به گزارش سلامت نیوز به نقل از خورشید ؛ خانهای آشفته و مملو از وسایلی كه هیچیك سرجایش نیست، كیفدستی كه محتوای درهمریخته آن، یافتن وسایل را سخت میكند، كشوهایی مملو از خرتوپرت كه درصورت نیاز به استفاده جای هیچکدام معلوم نیست؛ بینظمی فكری فقط شامل نامرتب بودن اشیا و وسایل نیست بلكه تبعات این بینظمی میتواند روی برنامههای زندگی هم تأثیر بگذارد. مانند دیر رسیدن به یك ملاقات در اثر نبود یك برنامهریزی درست، بیموقع خوابیدن و بیموقع بیدارشدن و انجام امور روزانه بهصورت ناقص و نامرتب که همه این موارد میتواند ناشی از یک ذهن آشفته و پریشان باشد.
به گفته یک روانپزشک بینظمی فکری میتواند ناشی از علل گوناگونی باشد که برخی از این علتها برگرفته از مسائل محیطی است. مانند اینکه فرد در خانواده یا در محل کار دچار مشکل شده باشد یا ناشی از مسائل اقتصادی یا هر تغییر مهم دیگری باشد که در زندگی فرد رخ داده که باعث شده نظم روزمره فرد، توالی فکری، تمرکز و روحیه وی تحت تأثیر قرار بگیرد. دکتر امیر شعبانی میگوید: بینظمی فکری همچنین میتواند ناشی از ویژگیهای شخصیتی افراد باشد بهگونهای که افراد اصولا فاقد نظم و ترتیب در زندگی خود باشند و نتوانند امور روزمره زندگی خود را برنامهریزی یا سازماندهی کنند یا اینکه اهمیتی برای این موضوع قائل نباشند. درمجموع میتوان گفت که هرگونه اختلال عصبی، روانی، رفتاری، تفکری و هرگونه استرسهای محیطی، تغییرات اجتماعی و مسائل اقتصادی میتواند باعث برهم ریختن نظم زندگی افراد شود.
به عبارت دیگر این موضوع بستگی به مدل «زیستی- روانی- اجتماعی» (بایو سایکو سوشال) دارد که مسائل را از منظر بیولوژیکی، روانی و اجتماعی بررسی میکند. اختلال نظم فکری و افسردگی شعبانی میافزاید: آشفتگی و از همگسیختگی فکری میتواند نشانی از بیماریهای روانی مانند افسردگی یا اضطراب باشد. اختلالاتی مانند افسردگی میتواند روال زندگی انسانها را تغییر دهد بهگونهای که نتوانند به زندگیشان سروسامان دهند. شاید یک فرد افسرده هیچ انگیزهای برای بهتر زندگی کردن نداشته باشد و برای او مرتببودن خانه یا داشتن نظم در زندگی بیاهمیت محسوب شود. چنین فردی حتی آیندهای برای خود متصور نمیبیند زیرا در این اندیشه بهسر میبرد که زندگی پوچ است و افکاری از این قبیل باعث میشود که دست از تلاش برداشته و حتی انجام امور ساده زندگی خود را رها میکند.
این روانپزشک دربیان علل بینظمی فکری با اشاره به اضطراب به عنوان عاملی برای تشویش فکری میافزاید: ممکن است فردی آنقدر اضطراب داشته باشد که نتواند درست به امور زندگی خود برسد. به عنوان مثال برای زود رسیدن به محل کار آنقدر مضطرب و با عجله آماده میشود که نظم زندگی خود را به هم ریخته و حتی ممکن است وسایل مورد نیاز خود را فراموش کند یا آنها را درهم ریخته وارد کیف دستی خود کند. این فرد همچنین ممکن است در اثر اضطراب و استرس به وضع ظاهری خود نیز به درستی توجه نکند و ظاهری آشفته داشته باشد.
این دانشیار دانشگاه علوم پزشکی ایران یکی دیگر از علل آشفتگی فکری را ناشی از بیماری وسواس میداند و در این زمینه اظهار میکند: افرادی که دچار این بیماری هستند، دائم وقت و زمان خود را برای تمیز کردن وسایلی که با آن سروکار دارند صرف میکنند و از طرفی مراقب این هستند که دستهایشان با آلودگی در تماس نباشد و به همین دلیل از انجام کارهای اصلی زندگی خود باز میمانند و برخلاف تصور ممکن است زندگی شلخته و درهمریختهای نیز داشته باشند. بهعبارت دیگر فرد وسواسی اینطور نیست که بهطور حتم نظیف و مرتب باشد زیرا در مواردی این افراد بهدلیل وسواس شدید از انجام امور روزمره خود ابا دارند.
