هر چند پیامدهای مخرب طلاق در چند سال گذشته تا حدودی مسئولان را آگاه کرده به طوری که هرازچندگاهی لایحهای برای جلوگیری از طلاق ارائه میدهند اما به نظر میرسد این مسائل به صورت گذرا و کارشناسینشده صورت میگیرد و خیلی کارساز نیست.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از بهار ؛ هر چند پیامدهای مخرب طلاق در چند سال گذشته تا حدودی مسئولان را آگاه کرده به طوری که هرازچندگاهی لایحهای برای جلوگیری از طلاق ارائه میدهند اما به نظر میرسد این مسائل به صورت گذرا و کارشناسینشده صورت میگیرد و خیلی کارساز نیست.
از آنجایی که بسیاری از کارشناسان بر این باورند عوارض اجتماعی طلاق کودکان و زنان را شدیدا متاثر میکند و برای درک بهتر و ریشهیابی عمیقتر این معضل اجتماعی با دکتر اصغر مهاجری، جامعهشناس و استاد دانشگاه آزاد واحد علوم تحقیقات گفتوگو کردیم که در پی میآید.
بررسی پروندههای طلاق در کشور از افزایش آمار طلاق نسبت به سال گذشته خبر میدهند، به طوری که آمارها نشان میدهد در هر ساعت 16 زوج از یکدیگر طلاق میگیرند. با توجه به پیامدهای زیانبار و منفی طلاق در خانواده و اجتماع علت این موضوع چیست؟
به نظر من طلاق فرآیندی پیچیده است که نقطه شروع دارد اما پایان ندارد. به عبارت دیگر، طلاق صددرصدی نداریم چراکه بین زوجین امکان ندارد جدایی کامل رخ دهد. خاطرات و عکسهایی که از دوران زندگی مشترک میمانند هیچ وقت به طور کامل پاک نمیشوند. در این بین اگر پای فرزندی هم در میان باشد، قطع این ارتباط ناممکن میشود. از طرفی دیگر بعضی از جامعهشناسانان طلاق را شش و برخی دیگر آن را 10مرحلهای بررسی کردهاند زیرا بسیاری از خانوادهها روی فرآیند طلاق و قبل از طلاق حقوقی دارند. در واقع همانطور که عاشق شدن در فرآیندی صورت میگیرد، طلاق نیز به همین شکل است. به طوری که در وهله نخست طلاقدهنده به شکل آگاهانه وارد این فرآیند نمیشود، حتی وقتی از او پرسیده میشود که با توجه به مشکلات زناشویی، قصد طلاق دارید آن را کتمان میکند. اما پس از این مرحله وارد مرحله شفافتر میشود و سعی میکند وقت خود را با گروهها و دوستان پر کند. در گام بعدی فرد احساس میکند، دیگران برتر از همسر او هستند و تمام تقصیرها و کمبودها را به گردن شریک زندگی خود میاندازد. سپس مرحله دیگری آغاز میشود و در این مرحله به این نتیجه میرسد که انتخابش درست نبوده و باید چارهای بیندیشد و کمکم به طلاق فکر میکند. اما پس از طلاق احساس گناه به او دست میدهد که به اندازه کافی برای زندگیاش تلاش نکرده و لازم است به زندگی بازگردد و فرصتی دوباره به همسر خود بدهد. اما چون همچنان نمیتواند شرایط را تحمل کند وارد طلاق اجتماعی و بعد از آن طلاق حقوقی میشود و در مرحله آخر به طلاق اقتصادی میرسد.
اما در عرف، مردم «طلاق حقوقی» را طلاق مینامند، ولی به نظر من کارکردهای منفی طلاقهای دیگر همچون طلاق اجتماعی یا پنهان بیش از طلاق حقوقی است چراکه در طلاق اجتماعی ارتباطات میان رکنهای اصلی خانواده یعنی زوجین قطع میشود و اختلافات شدیدتر است، ولی طلاق در جامعه ایرانی به دلیل شرایط و فرهنگ حاکم در کشور امر ویژهای است که نمیشود آن را با آمارهای جهانی مطابقت داد و نیازمند مطالعات خاص و توجه جدی است. بدون شک یکی از اصلیترین راهکارهای مقابله با معضلاتی از جمله طلاق و تبعات آن، تقویت نهاد خانواده است.
برای درک بهتر فرآیند طلاق ممکن است تعریفی نیز از ویژگیهای خانواده سالم داشته باشید؟
معمولا در خانواده سالم استحکام خانواده با پشتیبانی سرمایه اجتماعی، روابط پویا و مشارکتمحور همراه است. ارتباطات در اینگونه خانوادهها پیوسته و مثبت است و فضای مقتدرانهای همراه با انعطاف وجود دارد و اعتماد، قانون و احترام حاکم است. در چنین خانوادههایی به فعالیتهای تفریحی و سرگرمی به اندازه فعالیتهای دیگر از قبیل امور روزمره، خانهداری و مشاغل خانه اهمیت داده میشود. در واقع اگر در خانوادهای، بیاعتمادی جایگزین اعتماد شود، روابط گسسته میشود و به جای اینکه مشارکت به روابط یکطرفه مردسالارانه، زنسالارانه و فرزندسالارانه تبدیل شود، پایههای استحکام خانواده سست میشود.
