به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه بهار ؛ «نوریان» از سال 1360 که وارد سازمان هواشناسی و سازمان هواپیمایی کشوری شد، به مدت 28 سال، در این سازمان ها، به فعالیت مشغول بود تا اینکه با حکم وزیر وقتِ راه و ترابری؛ حمید بهبهانی، برکنار شد. او در دنیا آنقدر اعتبار داشت که در سال 1382، در پانزدهمین كنگره جهانی هواشناسی با رای قاطع اعضا، به مدت 9 سال معاون اول سازمان هواشناسی جهانی باشد اما نتوانست بیش از 1.5 سال، به عنوان قائم مقام، در کنار رییس سازمان حفاظت محیط زیست دولت دهم بماند، زیرا پیش بینی می کرد که در دوره او چه بر سر محیط زیست خواهد آمد. به هر روی، به سبب موسع و مفصل بودن مقوله محیط زیست، بسیاری از مباحث، در این مقال نگنجید و ماند برای آینده. متن کامل گفت و گوی «بهار» با «علی محمد نوریان» را که جمعه اول شهریور که فرا برسد، درست هشت ماه از 65 سالگی اش میگذرد را در ادامه می خوانید كه در دفترش در خیابان كریم خانِ تهران به انجام شد...
جناب آقای دکتر نوریان؛ به عنوان ورود به بحث، تصور میکنید مهمترین اولویتهای رییس سازمان حفاظت محیطزیست در دولت یازدهم در بدو کار، چه مواردی میتواند باشد؟
براساس تجربه و سابقه بیش از30 سال در هواشناسی و تغییر اقلیم در سطح ملی و بینالمللی که 16 سال آن در سازمان هواشناسی جهانی در سمت معاون اول و معاون دوم بوده است و 12 سال نیز رییس گروه کار جهانی هوا و مسائل مربوط به آب، اقلیم و محیطزیست بودم و همچنین دو دوره چهار ساله رییس کمیته هماهنگی بین سازمانهای بینالمللی محیطزیست، هواشناسی جهانی، یونسکو، بهداشت جهانی، کمیته بینالمللی تحقیقات فیزیکی و کمیته بینالدول تغییر اقلیم را بهعهده داشتهام تقریبا به تمام مسائل هوا، آب، اقلیم و محیطزیست اِشراف دارم و درگیر آنها بودهام.
اساسا وقتی به مسائل محیطزیستی بهطور دقیق نگاه شود، دو بخش عمده را باید مورد توجه قرار داد. یک بخش آن مسائل ناشی از پدیدههای طبیعی است یعنی تغییراتی که در زمان و در اثر روند معمول طبیعت پیش میآید و از دست انسان خارج است نظیر اتفاقاتی که بهطور جهانی رخ داده و بالطبع کشور ما را هم درگیر خود کرده است در همین گروه قرار میگیرد؛ ازجمله گرمایش جهانی، تغییر اقلیم جهانی یا افزایش پدیدههای حدی مانند سیلها یا خشکسالیهای با فرکانس بالا. به این معنا که تعداد دفعات وقوع آن زیاد شده است. بخش دوم هم مسائل انسانساز است. یعنی انسانها دخالت کردهاند و این تبعاتی را در جهت تخریب محیطزیست، به دنبال داشته است. اگر بگوییم همه تلاشهای دولتها، در این راه است که شرایط مادی و معنوی مردم را خوب بکنند، یعنی از نظر سلامت فکری، روحی و جسمی و اجتماعی، طوری عمل کنند که مردم در شرایط رفاهی و فکری مناسب زندگی کنند، به ناچار همه اینها در تمام ابعاد و شئون، به مسائل زیستمحیطی برمیگردد.