به عنوان مثال افرادی که مرتب نگران آلودگی بدن خود هستند و 5-4 ساعت وقت خود را در حمام صرف میکنند، ممکن است به دلیل صرف زمان طولانی از رفتن به حمام خودداری کنند و حتی ماهها استحمام نکنند. سایر امور زندگی این افراد نیز به همین ترتیب است؛ مانند اینکه درها یا شیرهای گاز چندینبار بررسی شود تا مطمئن شوند که بسته است. این افراد حتی ممکن است از انجام امور منزل مانند آشپزی، نظافت و سروسامان دادن به امور منزل سرباز زنند و به دلیل وسواس شدیدی که دارند از انجام اینگونه امور خودداری کنند. کاهش بینظمی با اصلاح آموزههای تربیتی توجه به شیوههای تربیتی کودکان موضوعی بسیار مهم و سرنوشتساز است. برخورداری از آموزش تنها کسب تحصیل و درس نیست بلکه نکات و ظرایف بسیاری دارد که مرتب و منظم بودن یکی از آنهاست.
شاید اگر در سالهای اولیه عمر کودک نتوان او را مرتب و منظم بار آورد، امکان برخورداری از نظم فکری در بزرگسالی نیز برای او دشوار شود. دکترشعبانی در این خصوص با بیان اینکه بخشی از ویژگیهای شخصیت افراد میتواند ناشی از آموزههای تربیتی باشد، میافزاید: اما این موضوع به تنهایی کافی نیست زیرا هر فردی چه کودک، نوجوان یا جوان شخصیتی مستقل و با ویژگیهای خاص خود دارد که میتواند شباهتها یا تفاوتهایی با والدین و شیوههای تربیتی آنها داشته باشد. به عنوان مثال مشاهده میشود که پدر و مادری که خود افرادی منظم، هدفمند و موفق در زندگی نبودند، فرزندان آنها توانستهاند افرادی با برنامه، موفق و توانمند باشند یا والدینی که بسیار آیندهنگر، ساعی، موفق یا دارای مدارج تحصیلی بالا هستند، فرزندانی بیتفاوت، بیانگیزه و ناموفق دارند.
شیوههای مقابله با بینظمی شعبانی درباره اینکه چگونه افراد فاقد نظم فکری، میتوانند بر مشکل خود فائق آیند، میگوید: برای رفع این موضوع ابتدا باید علت به وجود آورنده آن ریشهیابی شده و در صورت نیاز مداخلات درمانی انجام شود. به عنوان مثال اگر کسی در اثر یک اختلال اضطرابی یا بیماری افسردگی دچار اختلال رفتاری شده است، باید با روشهایی مانند دارودرمانی، رواندرمانی و گروهدرمانی بیماری وی درمان شود. سردبیر مجله روانپزشکی و روانشناسی بالینی ایران با تأکید بر اینکه متأسفانه بسیاری از افراد مسائل روانپزشکی را به چشم مسائل پزشکی نمیبینند، میافزاید: اینکه مشکلاتی از این قبیل را بسپاریم تا خود به خود حل شود، یا فرد معتقد باشد که خود به تنهایی از عهده مشکلات روانی برمیآید، نتیجه مثبتی به دست نخواهد داد زیرا در بسیاری از موارد تأخیر شروع درمان سالها طول میکشد و فرد سالهای مهمی از زندگی خود را در این شرایط از دست میدهد.
از طرفی برخی توصیههای نابهجای افراد برای درمان مشکلات روانی دیگران که با استفاده از جملاتی مانند «خواستن، توانستن است» درصدد آن میشوند که با تحریک غرور دیگران آنها را ترغیب به انجام کاری کنند، نیز نادرست است زیرا اینگونه توصیهها در مواردی میتواند نتیجه بدتری در پی داشته باشد؛ زیرا شخص به واقع نمیتواند به خود کمک کند و در نتیجه احساس عجز و ضعف بیشتری خواهد کرد. باید دانست که علاج مشکلات روانی مانند سایر مشکلات جسمانی نیاز به بررسیها و درمانهای ویژه خود دارد. توصیههایی که برخی از اطرافیان به افراد مستأصلی که از مشکلات اعصاب و روان در رنجند میکنند مثلا «به خودت تلقین نکن، چیزیت نیست!» مانند آن است که کسی تب داشته باشد و به او گفته شود «تب نکن»؛ بنابراین هرچند امید دادن و حمایت کردن در زمینه رفع این مسائل اهمیت زیادی دارد، شیوه اجرای آن نباید بهگونهای باشد که فرد مبتلا احساس کند دیگران او را درک نمیکنند همچنین این حمایت نباید مانع از شروع به موقع درمان باشد.
شعبانی میافزاید: توصیههایی کلی در زمینه بهبود وضعیت روانی وجود دارد که اغلب از جانب اطرافیان به فرد گرفتار گفته میشود؛ مانند اینکه به کسی پیشنهاد شود که برای رفع مشکلات روانپزشکی خود ورزش کند، غذای خوب بخورد، هوای خوب استنشاق کند، سفر برود و خیلی توصیههای دیگر. این توصیهها در مواردی میتواند کمککننده باشد؛ اما باید دونکته را در نظر داشت: یکی اینکه انجام این توصیهها نیاز به آرامش و نظم فکری دارد و در واقع شاید اگر فرد میتوانست آنها را اجرا کند نیاز به کمک کسی نداشت! واقعیت این است که او نمیتواند! نکته دوم اینکه توصیههای افراد غیرمتخصص حتی اگر مفید باشد، جای درمان را نگیرد و آن را به تأخیر نیندازد.
نظر شما