به گزارش سلامت نیوز به نقل از تهران امروز ؛ پیش از به پایان رسیدن دولت نهم سرپرست وقت سازمان كار و امور اجتماعی سیستان و بلوچستان اعلام كرد كه «دولت نهم طی سه سال گذشته میزان بیكاری را در این استان كاهش داده است.» این در حالی است بر اساس آمار اعلامی از سوی محمد عرب كنگان میزان كنونی بیكاری در آن زمان در این استان با رشد اشتغال زایی به 11 درصد رسیده بود.رقمی كه اكنون به گفته حمیدرضا پشنگ نماینده خاش در مجلس به 27 درصد رسیده است.وضعیت در «سراوان» هم تفاوت چندانی ندارد. از یكسو تحصیلكردههای بیكار (كه در برخی خانواده ها تعدادشان به 5 نفر هم میرسد) نمایان هستند و از سوی دیگر كپرنشینی در اطراف شهرها بیداد میكند.
قرار بود در راستای سیاست دولتهای نهم و دهم كشور از مناطق محروم كشور از جمله استان سیستان و بلوچستان محرومیت زدایی شود اما آنچه از تحقق وعدههای مسئولان، امروز در این منطقه نمایان است، تنها لاشههای سوخته خودروهایی است كه صاحبانشان در حالی كه قصد داشتهاند گالنهای گازوئیل را به صورت قاچاق از مرز خارج كنند، هدف گلوله مرزبانان قرار گرفتهاند. به گفته پشنگ؛ «در حالی كه تاكنون اعضای هیات دولت در دورههای نهم و دهم سهبار به استان سفر كرده اند، چیزی در این استان پیدا نیست به جز چهره محرومیت!»
هرچند رئیس جمهور در آخرین سفر استانی خود به همه وزیران دستور داده بود كه هر یك نماینده ای را در استان مشخص كنند تا مصوبات را پیگیری كرده و به امور مردم استان رسیدگی كنند، در حالی كه به ماههای پایانی دولت دهم نزدیك میشویم، هنوز هم هیچ خبری از اجرایی شدن مصوبات نیست. مصوباتی كه گازرسانی به منطقه، احداث و اصلاح جادههای استان، سرمایهگذاری در معادن استان، ایجاد بازارچههای مرزی برای استفاده توده مردم مرزنشین، احیای دریاچه هامون و بهرهگیری معیشتی و رفاهی از آن و ساماندهی مرزها و روستاها را در بر میگرفت.
خاش، همخانه محرومیت
«نورپاتوك» پیرزنی 75 ساله است كه در اتاق 6 متری اش با دو بز زندگی میكند. نه به سوالهایم پاسخ میدهد و نه به دوربینی كه قصد ثبت تصویرش را دارد عكس العمل نشان میدهد. با همان لبخندی كه از لحظه دیدنش بر لب داشت، سرش را پایین میاندازد و ذكر گفتنش را ادامه میدهد. همه دارایی او در این دنیا همین دو بز است، یك سبد پلاستیكی آبی رنگ، یك چادر مشكی كه با آویزان كردنش از سقف اتاق را به دوقسمت تقسیم كرده و یك دست رختخواب. فرزندی هم ندارد كه عصای روزهای پیری اش باشد. «حمدالدین» یكی از آشنایانش است كه پیرزن را پناه داده و كنج حیاط خانه اش با آجر، كاهگل، چند تكه ایرانیت كهنه و یك در قدیمی زنگ زده برایش آلونكی ساخته است تا مبادا پیرزن شب را در كوچه بماند.
