مدیریت اقتصادی آشفته، تورم، گرانیهای افسارگسیخته، فضای تشنجآور و بلاتکلیفی در بخش عمدهای از مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در هشت سال اخیر باعث شیوع اختلالات روانی و روان تنی بهویژه در شهرهای بزرگ شده بود تا آنجا که آمارها در این چند سال اخیر نشان از آن داشت که 30درصد از مردم ایران دچار اختلالات روانی از جمله افسردگی هستند که سرمنشاء آن از ناامیدی و نداشتن امید به آیندهای شفاف شکل میگیرد.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه بهار ؛ با آمدن دولت جدید و شعار همراه با آن، «دولت تدبیر و امید»، بعد از یک توفان اقتصادی و سیاسی کمکم این سوال در اذهان به وجود آمد که آیا ناامیدی از جامعه دور خواهد شد؟ آیا با آمارهایی مبنی بر کاهش اختلالات روبهرو خواهیم بود؟ در این زمینه با مهدی ملکمحمد، کارشناس ارشد بالینی و رواندرمانگر گفتوگو کردهایم که در زیر میخوانید.
از آنجا که دوران جوانی، دورانی پراز هیجان، شادی و امید به آینده است که در سالهای گذشته بعضی به دلیل فضای سیاسی و بیشتر اقتصادی، امید خود را از دست دادهاند، از منظر روانشناسی فکر میکنید چطور میتوان با آمدن دولت جدید، این امید را دوباره به جوانان بازگرداند؟
ابتدا اجازه دهید که تعریفی از امید داشته باشیم. طبق تعریفی که روانشناسان از امید دارند، امید عبارت است از داشتن انتظار مثبت برای رسیدن به هدفی خاص. براین اساس فرد امیدوار کسی است که هدفی دارد و انتظار دارد به این هدفش برسد. روانشناسان معتقدند که علاوه بر داشتن هدف، فرد امیدوار راههای رسیدن به آن هدف را نیز برمیگزیند. امید یک حالت انگیزشی است یعنی به موتور محرکی میماند که فرد را به جلو میبرد.
با این تعریف، برگردیم به سوال شما. جامعه امروز ما که جوان است و جوانان و نوجوانان بخش اعظمی از آن را تشکیل میدهند، مانند هر جامعه دیگری به دنبال رسیدن به اهدافی است که این اهداف در قالب اهداف مادی و معنوی مثل رفاه، تحصیلات عالی، شغل مناسب، آزادی، احترام و کرامت انسانی قرار میگیرد. این اهداف البته برای هر فردی و هر خانوادهای متفاوت است.
متاسفانه بعضی از این اهداف برای بخش بزرگی از جامعه برآورده نشده و به عبارت دیگر افراد زیادی از جامعه ما نتواستهاند به اهدافی که در زندگی دارند برسند. آنها راههای رسیدن به اهداف را طی کردهاند ولی ناکام شدهاند. اینجاست که امید رنگ میبازد و فرد هدفهایش را از یاد میبرد یا از آنها دست میکشد.
با روی کارآمدن دکتر روحانی در مقام ریاستجمهوری بخش زیادی از جامعه که امیدشان رنگ باخته بود، احساس کردند که میتوانند دوباره به اهدافشان بیندیشند و برای رسیدن به آنها برنامهریزی کنند. بنابراین امیدوار شدند. آنها به فردی امیدوار شدند که یکی از شعارهای انتخاباتی خود را دولت امید تعیین کرده بود. طبیعتا اکنون وظیفه رییسجمهوری در برابر این افراد بسیار سخت و دشوار است. جوانان براساس برنامهها، صحبتها و شعارهای وی امیدوار شده و به او رای دادهاند و مشتاقانه منتظرند تا ببینند گره کار فروبستهشان چگونه باز میشود و آنها میتوانند به اهدافشان برسند. به همین دلیل هم کنجکاوانه و جستوجوگرانه فرآیند تشکیل دولت را میپایند و از گزینه پیشنهادیای برای وزارت به دلیل سوابقش ناراحت میشوند و از گزینهای دیگر خوشحال. البته نکتهای را که باید در اینجا بگویم این است که امیدوارشدن بخشی از جامعه به دلیل میزان بالای درماندگی و ناامیدی که داشتهاند، خیلی بالا نیست و با هر نوع رفتار که نشاندهنده نرسیدن به اهداف از سوی افراد تعریف شود، ناامیدی دوباره برمیگردد.