به تعبیر دیگر هر حرکت توسعهای در جوامع با یکی از این موارد سهگانه آب، خاک و هوا در ارتباط خواهد بود. اما مشکلی که داریم این است که باور و اعتقاد به اهمیت محیطزیست هم در بین مسئولان و هم در بین مردم به عنوان فاکتوری که در زندگیشان تاثیر مستقیم دارد، وجود ندارد. به بیان دیگر، محیطزیست در اولویت برنامههای جامع توسعهای کشور نیست.
در واقع همین تفکر هم باعث شده که یک استراتژی و نگاه واحد به مقوله محیطزیست در ساختارهای برنامهریزی کشور وجود نداشته باشد. در نتیجه این نگاه حاصل، چنین خواهد شد که سند ملی که در هر بخش و هر دستگاهی وجود دارد و شامل مقاطع کوتاهمدت، میانمدت، بلندمدت و نگاه آرمانی (1404) میشود، بخشینگر باشد. یعنی برای هر یک از مباحث توسعه آب، توسعه کشاورزی، فرسایش، اقلیم، هوا، جنگل و مرتع، تنوعزیستی و محیطزیست برنامه جداگانهای باشد. زیرا رویکرد جامعنگر و همسو وجود ندارد. نمونه بارز آن، دریاچه ارومیه است که وقتی توسعه کشاورزی در برنامه قرار میگیرد، در کشور ما به عنوان یک سرزمین خشک و نیمهخشک این توسعه شدیدا به آب وابسته است. پس برای تامین آب، توسعه سدها و مجوز احداث چاه در دستور کار قرار میگیرد.
در نتیجه همه آبهای منطقه که سهم محیطزیست آنجا بوده تا پایدار بماند مصرف و مکیده میشود تا تبدیل به محصول کشاورزی شود که ظاهرا افزایش تولید و محصول اتفاق میافتد اما با ندادن حقآبه دریاچه پدیده ناگوار خشک شدن آن شکل میگیرد و به شکل گستردهای سطح دریاچه تبدیل به زمین شورهزار میشود و در نتیجه در زمانهایی که باد ایجاد میشود نمک سطح خشک شده به طرف شرق دریاچه انتقال مییابد و باعث کاهش محصول در اثر شوری زمین خواهد شد. یعنی غرب دریاچه توسعه کشاورزی پیدا کرده و شوری خاک در طرف شرق دریاچه افزایش یافته است.
همچنین در گذشته جهت آبهای زیرزمینی به طرف دریاچه بود. اما اکنون معکوس شده و آب دریاچه به طرف منابع زیرزمینی در جریان است. حاصل این فعل و انفعال شور شدن آبهای زیرزمینی منطقه است یعنی در عمل، رونق کشاورزی غرب دریاچه ارومیه با شوری اراضی شرق دریاچه و خشک شدن دریاچه مصادف شده است. وقتی خشکسالیهای اینچنینی رخ میدهد، این نشان از آن دارد که توسعه پایدار نبوده به و اصطلاح مرگ تدریجی طبیعت اتفاق افتاده است. زیرا موجودات طبیعی تا مرحلهای میتوانند مقاومت کنند و بعد رو به افول و مرگ میروند. اما این مشکل فقط به دلیل تصمیمات سیاستگذاران و مسئولان و برنامهریزان به تنهایی نیست بلکه بخش دیگر موثر خود مردم هستند. همیشه ذکر میشود مردم نتوانستهاند نقششان را درباره حفظ طبیعت و منابعی که به زندگی خودشان مربوط است به درستی ایفا کنند.
