به گزارش سلامت نیوز به نقل از شرق ؛ موقعیت مکانی داروخانه هم جایی بود که بهنظر میرسید این طفلک بهزودی ورشکست میشود. صاحب داروخانه پزشک جوانی بود که با یک پراید قراضه میآمد و کرکرهاش را بالا میکشید. سه، چهار سال بعد پراید قراضه آقای دکتر به یک اتومبیل چندصدمیلیونی تبدیل شد. رفتار و سلوکش هم نشان میداد که درست کردار نیست. درآمدهای کلان این آقای دکتر از بندوبست در تهیه و توزیع داروهای کمیاب و نایاب و قاچاق بوده و هست و ازگرانفروشی البته. اینکه میگویمگرانفروشی، اولین تصور این است که دارویی را حداکثر به دوبرابر و اگر خیلی بیانصاف باشی به سهبرابر قیمت بفروشی؛ اما حداقل یک موردش را سراغ دارم که یک داروی صدتومانی را به 16هزار تومان فروخته بود.
یعنی 160برابر قیمت!! به فکر فیلمنامهای بودم درباره دوجنسیتیها. میخواستم اطلاعات بیشتری درباره عمل جراحی دوجنسیتیها بگیرم. با پزشکی ملاقات کردم که در این زمینه اطلاعات زیادی داشت. میگفت دکتری در بیمارستانی که دوجنسیتیها را عمل میکند، برای هر عمل یکمیلیونونیم زیرمیزی میگیرد و بعد هم طرف را - بهخصوص اگر پسری باشد که قرار است دختر شود - جوری عمل میکند که موضع عمل دایم عفونی شود، چسبندگی پیدا کند و هزار درد بیدرمان دیگر پیدا کند تا مجبور باشد بارهاوبارها مراجعه کند و پول بدهد و دوباره و سهباره زیر تیغ این سلاخ برود؛ اما آنچه باعث شد این مطلب را بنویسم اتفاقی بود که چندشب پیش (نیمهشب دوشنبه تا اولین ساعات بامداد سهشنبه سوم اردیبهشت) اتفاق افتاده است. همسرم بهدلیل مشکلی که برای خواهرش پیش آمده بود او را به اورژانس بیمارستان معروفی در تهران میبرد. (چون شخصا حضور نداشتم و روزنامه هم حاضرنشد یا امکانش را نداشت که همراه همسرم به بیمارستان برود و گزارشی تهیه کند، نام بیمارستان را حذف کردم).
همسرم ساعت دو بامداد به خانه برگشت. بغضی فروخورده توی چشمها و چهره و همه وجودش بود. پرسیدم «چی شده؟» که زد زیر گریه. از آن گریههای تلخ از ته دل که دل آدم را میتراشد و میخراشد. بعد که خوب گریهاش را کرد و آرام گرفت ماجرا را توضیح داد: جوانی مادر پیرش را به اورژانس بیمارستان آورده. توی داروخانه بیمارستان با نسخه پزشک کشیک، سرم و چند آمپول میگیرد، حالا باید به «صندوق» برود که فاصلهاش تا «پذیرش نسخه» زیاد است و کلافه است که چگونه مادرش را تنها بگذارد. همسرم که متوجه شرایط جوان میشود به او میگوید برو به کارت برس من مواظب مادرت هستم. پسر تشکر میکند و میرود. همسرم که در مواردی خیلی خوب میتواند آمرانه رفتار کند پرستارها را مجبور میکند پیرزن را - به حساب اینکه مادر خودم است - بستری کنند. بعد از اینکه بستریاش میکنند و به او اکسیژن میدهند. چند لحظه بعد پرستار سراسیمه بیرون میآید و سرپرستار را صدا میکند... .
به گمانم همه روزنامههای مستقل وظیفه دارند که خبرنگارانی جدی و سمج را دنبال اینگونه موارد بفرستند و این موارد را دایما افشا کنندو بهتر از هر خبرنگاری، این جامعه شریف، مردمی و دلسوز و فداکار پزشکی ایران است که وظیفه دارد این موارد را افشا کند و این بدنامی را از دامان پاک و در سطح جهانی افتخارآفرین جامعه پزشکی ایران پاک کنید. میدانم که جایی هم به نام «نظام پزشکی» وجود دارد؛ ولی واقعیتش این است که نمیدانم آیا نظام پزشکی همان نقش مفید و به شدت موثری که معمولا اکثر اتحادیههای صنفی دارند، بر جامعه پزشکی دارد یا نه و گذشته از همه اینها صد البته که «بیله دیگ بیله چغندر»
نظر شما