به گزارش سلامت نیوز به نقل از اعتماد ، 12 روز پس از ازدواج، محیطبان دنا كه مرخصیاش به پایان رسیده بود به سر پست خود برمیگردد تا حفاظت كند از آنچه روزی علی بن موسیالرضا (ع) ضامن حیاتش شده بود و امروز باز در دستان شكارچیان غیرمجاز در خونش میغلطد. اسعد تقیزاده صدای تیر میشنود، میرود كه نگذارد راه ضامن آهو نیمه كاره بماند. میرود تا ضامن تمام طبیعتی باشد كه برخی آن را به سخره گرفتهاند. مجبور میشود از تفنگ استفاده كند، برای دفاع از جان خود. اما تیر گاهی هم خطا میرود. به جای ترساندن شكارچی، ممكن است بر جانش بنشیند. دعواست دیگر؛ میان دعوا كه حلوا خیرات نمیكنند. دستت میلرزد؛ پایت میپیچد و هزار و یك اگر و امای دیگر است. حالا تقیزاده پنج سال است هنوز در زندان است و برایش حكم مرگ بریدهاند. معلوم نیست قرار است اسلحهیی كه به او دادهاند به چه كار آید. حالا یك ضامن لازم است؛ ضامنی بزرگ تا راه ضامن آهو را برود و اینبار جان انسانی را نجات دهد. جان اسعد تقیزاده را . . .
یك تعریف واقعی در فضای كنونی ایران، از محیطبان كنید.
تعریف محیطبان در ایران عملا اینگونه است: «كسی است كه از جان و دل مایه میگذارد؛ در سختترین شرایط، دور از خانواده، دور از خانه و كاشانه، در كفیها و شوریها خدمت میكند. اسلحه به دستش دادهاند؛ اما نه به او آموزش دادهاند و نه اختیارات قانونیاش را در ازای مسلح شدن مشخص كردهاند. بعد او را فرستادهاند در میدانی مقابل افرادی كه به زعم ما، نه شكارچی كه شكاركش هستند.» من از شما میپرسم اگر یك پلیس در خیابانهای تهران، به دنبال یك فرد متخلف برود؛ او را تعقیب كند یا اجبارا به سمتش شلیك كند چگونه با او برخورد میشود؟ تنبیه و توبیخش میكنند یا به اعدام محكوم میشود؟ اتفاقا خاطرم هست چندی پیش در یك حادثهیی كه در شهر تهران اتفاق افتاد به پلیس اعتراض كردند كه چرا از اسلحهات استفاده نكردهیی! ولی اگر محیطبان بیپناه كه طبق قانون، مسلح است شلیك میكند به اعدام محكوم میشود.
چرا شكارچی نه؟!
شكارچی كسی است كه با رعایت تمام مقررات، تفنگ مجاز، جواز شكار، نوع و تعداد حیوان مورد شكار و با رعایت قواعد انسانی شكار میكند. این میشود شكارچی. اما وقتی كسی مسلح میشود برای اینكه كشتار كند و خون بریزد و از این راه، لذت ببرد و هر كاری را انجام بدهد از جمله تیراندازی به سوی محیطبانها. حیوان آبستن را میكشد و بره تو دلی را در میآورند و تازه با افتخار، عكس هم میگیرند. شكاركش به هیچ قاعده و قانون اخلاقی یا حقوقی پایبند نیست. بدون جواز و بدون هماهنگی به كشتار حیوان دست میزند و اگر محیطبان بخواهد جلویش بایستد به او نیز شلیك میكند. گلوله را از پنجره ماشین بیرون میگذارد و هر حیوانی را كه در مسیرش است میكشد، شكارچی نیست؛ شكاركش است.
وقتی محیطبان را مسلح میكنیم ولی از او حمایت نمیكنیم، یعنی اینكه این محیطبان بدبخت را در موقعیت «باخت- باخت» قرار دادهایم. یعنی اگر تیراندازی كند و طرف كشته شود، محیطبان به اعدام محكوم میشود؛ اگر نزند و شكاركشها بزنند باز هم محیطبان كشته میشود. این قاعدهیی شده كه در هر حال باخته است. نمونه این حالت هم الان در یاسوج داریم. نه یكی كه دو موردش را در زندان داریم. همین چند روز پیش در شیراز، دو تا محیطبان را با گلوله زدهاند كه یكی از آنها دست راستش را از دست داد. این یعنی باخت كامل برای محیطبان. بنده شخصا برای هیچ تنابندهیی محیطبانی را توصیه نمیكنم. همین مسائل باعث شده كه رغبت چندانی به این شغل وجود نداشته باشد.