ناامیدی و نارضایتی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی تا چه حد در شیوع و گسترش اختلالات روانی افراد در ایران و بهخصوص در تهران نقش داشته است؟
همانطور که عرض کردم، ناامیدی یعنی نرسیدن به هدف و دست کشیدن از آن و این یعنی درماندگی. ما مفهومی در روانشناسی داریم به نام درماندگی آموختهشده. این مفهوم بدین معناست که اگر فرد بعد از تلاشهای زیادی که برای رسیدن به هدف انجام میدهد، به آن نرسد و متغیرهای بیرونی را بر سرنوشت خود تعیینکننده و تلاش خود را بدون اثر ببیند، درمانده میشود و دیگر تلاشی نمیکند. این درماندگی هم مبنا و آغاز افسردگی است و هم موجبات ابهام در آینده فرد را سبب میشود که این ابهام در آینده نیز موجب اضطراب میشود که به قول فروید مبنا و مادر همه اختلالات روانی است. به همین دلیل است که در جامعهای که افراد به اهداف مادی و معنویشان نمیرسند، اختلالات روانی افزایش مییابد.
البته هرچقدر استرسهای افراد و موانع رسیدن به اهداف آنها بیشتر شود، امکان ابتلا به اختلال نیز بیشتر خواهد شد. به همین دلیل است که در چنین اوضاعی در شهر تهران و شهرهای بزرگ که مسائل اقتصادی بیشتر رخ میدهد و استرسهای افراد بیشتر است، میزان ابتلا به اختلالات روانی بیشتر از شهرهای کوچک است. البته مسئله فقط مربوط به اختلالات روانی نیست. ما در چند سال گذشته با آمار غیرقابل قبول و بسیار بالای آسیبهای اجتماعی مواجه بودهایم. اکنون بعضی آمارها خبر میدهند که در تهران میزان طلاق به بالای 30درصد رسیده است. این یعنی ما در خانوادههایمان نیز با وضعیتی آشفته مواجهیم. آمار آسیبهای اجتماعی دیگر نیز نسبت به گذشته افزایش داشته است که توجه جدی و فوری دولت را میطلبد. میزان خشونت در کلام و رفتار شهروندان نسبت به گذشته بسیار بالا رفته است و بردباری و صبوری افراد به شدت کاهش یافته است. اینها همه به دلیل استرسهایی است که جامعه تحمل میکند و نداشتن امید به آینده.
در این هشت سال اخیر فرار مغزها در کشور به حدی رسیده که در میان ۹۱ کشور در حال توسعه، ایران رتبه نخست را دارد، از دید روانشناختی آیا این جریانات به ناامیدی بازمیگردد؟
همانطور که عرض کردم افراد برای رسیدن به اهدافشان به راههای رسیدن به اهداف هم میاندیشند. بعضی که این راهها را در شرایط موجودی که در آن زندگی میکنند، بسته میبینند، ناامید شده و درمانده، بعضی دیگر رسیدن به هدفشان را در جای دیگر و مکانی دیگر دنبال میکنند و گزینه مهاجرت را انتخاب میکنند. این تفاوت به نگرش افراد و ویژگیهای شخصیتیشان و ویژگیهای محیطیشان بستگی دارد. مهاجرت البته همیشه بد نیست و خبر از اتفاق بدی نمیدهد. آنجایی مهاجرت بد و به نگرانی تبدیل میشود که به یک اپیدمی تبدیل شود و حسرت افرادی که مهاجرت نمیکنند نیز برانگیخته شود. این یعنی همان مسئلهای که بیان کردم اتفاق افتاده است؛ ناامیدی و درماندگی.
از منظر روانشناختی، مشارکت سیاسی جوانان در خردادماه گذشته چگونه تعبیر میشود؟
همانطور که در ابتدا بیان کردم جامعه ما و بهخصوص قشر جوان آن با شنیدن صحبتها و شعارهای دکتر روحانی باورشان بر این شد که او میتواند راهی را ایجاد کند که آنها بتوانند به اهدافشان برسند. البته بخشی هم بودند که میزان درماندگی و ناامیدیشان به حدی زیاد بود که این صحبتها و شعارها هم نتوانست بر آن غلبه کند و آنها را بر سر صندوقهای رای بیاورد. این بخش از جامعه نیز میتواند امیدوار شود به شرطی که راهکارهای رییسجمهوری محترم و دولت یازدهم موثر واقع شود و شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بهبود یابد. یادمان نرود موج امیدی که در ۲۴ خرداد امسال ایجاد شد و به بخشهای گستردهای از جامعه راه یافت، ناشی از درکی بود که جامعه از فضای سیاسی داشت و این درک آن بود که با حضور آقای دکتر روحانی میتوان به شرایط مطلوب اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دست یافت. به محض اینکه درک دیگری از فضای سیاسی بر مردم حاکم شود و مردم گمان کنند که درک اولیهشان غلط بوده است، این موج خواهد خوابید و ناامیدی جای امید را خواهد گرفت.