بنده معتقدم ما دولتیها به اندازه کافی در فرهنگسازی، آموزش عمومی، جلب مشارکت مردم و توجه به نقش آنها در احیا، حفاظت، نگهداری و برنامهریزی محیطزیست، عمل نکردهایم. وقتی ما تشکلهای نهادینه، متخصص و کارآمد در محیطزیست نداریم نمیشود توقع اضافی از مردم داشت. مشکل دیگر آن است که ما در محدوده و بند لغت «حفاظت» ماندهایم که باید از آن بیرون آییم. در واقع حفاظت یعنی آنکه به طبیعت حمله شده و حالا ما باید از آن محافظت کنیم. برای مثال طرحی، بدون توجه به اثرات زیستمحیطی آن اجرا میشود و سپس مطرح میشود که محیط آلوده شده و باید به مقابله با آلودگی برخاست. این روش دیگر در دنیا جواب نمیدهد و مورد توجه نیست. باید برنامه داشت و آن برنامه، مقدم بر همه مسائل باشد.
سپس ابزارهای لازم تکنولوژیکی و به روز آن در دسترس قرار گیرد، نمیتوان با ابزار محدود، از محیطزیست که عرصهای وسیع است، نگهداری و حفاظت و احیا کرد. راهکار دیگر این است که طرح آمایش سرزمین که امروز در زمره وظایف معاونت برنامهریزی و نظارت راهبردی رییسجمهوری است باید به سازمان محیطزیست منتقل شود. یعنی متولی آمایش سرزمین در کشور، این سازمان باشد که هر طرحی که میخواهد اجرا شود به لحاظ آمایش سرزمین، با محیطزیست منطبق و متناسب باشد. دقت کنید که آنهایی که در غرب دریاچه ارومیه برنامه توسعه کشاورزی پیاده کردند، نیت و قصد بدی نداشتند و هدفشان توسعه بود نه خشکی دریاچه اما چون نگاه کلان و جامع مطرح نبود و بخشینگری شد، این اتفاق ناگوار افتاد. زیرا اگر در توسعه کشاورزی، طرح آمایش سرزمین مورد توجه قرار میگرفت و آینده آن دیده شده بود، این کار را متوقف میکردند. پس توجه کنیم که توسعه باید پایدار باشد.
به اعتقاد شما چه انحرافاتی در سالهای گذشته، در سازمان حفاظت محیطزیست رخ داد که باید نسبت به اصلاح آنها اقدام شود؟
ابتدا باید تصحیح کنم که انحراف در سازمان نبوده بلکه در کلیت برنامه حفاظت محیطزیست کشور اشتباهاتی بهوجودآمده است، مشکل نخست، عدم توجه به استراتژی واحد است که راهحل آن، همان ادغام آمایش سرزمین در محیطزیست است. دوم، به وجود آمدن این باور در مسئولان و مقامات کشور است که تصور نشود سازمانی با چندهزار نفر پرسنل میتواند محیطزیست را که حیات همه مردم به آن وابسته است، نگه دارد. همه وزرا و دولتمردان مسئول محیطزیست هستند و همه 75میلیون جمعیت کشور مسئولند. تمام مدیران صنعت و مسئولان شهری مسئولیت دارند. پس محیطزیست، مسئلهای فرابخشی است که باید با کمک کل جامعه آن را نگهداری کرد و با حمایت مجموعه فرهنگی کشور، رسانهها، صداوسیما و ائمه جمعه آن را در محور مسائل اصلی مردم مطرح و جا بیندازیم.
اما ما در چند سال گذشته، شاهد کوتاه آمدن سازمان محیطزیست در بسیاری از مسائل زیستمحیطی، در برابر سازمانهای طرف مقابل، بودیم.
باید در سیستم و ساختار همه نهادها، سازمانها، بخش خصوصی، دفاتر ویژه و مشاوران زیستمحیطی وجود داشته باشد که مضرات این طرحها را در قبال نسل آینده و مردم، به آنان گوشزد کند. در واقع کار باید به نحوی پیش رود که محیطزیست، فقط یاریدهنده در امر برنامهریزی، نظارت و کنترل باشد که آن هم باید به شکل مدرنیزه و با تجهیزات روز و نوین صورت گیرد. نمیتوان ابزار کوچکی به محیطزیست داد و از او کار بزرگی خواست. وظایفی که به گردن سازمان محیطزیست است با ساختار و قوانین و اعتبارات آن همسان نیست. حتی در سالهای گذشته هر روز هم قانون یا آییننامهای را تصویب میکنند که آن را محدودتر کرده و دست آن را میبندد که در قوانین دولت و مجلس، تکهتکه از اختیارات آن کاستهاند. این اتفاق، عملا خاصیت نظارتی را از آن گرفته است، چه برسد به حفاظت. پس باید این قوانین را به جای اول آن برگردانیم اصلاحشان کنیم. انحراف دیگر، سهم محیطزیست از منابع طبیعی است که یکی از نمونههای آن آب و حقآبه است. آب مصارف گوناگون نظیر شرب، صنعت و کشاورزی را دارد.
در این میان، هرچه میماند را به مراتع و وحوش و طبیعت و محیطزیست میدهند. بههرحال طبیعت، زبان ندارد و نمیتواند که از حق خود دفاع کند و نمایندهاش هم در توان لازم نیست و در اقلیت است. در تمام مراجع تصمیمگیری هم هیچکس خود را مسئول محیطزیست نمیداند. پس باید حقوق از دست رفته آن را برگردانیم. انحراف چهارم، این است که جامعه و مسئولان فکر میکنند که محیطزیست مانع توسعه است در حالی که وقتی شما در منابع طبیعی، توان اکولوژیکی را حساب نکنید و اقدام به توسعه بیرویه، بیبرنامه و بدون جامعنگری کنید و تمام صنایع، معادن، کشاورزی، شهرسازی، ارتباطات و حملونقل را به گونهای توسعه دهید که طبیعت و چرخه اکوسیستم مورد حمله قرار گیرد، همین مردم که هدف توسعه هستند، آسیب خواهند دید و سلامتیشان لطمه خواهد خورد. . ما توسعه پایدار میخواهیم یعنی توسعهای همراه با حفظ طبیعت.
چون جزیی از زندگی ماست. انحراف دیگر آن است که ما به دیپلماسی محیطزیست خوب توجه نکردهایم یعنی در بحث ریزگردها که در 23 استان تاثیر گذاشته، اگر فعال عمل میکردیم این وقایع رخ نمیداد. ما قبلا گردوغبار را داشتیم که معمولا هم از شمال افریقا یا صحرای عربستان میآمد اما به دلیل آنکه دانه درشت بود، حداکثر روزهایی که بود و تعداد استانهایی که درگیر میکرد، محدود بود. مثلا خوزستان، بوشهر و بویراحمد را درگیر میکرد یا در سیستان هم حداکثر زابل را در 120 روز که آن هم در اثر فعل و انفعالات با اقیانوس هند بود. چون دیپلماسی آبمان ضعیف بود. وقتی ترکیه آمد سد زد و آبهای سرچشمه دجله و فرات را کنترل کرد و نگذاشت که آب جاری شود و بعد هم روی یکی از رودها که به سوریه و بعد به عراق میرفت، هم در سوریه سد زدند، بخش اعظمی از آب ورودی را کنترل کردند. البته شرایط داخلی عراق هم به نوعی شد که تالابها، باتلاقها و دریاچههای فصلی همه از بین رفت و دو دوره شش ساله خشکسالی هم رخ داد.
توجه کنید که سطح تالاب مانند بیابان، رمل نیست. در واقع ریزگرد است و اگر در بیابان، با هفت متر در ثانیه باد، این شنها را به هوا بلند میکرد، در تالابهای خشک شده با یک هفتم آن، یعنی با یک متر در ثانیه هم به هوا بلند میشوند. در واقع به محض آنکه باد تشکیل میشود، حرکت چرخشی پیدا میکند مانند گردباد به شکل سیکلون در اقیانوسها بالا میرود و چشمهای میشود که تاکنون 70 نقطه آن در عراق، سوریه و اردن شناسایی شده که البته 14 نقطه آن اصلی است. باید درباره آب از طریق سازمانهای بینالمللی و ساختارهای منطقهای و بهطور دو جانبه با ترکیه، عراق، سوریه و افغانستان، درباره هامون، وارد مذاکره شد و حقآبه این رودها را به حالت طبیعی و نرمال آن بازگرداند تا در منطقه تعادل ایجاد شود که البته برنامهای پیگیر و چند ساله است و باید از همین نقطهای که انحراف شروع شده است، پیگیریها را آغاز کرد.
