یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۲ - ۰۶:۳۸
کد خبر: 76925
سلامت نیوز : ساعت 9 روز چهارشنبه پنجم‌تیر 92، جلو در باغ گیاهشناسی نوشهر: عده‌ای از مردم از یک خودرو پیاده می‌شوند و جلو در باغ می‌ایستند، کم‌کم به تعداد افراد اضافه می‌شود، بعضی‌ها با دست خالی آمده‌اند و بعضی هم نوشته‌هایی در دست دارند:«درختان ایستاده می‌میرند، قطعشان نکنیم، مرگ هر درخت مرگ یک انسان است، قطع درختان باغ گیاهشناسی غیرقانونی است، باغ گیاهشناسی شناسنامه نوشهر است.»

به گزارش سلامت نیوز به نقل از شرق ؛ یاد راننده نوشهری که از تهران مرا به نوشهر آورده بود افتادم که می‌گفت اسم این باغ، باغ‌اکولوژی است نه باغ گیاهشناسی و اینکه بندر نوشهر می‌خواهد بین‌المللی شود و در این سال‌ها آنقدر به این باغ نرسیده‌اند که خراب شده و بود و نبودش خیلی فرقی نمی‌کند. به درخت‌های قدبرافراشته پارک نگاه می‌کردم و فکر می‌کردم راننده عزیز نوشهری چطور به این نتیجه رسیده است که این درخت‌ها دیگر به دردی نمی‌خورند. به او توضیح می‌دادم که در همه جای دنیا از اینگونه محل‌ها حفاظت می‌کنند و اصولا نمی‌گذارند به وضعیت بدی بیفتند که آنوقت هم عده‌ای با این توجیه غیرعلمی تیر خلاص به پیکر نیمه‌جان آنها وارد کنند. ساعت از 10 می‌گذرد و تعداد جمعیت بیشتر می‌شود و به حدود 150نفر می‌رسد، نیروی انتظامی و راهنمایی و رانندگی هم سعی می‌کنند که با حفظ نظم، اوضاع را کنترل کنند.

افراد حاضر هم خودشان تلاش دارند در نهایت آرامش و بدون کوچک‌ترین مزاحمتی برای بقیه و در سکوت، وظیفه‌شان را انجام دهند. در گرمای هوا یکی از دوستان تعدادی بطری آب تهیه می‌کند و به گروه می‌دهد. تعدادی از دوستانم که متوجه شده بودند من در نوشهر هستم تماس می‌گیرند و تشکر می‌کنند، بعضی هم می‌گویند خب حالا که رفتید تاثیری هم داره؟ یکی از دوستانم هم تماس می‌گیرد و می‌گوید که ما نمی‌دانستیم که شما هستید و فضای آرامی هست وگرنه هم خودمان می‌آمدیم و هم دانشجویانمان را می‌آوردیم، خواستم بپرسم که کدام‌یک از تجمعاتی که برای حفظ محیط‌زیست برگزار شده ناآرام بوده، ولی نپرسیدم. یکی دیگر از دوستان تماس می‌گیرد و می‌پرسد که این جاده ارزیابی زیست‌محیطی شده است؟ آیا سازمان در جریان است؟ یکی از دوستان دیگر می‌پرسد که حالا این باغ کجاست و داستان چیه؟ آن‌طرف خیابان یکی از دوستان نوشهری به ماشین‌هایی که می‌ایستند و می‌خواهند بدانند ماجرا چیه، توضیح می‌دهد و سعی می‌کند ترغیبشان کند که به جمعیت ملحق شوند. بعد هم به من می‌گوید که از سازمان حفاظت محیط‌زیست گلایه داریم که هرچه ما نامه نوشتیم و درخواست برای حفظ باغ کردیم هیچ جوابی به ما ندادند.

در فکر بودم که چه می‌شود گفت که تلفنم زنگ می‌زند یکی از دوستانم است، می‌گوید: «چه خوب که شما رفتید؛ من نوشهری‌ام ولی خب متاسفانه کار داشتم و نمی‌توانستم بیایم، از مردم نوشهر کسی آمده؟» در جوابش می‌گویم:«بله ولی تعدادشان زیاد نیست.» توضیح می‌دهد که مردم باید آگاه شوند و باید بدانند که مسیر اصلی این نبوده است. به ذهنم رسید که خب شاید کسی وقت نداشته آگاهشان کند و یا اینکه شاید آگاه باشند و بدانند که می‌شود مسیرهای جایگزین پیدا کرد ولی کار دارند و نمی‌توانند بیایند. پسرم از من می‌پرسد که «چرا به روگذر و یا زیرگذر فکر نمی‌کنند و می‌خواهند درخت‌ها را قطع کنند؟» می‌خواهم بگویم خیلی از ما آدم‌بزرگ‌ها برخلاف چیزهایی که همیشه به شما می‌گیم خیلی حوصله فکرکردن نداریم، ولی خب می‌گویم که انشاءالله بعد از امروز می‌نشینند و فکر می‌کنند. به سمت هتل می‌روم و فکر می‌کنم به اهمیت باغ گیاه‌شناسی نوشهر بالاخره هرچه هست فعلا وضعیت ما اینطوری هست که می‌بینیم. به جمله «درختان ایستاده می‌میرند» فکر می‌کردم و به اینکه چقدر درخت‌ها از امروز برایم زنده‌تر، محترم‌تر و دوست داشتنی‌تر خواهند بود چراکه باور دارم ایستاده می‌میرند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha