به گزارش سلامت نیوز به نقل از تهران امروز ؛ اختلاس 3 هزار میلیاردی در كشور نمونه كوچكی بود از آنچه در زیر پوست سیاستهای دولت میگذرد. اما تمام ماجرا به همینها ختم نمیشود. كاهش سرمایههای اجتماعی، بروز اشكال مختلف نامنیهای اجتماعی و اقتصادی باعث شده تا اعتماد عمومی در جامعه كم رنگ شده و حس نوعدوستی از بین برود. اخلاق اجتماعی هم در سالهای گذشته در جامعه جایگاهی نداشته است. افزایش نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی در جامعه به گونهای است كه حسین راغفر، استاد دانشگاه در این باره به تهران امروز میگوید: طی سالهای گذشته طبقه فرودست جامعه روز به روز فقیرتر شده و گرفتار تامین معیشت شدهاند. بهدنبال این موضوع طبقه متوسط نیز ریزش داشته و كوچك شدهاند و همزمان گروهی ابر ثروتمند در جامعه به گونه عجیبی رشد كردهاند كه سوار بر خودروهای تشریفاتی در خیابانهای شهر جولان میدهند.
یكی از مسائلی كه این روزها بیشتر از قبل به چشم میخورد افزایش فقر در جامعه است؟ علت بروز این پدیده در جامعهای كه منابع عظیم نفت و گاز را در اختیار دارد، چیست؟
فقر یكی از اشكال مختلف محرومیت است كه میتواند بهدنبال خود اشكال مختلف محرومیتها را هم بهدنبال داشته باشد. از جمله اینها محرومیت در حوزههای مختلف اقتصادی و اجتماعی است. افراد فقیر امكان دسترسی به فرصتهای رشد را از دست میدهند. بسیاری از این افراد به صرف اینكه در خانوادههای فقیر هستندامكان دسترسی به آموزش و تغذیه بهتر و خدمات سلامت بهتر را ندارند؛ این افراد فرصتهای كسب اشتغال را در آینده از دست میدهند و فقر عملا در بین همین طبقات باز توزیع میشود. این موضوع میتواند عوارض جدی دیگری بهدنبال داشته باشد كه عمده آن باز تولید نابرابری در جامعه است. نابرابری در جامعه نیز عوارض جدی بهدنبال دارد. در نقطه نظر روانشناختی وقتی پدیده نابرابری بررسی میشود میبینیم همه انسانها میخواهند فرصتهای مناسبی در اختیار آنها برای رشد قرار بگیرد. در دنیای امروز كه مرتب از فرصتهای برابر برای رشد سخن گفته میشود افراد صرفنظر از اینكه متعلق به چه طبقهای هستند، از نظر روانی انتظار دارند از احترام جامعه برخوردار باشند، برای جلب توجه و احترام از جانب جامعه باید ظرفیتهایی داشته باشند.
از طرف دیگر احساس عزت نفس در انسانها كه بسیار حائز اهمیت است به دو عامل بستگی دارد؛ هر چه موفقیت بالا برود عزت نفس افزایش پیدا میكند.اما در یك جامعه پر تحرك مثل ایران كه هر روز شكاف طبقاتی بیشتر و جلوههای بیرونی آنها مشخصتر میشود - مثل سوار شدن بر خودروهای گرانقیمت و سر برآوردن خانههای چند 10 میلیاردی – باعث میشود تا طبقات محروم جامعه خود را با این افراد مقایسه كنند و انتظاراتشان در جامعه افزایش پیدا كند.در چنین جامعهای بهرغم اینكه انتظارات بیشتر شده اما توانایی خانوادههای فقیر و فرزندان آنها برای موفقیت كاهش پیدا میكند و در نهایت این خانوادهها احساس میكنند در این جامعه تحقیر میشوند. اما نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی در جامعه نابرابری كه فقر در آن گسترده است به دلیل این است كه گروههای عظیمی از جامعه بهطور نظاممندی از طریق ساختارهای اجتماعی دائم تحقیر میشوند. در این جامعه زمینه ناآرامیهای اجتماعی از اشكال مختلف جرم و جرایم و فروپاشی خانوادهها و گسستگی اجتماعی را شاهد هستیم و اینها عوامل تغذیه كننده بیثباتیهای سیاسی و اجتماعی هستند از این جهت مسئله كنترل فقر و نابرابری حائز اهمیت جدی برای حكومتهاست به همین دلیل است كه گفته میشود مسئله فقر و نابرابری عملا میتواند فرصتهایی را برای مداخلات خارجی در كشورهای دیگر فراهم كند. اما یكی از اصلیترین هدفهای كنترل و برنامههای اصلی دولت در شرایط كنونی و دولتهای آتی باید كاهش نابرابریها و فقر در جامعه باشد.
