم آب را به یاد میآورد، حالا ساروجی، پایههایش باز جانی تازه میگیرد و بوسههای پیدرپی از یار دیرین میرباید. پل را که نگاه میکنی مردمان بیشمار اصفهان را میبینی که زیر طاقیهایش نشستهاند و هلهله میکنند، گاه دست میزنند، گاه دف میزنند، گاه فریادهای از سر شوق، گاه صلوات میفرستند. آب اما دستها را حلقه میکند بر گردن دانهدانه پلهای سیوسهپل و ناز میکند و ناز میخرد و بوسه میزند و بوسه میگیرد از این شهر و از این رود و از این مردم دلتنگ دلنازک بیقرار که چشمانتظار این آب بودهاند. آبی که آن را حقشان میدانند و حالا قطرهقطره از راه میرسد. انگار تمام شهر در تسخیر این آب است. پلیس راهور گاه خیابانی را میبندد، ترافیک سنگینی است، راه عبور بسته است، موتورهای نیروی انتظامی از لابهلای اتومبیلها عبور میکنند. ماشینهای نیروی انتظامی و نیروهای پیاده بیش از خود مردم دیده میشوند.
اینجا میهمانان دیگری هم آمدهاند. به خاک کویر زایندهرود که نگاه کنی غلغل جوشش حباب را در کف آن میبینی و هزاران ملخ کوچکی که با این آب آمدهاند و بیپروا به این سو و آن سو میجهند. مردم اما فقط به یک چیز میاندیشند! این آب میهمان چند روز است؟ چقدر فرصت دارند تماشایش کنند؟ تا کجا ادامه مییابد؟ آیا آنقدر هست که به تالاب گاو خونی برسد؟ آیا این آب برای کشت بهاره کشاورزان ثمری دارد؟ و پرسشهای فراوان دیگر که در پس ذهن مردمان این شهر باقی مانده است و نمیدانند از چه کسی باید پرسید!
نظر شما