شعارها و طرحهای بلندپروازانه و احساسی انحراف دیگر است که بهویژه درباره رشد اقتصادی مطرح میشود. این یک اصل است که هرگاه هر سیستمی، در طرحهای معقول خود، ناموفق باشد طرحهای بلندپروازانه و طولانیمدت را مطرح میکند. باید مدیریت مسئول باشد و بگوید در این دوره چهار سال چه میشود کرد، نه فقط در 20 سال آینده. بعد هم آن طرحها را به رشد اقتصادی ربط میدهند. در نتیجه این حرف، نتیجه منفی بر زیست بومهای کشور میگذارد و فرآیندهای اکولوژیکی، هر روز وضع نامناسبتری به خود میگیرد و تخریب محیطزیست شدیدتر میشود. در نهایت هم مسئولیتپذیری است. حالا در بحث دریاچه ارومیه هر کسی تقصیر را به گردن دیگری میاندازد. یعنی هیچکس مسئولیت قبول نمیکند و هر کسی میخواهد که مسئولیت کار را از گردن خود ساقط کندکه این هم باید رفع و اصلاح شود.
کارشناسان محیطزیست، بر این اعتقاد هستند که سالهای گذشته، محیطزیست به «اغما» رفته و این سازمان، نقش دکور را داشته است. شما در این زمینه چه عقیدهای دارید؟
به شکل دقیق، در این سالها، علاوه بر آنکه قوانینی تصویب شد، فشارهای سیاسی زیادی هم وجود داشت که به تخریب محیطزیست کمک کرد. حالا باید به همان نقطه برگردیم. در واقع باید بکوشیم برنامهای کوتاهمدت و سریع که محیطزیست را به حالت اولیه برگرداند را به جریان بیندازیم که تا حدی در مسیر اولیه بیفتد و علایم حیاتیاش پدیدار شود.
هفت تالاب در معرض خطر، در کشور ما وجود دارد که امسال 15میلیارد تومان برای احیا و نجاتبخشی آنها در نظر گرفته شد که اساسا در عمل هیچ نتیجه ملموس و مشخصی را شاهد نبودیم. آیا واقعا میتوان برنامه منسجم و کاربردی برای نجات تالابها در نظر گرفت؟
فقط دریاچه ارومیه نیست. بلکه فاجعههایی در حال شکلگیری است که حتی نتایج منفی آنها کمتر از ارومیه هم نیست که دریاچه بختگان یا نیریز، گاوخونی، پریشان، مهارلو، جازموریان، هامون، اوریگل، شادگان، هورالعظیم، هورالهویزه، انزلی و تالابهای فصلی که در شرایط بحرانی است و اولین قدم دادن حقآبههای این تالابهاست. باید حق طبیعی را به آنها برگردانیم. برنامههای جنبی برای حفاظت و احیا میخواهد که بعد از چند سال به شرایط بهتر برگردد. بعضی از آنها شرایطشان بدتر هم هست و هرچه بیشتر پیش رود به شرایطی میرسد که دیگر برگشتپذیر نخواهد بود و خطرناک خواهد شد. بعضی از آنها در حال مرگ هستند و نفسهای آخر را میکشند. مثلا اگر گاوخونی و زایندهرود از بین برود یعنی یک تاریخ 2000 ساله در اصفهان از بین میرود. به بیان بهتر، وقتی آب نباشد حیات هم نیست.