پیرزن شناسنامه ندارد و به گفته حمد الدین تاكنون هیچ نهاد حمایتی او را زیر چتر خود قرار نداده است. زنان همسایه با بچههای كوچك و بزرگشان دورم را میگیرند. یكی از زن ها دستم را میكشد تامرا به خانه اش ببرد و فقیر بودنش را نشانم بدهد و آن یكی دفترچه یادداشتم را گروگان میگیرد تا برای دیدن وضعیت بد فرزند معلولش به خانه اش بروم. انگار در محله اسلام آباد خاش، روی همه خانه ها مُهر فقر زده اند. بیشتر مردان در این محله بیكارند. شاید به همین دلیل است كه به گفته مسئولان شهری آمار آسیبهای اجتماعی در این محله از سایر محلههای شهر بیشتر است.
نه كار داریم، نه تفریح!
سر خیابان ایستاده اند. چهار نفر هستند و لباس مردان بلوچ را به تن دارند . بزرگترینشان علی است كه 28 ساله است و كوچكترینشان محمد كه 23 ساله است. محمد دیپلمه است اما بیكاری آن قدر عرصه را بر او تنگ كرده كه به كارگر ساختمانی بودن هم راضی شده. چند سالی میشود كه پدرش را از دست داده و عمویش خرجش را میدهد. اما به گفته خودش دیگر روی نشستن سر سفره عمو را ندارد. ماه گذشته به شیراز رفته بلكه آنجا كاری پیدا كند. با لهجه بلوچی میگوید:«رفته بودم سر ساختمان اما آنقدر كارگر افغانی زیاد بود كه برای ما كار نبود.» میخندد و با دست عمار را نشان میدهد:«تقصیر عمار است!» عمار افغانها را در صندوق عقب ماشینش جا میدهد و از مرز رد میكند. آن وقت همین افغانهای غیر مجاز میشوند بلای جان محمدهایی كه به دنبال كاری هستند تا خرجی خانههایشان را بیرون بیاورند.
عمار 27 سالش است. متاهل است و دو فرزند دارد. میگوید:«تا همین پارسال در مصالحفروشی كار میكردم. اما اوضاع آنقدر بد بود كه نمیتوانستم چیزی برای خانواده ام بخرم. تا كی میتوانم اینطور زندگی كنم؟» علی هم حرفهای عمار را تایید میكند. همین كه شروع میكند به حرف زدن، ادبیات متفاوتش خبر از تحصیلكرده بودنش میدهد. لیسانس روانشناسی دارد و بیكار است. برنامه روزانه اش را كه میپرسم، به جز صرف وقت در خانه و كوچه، برای خواندن نماز جماعت به مسجد میرود. میگوید:«وقتی زمینههای شكوفایی و ابراز وجود جوان فراهم نباشد، خب همه كه ظرفیت یكسانی ندارند، ممكن است پیشنهاد خلافی بشنوند و با آن همراه شوند. گازوئیل كشی یكی از آنهاست.» انگار دل پر دردی داشته باشد ادامه میدهد:«همین وامهای اشتغال كه مصوب كردند، بپرسید ببینید چند جوان بلوچ این وام را گرفته است؟ بعد از روزها سرگردانی در بانك ها آخرش هم باید برای پیدا كردن ضامن این در و آن در بزنیم. وقتی همه اطرافیانمان بیكارند ضامن كارمند دولت از كجا بیاوریم؟ خب جوان ها هم میروند سراغ قاچاق.» از امكانات رفاهی شهرشان میپرسم. متوجه پرسشم نمیشوند. میپرسم:«مثلا سینما دارید؟» از خنده منفجر میشوند:«خواهر بیست نما هم نداریم چه برسد به سی نما!»
سراوان در فقر و بیكاری
عقربههای ساعت 6 و 50 دقیقه صبح را نشان میدهد. 52خودرو در صف گازوئیل در پمپ بنزین سراوان ایستادهاند. قاچاق گازوئیل و با به قول بلوچ ها «گازوئیل كشی» یكی از منابع درآمد برخی از مردم منطقه است. اما علی اصغر محمدی استاد دانشگاه و عضو شورای شهر سراوان به تهران امروز میگوید:«این درآمد هرچقدر باشد ارزش ندارد. فرض كنید حدود یك میلیون تومان باشد! نمیارزد آدمیزاد جانش را برای این مبلغ به خطر بیندازد و بچههایش یتیم بزرگ شوند.»