آیا پرداخت یارانهها توانسته كمكی به كاهش نابرابریها و فقر كند؟
من بارها و بارها گفتهام كه مخالف این سیاست دولت هستم. اگر قرار است یارانه پرداخت شود باید برای گروههای محدودی از جامعه باشد و بقیه منابع صرف ایجاد فرصتهای شغلی شود تا مردم بتوانند با كاركردن نیازهایشان را تامین كنند به این ترتیب میتوانیم به افزایش تولید و درآمد و كاهش فاصله بین عرضه و تقاضا و درنهایت توسعه اقتصادی برسیم. متاسفانه آنچه در كشور شاهد آن بودیم این است كه با پرداخت یارانهها فقط فرصتهای سرمایهگذاری از بین رفته و عده زیادی در خانههای خود نشسته و منتظر واریز یارانهها هستند تا بتوانند بدون كمترین فعالیتی از این پول بادآورده استفاده كنند. پرداخت یارانهها به هیچ وجه نمیتواند به كاهش فقر منجر شود بلكه میتواند به گسترش فقر و نابرابری اجتماعی كمك كند.
آماری كه از بیكاری و فقر در جامعه ارائه میشود با آنچه در جامعه مشاهده میشود قابل مقایسه نیست. آمار دقیق بیكاری و فقر در ایران چقدر است؟
آمار بیكاری كه توسط كارشناسان مستقل به دست آمده در خوشبینانهترین حالت حدود 21 تا 22 درصد است كه رقم بسیار بالایی است. این آمار در بین فارغالتحصیلان دانشگاهی و افراد تحصیلكرده به 30 درصد میرسد. وقتی دولت معتقد است كه اعلام خط فقر سر كار گذاشتن مردم است چه فرقی میكند كه فقر در كشور چگونه است. با این حال آمار فقر را هم اگر با فقر مطلق محاسبه كنیم به این نتیجه میرسیم كه از سال 84 تاكنون سالانه حدود 2 درصد از جمعیت كل كشور زیر خط فقر رفتهاند. این در حالی است كه روند فقر و نابرابری بعد از سال 63 و در میانه جنگ تا سال 66 افزایش داشته كه دوران كاهش شدید درآمدهای نفتی بوده و بعد از جنگ به دلیل تغییر سیاستها و استقراض و كاسته شدن از تحریمها و پایان جنگ فرصتهایی برای سرمایهگذاری فراهم شد و با فراز و فرودهایی روند عمومی فقر و نابرابی تا سال84 كاهش پیدا كرده. از این سال به بعد شاهد افزایش فقر در جامعه بودهایم.
در این شرایط چه اتفاقاتی میافتد؟
ببینید، در 8 سال گذشته به دلیل ورود منابع عظیم نفت و گاز به داخل جامعه درآمدها یكی از اصلیترین دلایل رشد فساد اقتصادی در كشور بوده و منابع و اشكال مختلفی باعث شد تا به بافت اجتماعی كشور آسیب وارد شود. در این شرایط به سرعت زیاد گروههایی صاحب درآمدهایی شدند و عده زیادی از مردم به مصرفگرایی مبتذلی در جامعه دچار شدند كه در هیچ جای دنیا اینطور نیست، در همه جای دنیا از خودروهای خیلی تشریفاتی نظیر آنچه در جامعه ما استفاده میشود كم استفاده میشود و اگر استفاده میشود نوعا كسانی هستند كه درآمد بادآورده دارند. این در حالی است كه افرادی كه از طریق تلاش و كوشش این منابع را به دست آورده باشند ارزش منابع را میدانند و حاضر نیستند چنین مبالغی را صرف مصرف كنند وصرف سرمایهگذاری و توسعه فعالیتها میكنند؛ اما در كشور ما به دلیل سازو كارهای فساد اداری و مالی كه وجود دارد سبب شده منابع بزرگی از فرصتهای رانت و سو استفادههای مالی به وجود آید و گروههایی كه درون قدرت هستند یا عوامل آنها در حاشیه اقتصادی كشور هر كاری كه میخواهند انجام دهند تا باعث شوند شكلی از مصرفگرایی متعفن در جامعه رقم بخورد.