برای استفاده از ظرفیتها و توانمندیهای نهادهای مردمی چه میتوان کرد و بودجه را در این راه به مصرف رساند؟
در این سالها، محیطزیست در برنامهها و بودجهها نتوانسته است سهم مناسبی برای حمایت از این نهادها بگذارد و رییس جدید هر که باشد باید بخش مشخصی را در برنامهها و ردیف بودجهها برای این موضوع و حمایت از آنها تخصیص دهد. چون سازمانهای غیردولتی، برای پایداری نیاز به حمایتهای مالی و سیاسی دارد. عدهای علاقهمند هستند که دور هم جمع میشوند، نه جایی دارند و نه پول و نه نشریه و نه سایت که باید کمکشان کرد که این کمک فقط هم پول نیست. ممکن است در قالب ساختاری نظیر تشکیل تعاونیها هم باشد یا اینکه نیاز به ساماندهی و حمایت داشته باشند که قطعا به شکل غیرمستقیم خواهد بود.
بحث آموزش و آگاهیبخشی عمومی در برنامه چهارم توسعه هم از وظایف محیطزیست است. اما در دولت گذشته، متاسفانه نادیده گرفته شد. چگونه میشود از ظرفیتها استفاده کنیم تا دانش مردم را بالا ببریم و آنها را حتی تبدیل به همیار محیطزیست کنیم؟
هر دولت آمده، کار کرده است کم یا زیاد. آموزش در سطح عمومی و تخصصی قابل گریز نیست. یعنی اگر بخواهید محیطزیست را میان جامعه و مسئولان توسعه دهید باید فرهنگسازی کرد. کارهای فرهنگی و کارهای آموزشی تنها در صداوسیما نیست. بلکه باید از کودکستان و دبستان شروع کرد تا دانشگاه که در کتابهای درسی بیاید و در هر سنی متناسب با آن وجود داشته باشد. در بیشتر رشتهها، درسهای خاص محیطزیستی (اختیاری یا اجباری) ارائه شود و کار آموزشی تخصصی انجام گیرد. کارهای مردمی هم اعم از نمایشگاه، مستند، عکاسی، جشنواره و کارگاه آموزشی میشود که سبب فرهنگسازی برای جامعه میشود. حتی از دید مذهبی هم نگاه کنیم، بنا به اقوال بزرگان، یکی از ارتباطهای چهارگانه دایم انسان، ارتباط انسان با طبیعت است که مانند معادله برقراری موازنه مثبت و منفی است.
شورایعالی محیطزیست که در دولتهای نهم و دهم، از بین رفت، قرار بود جلوی خیلی از پدیدههای ناگوار را بگیرد. تصور میکنید میتوان با احیای آن، در برابر پدیدههای ناگوار ایستاد؟
به نظر من یکی از وظایف رییس جدید آن است که عزم ملی را ایجاد کند که همه مردم فکر کنند جزیی از محیطزیست هستند و بعد هم مسئولان خود را در مقابل آن مسئول بدانند. اما ساختار اجرایی مدیریتی قانونی دولتی میخواهد که شورایعالی محیطزیست است. باید به آن توجه و احیا شود. اختیارات ویژه به آن، داده شود. نقش مسئولیتی، پرسشگری و پاسخگویی که قابل پیگیری و کنترل و ضمانت اجرایی باشد، برای آن در نظر گرفته شود. آنگاه همه برایشان دغدغه میشود و خود را مسئول میدانند. آگاهیسازی آثار خود را خواهد داشت اما هیچ معجزهای واقع نخواهد شد و باید به مرور زمان، احیا انجام گیرد.