او انتقاد میكند:«ما بهترین خرما را در سراوان داریم اما صنایع كارتن سازی و بسته بندی نداریم. كارتن ها را از بم میآوریم و خرمای سراوان به نام رطب مضافتی بم به همه ایران فرستاده میشود. چون روی كارتن ها نوشته شده رطب مضافتی بم!»
حمیدرضا پشنگ به تهران امروز میگوید:«تنها جایی كه برای مردم منطقه ایجاد اشتغال شده، كارخانه سیمان است. كه آن هم حدود 300 شغل برای جوان ها ایجاد شده است. آمارهایی كه گاهی از سوی مسئولان اعلام میشود بیشتر جنبه تبلیغاتی داشته و سندیتی ندارد.»
پشنگ انتقادات فراوانی به عملكرد دولت ها طی 20 سال گذشته دارد. میگوید:«قرار بود به استان ما گازرسانی كنند. اما هم وزارت نفت در این زمینه كوتاهی كرد و هم مجری طرح! بر اساس مصوبات و برنامه ها اگر این اقدامات به موقع انجام میشد باید تا 4 سال پیش گاز به همه استان میرسید اما اكنون گاز فقط تا ایرانشهر رسیده است و خاش و سراوان هنوز گاز ندارند. در سالهای اخیر هم سهم مردم استان از مهرورزی و عدالت گستری تنها در حد شعار مانده است. این در حالی است كه مقام معظم رهبری در سفر خود به این استان بر محرومیت زدایی از این منطقه تاكید كردند. بعد از آن دولت اصلاحات روی كار آمد و توسعه محور شرق كشور مطرح شد. چابهار منطقه آزاد شد و قرار شد از چابهار تا شمال كشور محور مواصلاتی ایجاد شود تا ارتباط با بازار آسیای میانه تسهیل شود. اما نه آن دولت اینها را عملی كرد و نه دولتهای بعدی!»
او ادامه میدهد:«دستاورد سفرهای استانی برای ما در سالهای گذشته هیچ بوده است!قرار است هیات دولت چهارمین سفر استانی خود را به سیستان و بلوچستان داشته باشد. این آخرین سفر آقای احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور به این استان است و بدون شك مردم دیگر نمیخواهند وعده بشنوند. سفر چهارم برای این است كه اگر چیزی طی 8 سال كاشته شده، برداشت شود نه اینكه بروند وعده بدهند و كلنگ بزنند!»
این نماینده مجلس به ظرفیتهای استان اشاره میكند و میگوید:«ما میتوانیم در بخش گردشگری بسیار فعال باشیم. اما در این مورد قصورهایی انجام شده كه تاكنون این ظرفیت بالفعل نشده است. امروز بسیاری از مردم منطقه به قاچاق سوخت روی آورده اند كه این در شأن مردم نیست. این مسئولان هستند كه با ایجاد نكردن فرصتهای شغلی كرامت انسانی آنها را خدشه دار كرده اند. ما معادنی داریم كه میتوانند درآمد زایی و اشتغال زایی كنند اما تا كنون برای بهره برداری از آنان برنامه ای ارائه نشده است.»
او از مدیریت نادرست بر منطقه آزاد چابهار نیز گله دارد:«طی سالهای گذشته هر 6 تا 9 ماه مدیر منطقه آزاد تغییر كرده و به دنبال آن همه مدیران میانی نیز تغییر كرده اند، خب در چنین شرایطی چطور توقع میرود تولید و صادرات در این منطقه جان بگیرد و بیكاری برطرف شود؟ آنچه حاصل این سوء مدیریت بوده ورود جنس بی كیفیت چینی به كشور است و به نان و نوا رسیدن عده ای با استفاده از اسم سیستان و بلوچستان.»
كپر نشینی در هزاره سوم!