گفتید در ایران، آیا در كشورهای توسعهیافته كه صنعتی نیز هستند و اساسا ممكن است تعارضات بسیاری بین گروههای مختلف مردم و محیطبانها پیش بیاید نیز اینچنین است؟
یكی از نكاتی كه كمتر به آن توجه میشود این است كه در هیچ كشور مترقی، محیطبان مسلح نیست؛ ضمن اینكه در هیچ كشور توسعهیافته و مدرن، محیطبان در مقابل شكارچی یا شكاركش نیست. درست بر عكس، در كلوپهای شكاری كه وجود دارد اینها با هم همكاری میكنند. یعنی دلیلی ندارد شكارچیهایی كه مقررات را رعایت میكنند از سوی محیطبانها مورد تهدید یا تعقیب قرار بگیرند.
چه باید كرد؟
در ایران بنده تصور میكنم در درجه نخست باید تمام این اسلحههایی كه در دست محیطبانهاست جمعآوری شود زیرا پس از اینكه تیراندازی انجام شد از محیطبان حمایتی صورت نمیگیرد. الان آنهایی كه به اعدام محكوم شدهاند به جرم «قتل عمد» در زندان هستند. در یاسوج اسعد تقیزاده به اعدام محكوم شده، در حالی كه پدر مقتول، اذعان دارد كه اینها اساسا یكدیگر را نمیشناختهاند و هیچ برخوردی نیز با یكدیگر نداشتهاند؛ پس انگیزهیی برای قتل وجود ندارد. اگر هم اسلحه به دست محیطبان میدهیم هم باید به او آموزش بدهیم و هم پشتوانه قانونی استفاده از اسلحه را برایش فراهم كنیم. در انگلستان من دورهیی دیدم برای استفاده از اسلحه. تاكیدشان در آن كلاسها این بود كه «شما باید بدانید چه چیز خطرناكی در دست دارید!» حال كه قرار است با این وسیله كار كنید باید آن را بشناسید. خاطرم هست كه یك ظرف 5 لیتری پر از رنگ قرمز را روی یك سكو گذاشتند و اسلحه را دادند به ما كه شلیك كنیم. من شلیك كردم و سطل پر از رنگ قرمز متلاشی شد؛ به گونهیی كه هنوز پس از 30 سال در فكر من باقی مانده. همانجا مربی گفت كه «این، میتواند سر یك آدم باشد» به من عملا نشان داد كه این اسلحه میتواند چه میزان مرگبار و قوی و خطرآفرین باشد. تمام روشهای نگهداری، حمل و استفاده از اسلحه را باید آموزش بدهند. اما راه درست همان خلع سلاح محیطبانان است.
چرا دكتر؟ آنوقت محیطبانها بیدفاعتر نمیشوند؟
خیر، آن چیزی كه مشكل ایجاد میكند همان اسلحه است. سلاح، تحریككننده و خشونتزاست. شكاركش، اسلحه را میبیند و از طرفی در آستانه دستگیری و ضبط ماشین وتفنگ و. . . است. احساس میكند آبرویش در حال ریختن است. به خودش میگوید میزنم محیطبان را میكشم؛ كسی متوجه نمیشود. كما اینكه در مناطق در حال حفاظت كه عموما دور از محیطهای انسانی است، تاكنون غالبا متخلفان زدهاند و رفتهاند و دستگیر نشدهاند. من معتقدم اسلحه تحریكآمیز را نباید دست محیطبان داد.
در كشورهای توسعه یافته اینگونه است؟
بله. حتی پلیس انگلستان مسلح نیست؛ چون تجزیه و تحلیل كردند و دیدند كه متاسفانه اسلحه، تحریككننده است. اگر برخورد كرد با مورد خاصی، با بیسیم اطلاع میدهد و نیروی مسلح میفرستند. در آن كشورها محیطبانها اصلا مسلح نیستند.
آیا شرایط فرهنگی و روانی متخلفان در كشور ما اجازه میدهد كه محیطبان بیاسلحه باشد؟
در كشور پاكستان هم كه جزو كشورهای جهان سوم است، محیطبانها اسلحه ندارند. من در سفر به آنجا دیدهام. اگر آنها توانستهاند پس ما هم میتوانیم. محافظت از تالاب اوچالی در برابر شكارچیان را به اهالی همان روستا سپردهاند و در قبال آن، برایشان حمام ساختهاند. یعنی یك همكاری بین اهالی و شكارچیهای مجاز كه دست متخلفان را كوتاه كرده.