مدیران ناکارآمد و غیرمتخصص به شدت در دولت گذشته به کار گرفته شدند. بهکارگیری نیروهای متخصص و مشورتپذیری رییس جدید را تا چه اندازه در رفع موانع رخ داده در گذشته موثر میدانید؟
در سازمان محیطزیست، نیروهای خوب و کارآمد زیادی هست که مدیر آینده باید ببیند که داشتههایش چیست و از آن بهره بگیرد و در کوتاهمدت کمبودها را از نیروهای کارآمد دیگری تامین کند اما در درازمدت، باید مدیریت توسعه منابع انسانی را در برنامه داشته باشد تا در درون خود تربیت کند و نهادیه شود. هرچند کمک دانشگاهها و متخصصان دانشگاهی در نقش مشاوره لازم است اما نه اینکه بیایند و فقط استادان را بهطور مستقیم و در سطح گسترده در مدیریت استفاده کنند. دانشگاهها باید نقش آموزشی و پژوهشی را داشته باشند. اما نقش هنرمندان و رسانهها و انجمنها که پیامرسان هستند هم نباید فراموش شود. رییس جدید هم باید از این طریق، پیام خود را برساند زیرا اینها زبان گویای محیطزیست هستند.
نگاهتان به حیات گیاهی و جانوری چیست؟ چگونه میتوان با رخدادهای شومی چون آتشسوزی در جنگلها یا انقراض حیوانات مقابله کرد؟
جنگل که متولی جدایی دارد. اما در این راهکارهای قانونی مانند شورایعالی محیطزیست میتوانیم مدیریت را با هم هماهنگ کنیم که از جنگلها و مراتع به عنوان پایههای تنوع زیستی حفاظت شود. اما در نمونههایی چون آتشسوزی، دو عامل برای وقوع وجود دارد. یکی که طبیعی است و در ساختارهای هواشناسی به نام پدیده فون وجود دارد. وقتی که شرایط آب و هوایی خاصی پیش میآید جنگلها خود به خود آتش میگیرد که میتوان از سیستمهای مدرن استفاده کرد تا بلافاصله متوجه شویم و آن را خاموش کنیم مانند سنسور و ماهواره و ایستگاههای اتوماتیک. برای مردم هم باید آموزش و فرهنگسازی کرد. در بحث حیات جانوری هم، ما گونههای مهم و منحصربهفرد و بومی زیادی داریم که قطعا برای حفاظت از آنها باید برنامههای خاص و ویژهای داشت و اعتبارات لازم تامین کرد و از متخصصان امر بهره گرفت. همچنین ساختارهای بینالمللی هم هست که باید با آنها هم تعامل کنیم. اما نباید باز هم از مساله فرهنگسازی دور شد.
در سالهای گذشته 113 محیطبان، به شهادت رسیدند. برای آنکه حقوق تضییعشده آنان بازگردد، چه راهکاری به نظرتان میرسد؟
طبقه محیطبانان قدرشان دانسته نشده است. اینان که زحمتکشترین و متعهدترین قشر علاقهمند به محیطزیست هستند، هر روز جایگاه اجتماعیشان پایین آمده است و باید آن را بازسازی کرد. در کشور ما جایگاه اجتماعی و حقوق درستی ندارند و هرکاری که میکنند از حمایت قانونی کافی برخوردار نمیشوند و حتی با آنها برخورد میشود. پس باید سازماندهی شوند و تجهیزات به روز و مدرن و مناسب در اختیارشان قرار گیرد. مهمتر اینکه جایگاه اجتماعیشان را هم باید به آنها برگرداند. محیطبانان انسانهایی علاقهمند هستند که با طبیعت زندگی میکنند. ولی قدر آنان شناخته نشده و حمایت لازم را ندارند. در صورتی که در کشورهای پیشرفته بهترین امکانات و اتومبیلها و تجهیزات در اختیارشان قرار میگیرد. از سوی دیگر مساله شکار نیز باید ساماندهی شده و هدایت شود. اما بههرحال محیطبانان کلید کار هستند و باید احیا شوند، با بهترین امکانات و برترین جایگاه اجتماعی که مردم باورشان دارند.
نظر شما