چسبیده به شهر سراوان روستای دزك قرار دارد. روستایی كه از درون خودروهایی كه از جاده اصلی میگذرند هم پدیدار است. روستایی كه كپر نشینان، كپرهایشان را در نزدیكی آن برپا كرده اند. شهناز 45 ساله است اما چینهای صورتش او را 60 ساله نشان میدهند. شوهرش سالها پیش رهایش كرده و شهناز مجبور شده بار بزرگ كردن 7 فرزندش را بر گردن برادرش بیندازد. عبدالله دایی بچههاست. كپر را با دست نشان میدهد و میگوید:«از امكانات زندگی هیچ نداریم!» دختر بزرگ شهناز را دامادش طلاق داده و دخترك با یك پسر كوچك برگشته به كپر مادر! میگوید:«شوهرش معتاد بود، هر روز كتكش میزد. بیكار هم بود. خرجی نمیداد.» بچه ها مدرسه میروند اما از وقتی پسر بزرگ خانواده اعتیادش جدی شده و مصرفش بالا رفته بعضی روزها مانع رفتن بچه ها به مدرسه میشود. شهناز این را كه میگوید كبودی روی صورت پسر كوچكش را نشان میدهد. شهناز و دخترش حالا با سوزن دوزی خرج زندگی را بیرون میآورند. دو تا از كارهایش را نشانم میدهد:«این شش ماه، این هم چهار ماه طول كشید تمام شود. از ما زیاد نمیخرند. توی بازار 600 هزار تومان میفروشند اما از ما 200 تومان میخرند.»
عبدالله گازوئیل كشی میكند. كاری كه به گفته پشنگ آینده ای تاریك برای انجامدهندگانش دارد چرا كه طی دوسال گذشته نزدیك به هزار نفر از قاچاقچیان سوخت كه به ایست مرزبان ها توجه نكرده اند و قصد گریختن داشتهاند با شلیك آنها كشته شده اند. او میگوید:«وقتی انتقاد میكنیم میگویند شما در گذشته نان و آب نداشتید و الان باید خدا را شكر باشید. بله ما در گذشته و در زمان رژیم ستمكار طاغوت نان و آب نداشتیم اما این میزان توجه دولت به سیستان هم بر خلاف شعارهاست و بر اساس عدالت نیست. وقتی مشكل اشتغال جوان حل نمیشود بستر راه خطا ایجاد شده است. وقتی بیكاری در این حد و اندازه به جوان ها فشار میآورد زمینه برای این ایجاد میشود كه جوان با متخلفان همراه شود. گازوئیلكشی میكند، قاچاق انسان میكند. بدون شك قاچاق سوخت زیبنده نظام مقدس جمهوری اسلامینیست. موضوعات اجتماعی به هم پیوسته هستند. بدون شك دود چنین سوء مدیریتی به چشم همه مردم ایران حتی پایتختنشینان هم میرود.»به گفته محمدی عضو شورای شهر سراوان استان سیستان و بلوچستان 360 كیلومتر مرز مشترك با كشور پاكستان دارد، مرز مشتركی كه اگر بر اساس مصوبات با برنامهریزی حساب شده ساماندهی شود میتواند منبع درآمدی مردم منطقه باشد.»
او میگوید:«تقسیم مدیریت ها و استفاده از مدیران دولتی غیر بومی بزرگترین مشكل این منطقه است. انگار دولتمردان هنوز باور نكرده اند نسخه تهران و سایر شهرها برای سیستان و بلوچستان كاربرد ندارد. مشكلات هر شهری با توجه به امكانات و فرهنگ همان شهر باید حل شود. وقت بازگشت، از جاده سراوان-خاش میگذرم. تنها ظرف چند ثانیه توفانی از خاك جاده را فرا میگیرد و دید راننده را محدود میكند. راننده میگوید:«تاقبل از خشكسالی این موقع از سال توفان نداشتیم.» انگار تقدیر آسمان هم این روزها برای سیستان و بلوچستان فقر و محرومیت بوده است.
نظر شما