نقش قوانین شكار و صید را چگونه ارزیابی میكنید؟
قوانین شكار و صید در ایران چهل سال پیش نوشته شده و امروز قابل اجرا نیست. قوانین باید به روز شود و متناسب به نیازهای زمان، تدوین و مصوب شوند. باید روی مسائل هر حوزه بحث شود. میتوان یك شبه قانون را تغییر داد؛ به شرطی كه بخواهیم دنبال راهحل درست باشیم.
و نقش سازمان حفاظت محیط زیست در حمایت از محیطبان؟!
نقش بسیار مهمی میتواند داشته باشد؛ اما متاسفانه سازمان برای محیطبانان محكوم حتی یك انگشت هم تكان نداد. به مسوولان استان گفتهاند كه بالاخره این دو محیطبان- تقیزاده و خالدی- چه میشود و شما چه كاری میكنید؟ گفته: «ما دعا میكنیم.»
امكانات و سطح رفاهی محیطبانها در كشورهای دیگر در مقایسه با ایران، چگونه است؟
محیطبانها در همه كشورها و از جمله ایران، دو تا سه برابر كارمندان رسمی دولت، كار میكنند. در مقایسه با دیگر مشاغل مانند معلمها، كارمندان بانك و دیگر وزارتخانهها و سازمانها، آنها هم كار سختتری دارند و هم ساعات بیشتری. خطر شغلشان هم كه بر كسی پوشیده نیست. كار محیطبان پشت میز نشستن نیست. باید در سرما و گرما، ساعتها از كوه بالا برود؛ در دشت بدود، از صخره بپرد و با انسان و حیوان وحشی رو به رو بشود. اما امكانات و دستمزد و بیمه و بازنشستگی و. . . در پایینترین شرایط قرار دارد. در كشورهای صنعتی اینطور نیست. در آنجا محیطبان از امنیت شغلی، اقتصادی و جانی لازم برخوردار است و دلش برای كار كردن، گرم. اما ما متاسفانه هنوز غالب محیطبانانمان را رسمی هم نكردهایم. هم از نظر معیشت و هم از بعد حمایتهای قانونی.
برخی منتقدان میگویند كه مشكلات محیطبانان همهاش این نیست. گاهی خود محیطبان نمیتواند برخورد و گفتوگوی مناسبی با متخلف داشته باشد و در واقع خود، آغازگر روند خشونت است. نقش آموزش محیطبانها را چقدر اساسی میدانید؟
بسیار مهم است. سابق بر این و در سالهای پیش از انقلاب، زمان آقای اسكندر فیروز، محیطبانها را از دیپلم میگرفتیم؛ دو سال در آموزشگاه محیط زیست آموزش میدادیم و فوق دیپلم میگرفتند. روشهای كاربردی را فرا میگرفتند. بعد میشدند محیطبان. بسیاری از مدیركلهای بعدی به همین ترتیب بالا آمده بودند. حالا آمدهاند آن دوره را به لیسانس تغییر دادهاند. در حالی كه همه جا لیسانس میگرفتند.
در كشورهای توسعهیافته چگونه است؟
در آنجا، آموزشها دورهیی است. بنده بارها شركت كردهام. در زمان خانم ابتكار هم محیطبانها را برای آموزش به آن كشورها میبردند. آموزشهای مختلف كار در بیابان، كوه، شرایط سخت و . . . كه به نظر من بهترین الگو است. آموزش باید در حین خدمت هم ادامه داشته باشد. الان در سازمان حفاظت محیطزیست اساسا آموزش وجود ندارد؛ در حالی كه یكی از وظایف این سازمان، آموزش دادن به پرسنل خود و مردم است. اما متاسفانه این ركن مهم فراموش شده و هیچكس هم به فكر این مساله نیست.
این آموزشها در كاهش خشونتهای میان محیطبانان و متخلفان چقدر موثر است؟
وقتی آموزش ندهیم و فقط اسلحه بدهیم در واقع «تیغ دادن در كف زنگی مست است دیگر!» اگر روشهای درست برخورد با متخلفان را آموزش بدهیم بسیاری مشكلات حل خواهد شد. گاهی روش درست حرف زدن مسائل خیلی بزرگ را هم حل میكند. همچنان كه در بسیاری از كشورها از این روش استفاده كرده و موفق نیز هستند. نه مثل ما كشت و كشتار شكارچی – محیطبان دارند و نه حكم اعدام برای حافظان بیپناه طبیعت. ما باید از این تجربیات بهره بگیریم تا مسائل محیطبانها حل شود و از قبل آن، مناطق تحت حفاظت و اكوسیستمهایمان در امان باشند.
نظر شما