تاثیر این موضوع در جامعه چیست؟
گروههای عظیم جامعه به دلیل محروم شدن از امكانات یا به دام جریانهای جرم و جرایم میافتند یا دچار افسردگیهای روحی و روانی میشوند و زمینههای كافی برای اعتیاد و گسستگی خانوادهها در اثر طلاق و بیماریهای روحی و روانی و آسیبهای اجتماعی مثل رشد ثروت و فعالیتهای مجرمانه و جرم و جرایم افزایش پیدا میكند. قشر پایین درآمدی كشور بازندههای اصلی این موضوع هستند چرا كه درآمدهای ثابت ندارند و نمیتوانند حداقل نیازهای اساسی خود را تامین كنند. از طرف دیگر افراد با درآمد بالا ارزش داراییهایشان با افزایش نرخ تورم د رجامعه و عدم ثبات اقتصادی بالاتر میرود. در این حال گروههای پایینی جامعه احساس بیپناهی بیشتری میكنند و اینكه نظام اقتصادی آنها را فراموش كرده است. آنها احساس میكنند در جامعهای به سر میبرند كه كسی به فكر آنها نیست و خود باید برای بقا تلاش كنند و دست به فعالیتهای جرم خیز و مجرمانه و خرید و فروش مواد مخدر و سرقت میزنند و اقدامهایی همچون كیفقاپی و خرید و فروش اسلحه كه در سالهای گذشته در كشور رواج پیدا كرده است.
برای رسیدن به عدالت اجتماعی چه راهكارهایی باید داشت؟
توسعه عدالت مستلزم استقرار نهادهای مناسب هستند در هر جامعهای مادامی كه این نهادها مستقر نشوند امكان تحقق اینها نیست. یكی از این نهادها نظارت بر نحوه ورود درآمدها و چگونگی تخصیص آنها به فعالیتهای توسعهای بوده. سازمان مدیریت و برنامهریزی نقش اصلیاش همین بود. این سازمان اگرچه عملكردش مطلوب نبوده و خیلیها هم به كاستیهای آن اعتراف داشتند ولی وجودآن حیاتی است به این معنا كه در آمدهایی كه وارد اقتصاد كشور میشود طی برنامه باید تخصیص داشته شود. وقتی دولت برنامه گریز،هیچ برنامهای را قبول ندارد و برنامه 5 ساله توسعهاش نیز یك مشت آرزو و شعار است بودجه تخصیص منابع برای تحقق برشی یك ساله از برنامه است ولی همدلی مجلس با دولت نهادهای خیلی اساسی را در كشور تخریب كرده؛ نهادهایی كه میتوانستند حامی عموم مردم باشند. نهادهایی كه منافع عمومی را در جامعه دنبال میكردند تخریب شدند و آثار سوء آن است كه صدها میلیارد دلار از منابع نفت و گاز مشخص نیست در كجا صرف شده و این در حالی است كه در گذشته مشخص بود در چه فرصتها و منابعی قراراست این هزینهها خرج شود و درقالب چه برنامههای عمرانی و توسعهای دنبال میشود اما دولت كنونی این فرصتها را برای كسی فراهم نكرد امروز هم دستاورد مشخصی كه بشود با توجه به این منابع فوقالعاده عظیم و بیسابقه در اقتصاد كشور خرج شود را ندارد.
چرا برای تحقق عدالت اجتماعی برنامه راهبردی نداریم؟
در دو دولت نهم و دهم عملا سیاستهای روشنی برای فقر زدایی نداشتیم و اقداماتی كه صورت گرفته خیلی تابع درآمدهای نفتی بوده و این امكان را میداده كه خرج بیشتری كنند و گروههایی از جامعه از آنها منتفع شوند. در 8 سال گذشته اتفاقی كه افتاده این است كه درآمدهای عظیمی وارد اقتصاد كشور شد كه با بخشی از آنها میشود حمایت اجتماعی گستردهای شكل بگیرد و با سرمایهگذاری در فرصتهای اقتصادی بتوان خلق شغل كردو این مشاغل بتوانند گروههای پایین درآمدی را در فرصتهای برابر درآمدی قرار دهد .ولی به دلیل سرمایهگذاری ناكافی در اقتصاد كشور و رشد فساد به نابرابریهای بیشتر منجر شد كه آثار نامطلوبی را بهدنبال داشت. این در حالی است كه در این دو دولت منابع اسراف شد و خیلی از فرصتهای سیاسی از بین رفت و اتلاف وقت در دو دولت گذشته به وجه بیسابقهای گسترش پیدا كرد و این مسائل را رقم زد.
برای برون رفت از این شرایط یا حداقل بهتر شدن این وضعیت چه اقداماتی باید صورت گیرد؟
در چنین شرایطی باید سیاستهای كلان تغییر كند و جامعه از همه ظرفیتهای خود برای برون رفت از بن بست به وجود آمده بهره گیرد. از جمله باید زمینهها را برای بازگشت اعتماد به صاحبان سرمایههای فكری و مالی فراهم آورد. انباشت سرمایههای فكری و مالی شرط رشد اقتصادی و گذار از این شرایط است. جامعه ما به دلیل افزایش نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی، جامعه همگنی نیست كه بتوانیم آن را در یك طبقه از نیازها قرار دهیم.
نظر شما