بسیاری عنوان میکنند افزایش آمار طلاق نشان میدهد که زنان دیگر نگاه گذشته را که «با لباس عروس به خانه شوهر بیایم و با کفن سفید بروم» ندارند و حاضر نیستند به هر قیمتی شرایط بد را تحمل کنند. چقدر با این موضوع موافقید؟
بله، همینطور است. در گذشته خردهفرهنگها باعث شده بود مردم به دلایل مختلف همچون «باید بسوزم و بسازم»، «با لباس سفید آمدم با کفن میروم»، «به خاطر بچهها» و... به راحتی تن به طلاق ندهند اما امروزه به دلیل تغییرات ساختاری در جامعه، قبح طلاق شکسته شده است و شهرنشینی و غریبگی باعث شده مردم بهخصوص زنان کمتر نگران قضاوتها باشند. از سوی دیگر ورود رسانههای بیگانه به شکسته شدن این قبح نیز کمک کرده و باعث شده خانوادهها به سمت طلاقهای حقوقی بروند هر چند به نظر من هنوز آمار اینگونه طلاقها بسیار کمتر از طلاقهای اجتماعی است.
بسیاری بر این باورند که افزایش هزینههای زندگی فشار مضاعفی را به لحاظ اقتصادی و روحی به مردم وارد میکند و در برخی موارد منجر به سست شدن بنیان خانواده میشود. چقدر اینگونه فشارها میتواند در افزایش طلاق تاثیرگذار باشند؟
از نظر من تنگناهای مادی نه تنها عامل طلاق نیستند بلکه گاهی موجب بههمپیوستگی نیز میشوند. آنچه زمینه طلاق را فراهم میکند، نوع سبک زندگی است که اگر مادیمحورانه و براساس چشم و همچشمی باشد میتواند فرآیند طلاق را تسریع کند. ضمن اینکه نابرابریهای اقتصادی و فقدان عدالت با افزایش طلاق رابطه مستقیمی دارد که این موضوع در بحرانهای اقتصادی نمود بیشتری پیدا میکند.
بسیاری اعطای وامهای ازدواج به منظور تشویق جوانان به این امر را که در سالهای اخیر رواج یافته، راهکار مناسبی نمیدانند و حتی آن را نیز یکی از دلایل افزایش طلاق عنوان میکنند، چراکه آنها معتقدند این وامها شاید به صورت مقطعی مشکل مالی جوان برای ازدواج را حل کند اما پس از ازدواج و در زمان پرداخت اجارهبها و هزینههای زندگی، زوجین از عهده مشکلات برنمیآیند و در نهایت این زندگی به طلاق منجر میشود. نظرتان در مورد این موضوع چیست؟
به نکته ظریفی اشاره کردید. به نظر من این ضربالمثل که اسباب بزرگی همه باید آماده کرد برای ازدواج هم صدق میکند چراکه تشکیل خانواده یک نظام است و اگر همه عناصر این نظام هماهنگ عمل نکنند و فقط به یک بخش توجه شود نه تنها کارکرد مثبتی ایجاد نمیکند بلکه مشکلساز نیز میشود. در واقع به بلوغ رساندن افراد، ایجاد ثبات اجتماعی و بسترهای تداوم خانواده، مهارتآموزی و دهها عامل خرد و درشت دیگر مهمتر از اعطای وام ازدواج است که باید در نظر گرفته شود. از طرف دیگر ما باید خانوادهها را به طرف رضایت زناشویی و جنسی سوق بدهیم چراکه عدم این رضایتها موجب میشود وامهای ویترینی و شعاری چندمیلیونی نه تنها موثر نباشد بلکه فقط به صورت مسکن عمل کند و سهمی در کاهش طلاق و رضایت زناشویی نداشته باشد. باز تاکید میکنم اسباب بزرگی همه باید آماده کرد.
با توجه به صحبتهای شما همیشه ادامه یک ازدواج و زندگی مشترک نشاندهنده رضایت زناشویی نیست. آیا همبستگی آماری بین ثبات زناشویی و رضایت زناشویی وجود دارد؟
خیر، همانطور که اشاره کردید همیشه ادامه یک ازدواج نشاندهنده رضایت زوجین از زندگی زناشویی خود نیست. پژوهشگران حوزه علوم خانواده به این نتیجه رسیده اند که همبستگی آماری بین ثبات زناشویی و رضایت زناشویی وجود ندارد. بیشتر مطالعات نشان میدهد شاخص رضایت زناشویی قابل اعتماد نیست. به نظر من یکی از بدهیهای دولت به مردم این است که تلاش کند بسترها و شاخصهای زناشویی را افزایش دهد تا طلاق اجتماعی و به تبع آن طلاق حقوقی کاهش پیدا کند.