چه راهکارهایی را به دولت یازدهم ارائه میدهید که بهداشت روان افراد تامین شود و آمارهای اختلالات روانی کاهش یابد؟
راهکار کلی که میتوان ارائه داد این است که برنامههای بهبود وضعیت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی که دولت تعیین میکند به بخشهای کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت تقسیم شود. این کار برای آن است که با اجرای برنامههای کوتاهمدت بتوان به جامعه این پیام را داد که آنها میتوانند به اهدافشان برسند و از وضعیت امیدواری به وضعیت ناامیدی نیفتند. البته بعضی از هدفها هستند که نیاز به زمان بیشتری دارند که به بخشهای میانمدت و بلندمدت مربوط میشوند. با شفافشدن اهداف کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت امید جامعه افزایش مییابد. هرچقدر که امید افزایش یابد، درماندگی و اضطراب کاهش و در نتیجه میزان اختلالات روانی نیز کاهش مییابد.
صراحت و صداقت مسئولان نیز عاملی است در جهت اعتمادبخشی. باید در یک برنامه مشخص به مردم اعلام شود که ما میخواهیم در چهار سال آینده این کارها را انجام دهیم. این در شرایطی است که باید کارهایی که نیاز به اقدامات اورژانسی دارند مشخص و برای حل آن راهکارهایی اندیشیده شود. به نظر من کارهایی که نیاز به اقدامات اورژانسی دارند، همانهایی هستند که بیشتر از همه باعث استرس بالای بخش قابل توجهی از افراد جامعه میشوند. راهکار دیگر این است که ارزش زمان آینده برای افراد بالا برود. متاسفانه در سالهای اخیر سطح روزمرگی در جامعه افزایش یافته و ارزش زمان حال برای افراد بیشتر از آینده شده است.
چون اصولا بسیاری افراد به آیندهشان امیدی ندارند، پس زمان حالشان را درمییابند. این افراد متفاوت هستند با افرادی که علاوه بر داشتن هدف در آینده و بالابودن ارزش زمان آینده برایشان، به زمان حال خود نیز توجه میکنند و از آن لذت میبرند.
یک روانشناس کانادایی به نام جرالد وایلد در سالهای اخیر نظریهای را مطرح کرده است تحت عنوان «انتظارگرایی». این نظریه میگوید برای داشتن انسانهایی سالم و امیدوار باید ارزش زمان آینده در نظر افراد افزایش یابد. افرادی که آینده در نظرشان ارزش نسبتا بالایی دارد، نگرشهای مطلوبتری نسبت به خود و پیرامونشان دارند و در سوابقشان رفتارهای سالمتری مشاهده می شود. در مطالعاتی یافته شده است که آن دسته از دانشجویان آمریکایی که آیندهنگری بیشتری دارند نسبت به دانشجویان دیگر بیشتر از کشیدن سیگار خودداری میکنند. این مطالعات از این موضوع حمایت میکند که عادتهای سودمند برای سلامتی در بین افرادی که آیندهنگرترند، رایجتر است.
داشتن امید بیشتر به آینده نه تنها افراد را برمیانگیزد تا یک روش ایمنتر و سالمتر را در زندگیشان اتخاذ کنند، بلکه همچنین مقاومت افراد را در برابر بیماریهای روحی و روانی افزایش میدهد. در این نظریه به صراحت گفته میشود که ایجاد دورنمای واقعی زندگی بهتر که افراد باور کنند در آیندهای نهچندان دور وضعیتی به مراتب بهتر از حال در انتظار آنهاست، تاثیر قابلتوجهی بر سبک زندگی آنها دارد و نیز میتواند میزان امید را بهطور قابل ملاحظهای افزایش دهد.
نظر شما