در گذشته به دلیل شناخت افراد از یکدیگر انتخاب زوج به ریشسفیدها و بزرگترها واگذار میشد، اما بسیاری از روانشناسان معتقدند در جامعه پیچیده امروز، مردم ماسکهای اجتماعی دارند که به راحتی شخصیت واقعی آنان قابل شناخت نیست و باید این کار به مراکز مشاوره واگذار شود. چقدر با این گفته موافقید؟
به نظر من مشکل امروز جامعه ما در آشناییها به روش سنتی یا غیرسنتی نیست، بلکه مشکل در دو چیز عمیقتر و بنیادیتر است. متاسفانه برخلاف ادبیات دینی ما نگاه به تشکیل خانواده و رابطه جنسی نگاه غیرمقدسی شده است. از سوی دیگر ما برای تشکیل خانواده تربیت نمیشویم. به نظر من اگر این موضوع از حالت تابو بیرون بیاید و حل شود بسیاری از مشکلات رفع خواهد شد. ضمن اینکه در جامعه امروز طبقات متوسط رو به کاهش و طبقات بالا و پایین در حال افزایش هستند. در چنین زمانی نظامهای معیاری جامعه پاسداری نمیشوند. چون طبقات متوسط یک جامعه سوپاپ اطمینان هستند. معتقدم علت اصلی طلاق در جامعه ما ازدواجهای بسیار غیرکارشناسی است. بنابراین مشاوره قبل از ازدواج میتواند کمک موثری برای شناخت بهتر زوجین ازهم باشد، اما متاسفانه هماکنون اینگونه مشاورهها حالت شعاری پیدا کرده و برای همه طبقات اجتماع در دسترس نیست. این درحالی است که اگر به صورت واقعی و در یک دوره آموزشی صورت گیرد، میتواند در شکلگیری ازدواجهای صحیح و کاهش طلاق موثر باشد.
برخی از کارشناسان بر این باورند که قوانین مردسالارانه باید اصلاح شوند و حقوق زنان لااقل در مسائل خانوادگی لحاظ شود. نظرتان در این مورد چیست؟
به نظر من ساختار ارتباطات باید تغییر کند چراکه ما با تغییر در قوانین مدنی و رسمی نیز موفق در تغییر الگوهای ارتباطی نیستیم بلکه این الگوهای ارتباطی باید در حوزههای غیررسمی، نظام هنجاری، عرفی، آداب و سنن هم تغییر پیدا کند زیرا این یکپارچگی و وحدت در الگوی ارتباطی بین زن و مرد ضرورت دارد اما تغییر قوانین مردسالارانه هم بخش اجتنابناپذیر رسیدن به فضای دموکراتیک در خانواده است تا همه افراد بتوانند از حقوقی که خداوند برای آنها قائل شده استفاده کنند.
آیا افزایش آمار طلاق میتواند منجر به کاهش نشاط اجتماعی شود؟
اگر منظورتان طلاق حقوقی است خیر رابطه مستقیمی وجود ندارد چراکه در برخی از مواقع طلاق اجتماعی که به حقوقی میرسد ممکن است موجب افزایش نشاط اجتماعی شود چون در این نوع از طلاق ما در دنیای محصور پنهانی، گرفتار تبعات منفی طلاق هستیم اما در طلاق اجتماعی میتواند همبستگی مثبت داشته باشد.
توجه به مذهب چقدر میتواند در کاهش طلاق تاثیرگذار باشد؟
به نظر من نه تنها در جامعه سنتی آموزههای مذهبی تاثیر عمیقی دارد بلکه در جوامع مدرنشده و پیشرفته امروز نیز مذهب عامل موثری در کاهش طلاق است.
یکی از موضوعاتی که در کاهش طلاق نقش بسیار مهمی ایفا میکند، ارائه آموزش مهارتهای زندگی به زوجین است. چقدر توجه به این موضوع را تاثیرگذار میدانید؟
به نکته بسیار مهمی اشاره کردید. فقدان مهارتهای زندگی، نبود اعتمادبهنفس را به دنبال دارد و وقتی این موضوع با عوامل دیگری جمع میشود بستر شکاف خانواده را فراهم میکند. در واقع اگر زوجین نتوانند درک درستی از نیازهای متقابل یکدیگر داشته باشند، مشکلات فراوانی خواهند داشت زیرا بسیاری از جوانان هیچ آشنایی با سبک و روشهای مقابله با بحرانهای زندگی ندارند و در مقابل مشکلات، راهکاری جزو پاک کردن صورتمسئله نمیدانند. زن و شوهری که مهارت درست حرف زدن، خوب گوش دادن، به موقع انتقاد کردن و چگونه زیستن را ندانند قطعا در زندگی با مشکلات مختلفی روبهرو میشوند که آموزشهای مهارت زندگی میتواند به رفع این مشکلات کمک کند.
از صحبتهای شما میتوان به این نتیجه رسید که برخلاف نظریات کلیشه ای رایج در فضای رسانهای کشور نه ازدواج همیشه خوب است و نه طلاق همیشه بد. موافق این موضوع هستید؟
ازدواج همیشه خوب است اما اگر منظور شما ازدواج تحمیلی یا ازدواج ناآگاهانه است بله این شکل از ازدواج نیز همانند طلاق میتواند بد باشد. ضمن اینکه همه طلاقها نیز نمیتواند منفی باشند.
نظر شما