به گزارش سلامت نیوز به نقل از فرهیختگان ؛ با ورود من کمی نیمخیز شد و علت حضورم را پرسید. از فضای موسسه متعجب شدم و اینجا بود که فهمیدم این ساختمان و خسرو منصوریان که قرار مصاحبه با او را داشتم موسس دو انجمن است؛ انجمن احیا (حمایت و یاری به آسیبدیدگان اجتماعی) و همان موضوع حمایت از یتیمان ایدز که مرا به آنجا کشاند و انجمن دیگری که در راستای خدمترسانی به کودکان و نوجوانان توانیاب است. حضور منشی یا مسوول دفتر او که دقیقتر از هر فرد دیگری برنامهها را هماهنگ میکرد، جذابیت فضا را دوچندان میکرد. پس از هماهنگی با منصوریان مسیر را به ما نشان داد و من و همکار عکاسم برای مصاحبه نزد وی رفتیم. پس از کمی صحبت درباره انجمن حمایت از کودکان و نوجوانان توانیاب سراغ موضوع مصاحبه رفتیم؛ مصاحبهای که هم از لحاظ اطلاعات درباره یتیمان این بیماری جالب بود و هم در راستای کمک به این افراد تاملبرانگیز. متن مصاحبه در ادامه میآید.
در سایت انجمن احیا (حمایت و یاری به آسیبدیدگان اجتماعی) موضوعی که بیش از سایر موضوعات مورد توجه قرار گرفته است، بیماری ایدز و یتیمان ایدز است. چرا این موضوع به صورت ویژه مورد توجه قرار دارد؟
در این زمینه ابتدا خوب است به آسیبدیده اجتماعی که هدف اصلی این انجمن است، توجه داشته باشیم. آسیبدیده اجتماعی مقوله گستردهای است؛ از افرادی که طلاق گرفتهاند و مشکل دارند، گرفته تا بحث خودکشی، اعتیاد، بیماریهای خاص مانند ایدز و هپاتیت و... . تا سه دهه پیش اصطلاح دختر فراری در واژگانمان وجود نداشت یا کودکان کار و خیابان پدیدهای نوظهور در جوامع است. اینها موضوعاتی حادث است و ما در جامعهای آنومیک به سر میبریم. من در سال ۱۳۴۷ عضو تیم تحقیقاتی و بررسی روسپیگری در تهران بودم و متوسط سن این افراد ۲۹ سال بوده اما در حال حاضر این سن به زیر ۱۴ سال رسیده است. برای همین ما آمدهایم به آسیبهای اجتماعی بپردازیم.
در زمینه دختران فراری و این قبیل مشکلات چه کاری انجام میدهید؟
یکی از فعالیتهای این انجمن آن است که ما میآمدیم و در مدارس دخترانه و پسرانه در برنامههایی که برای پدران و مادران برگزار میکردیم، به آنها میگفتیم وقتی دختر و پسرتان دیر میآید مثلا مادر جار نزن که دخترم تا دیروقت نیامده است، آبرویش را نبر و پدر با کمربند پشت در خانه منتظر دختر نباش که وقتی آمد او را سیاه و کبود کنی و بگویی که برو همان جایی که بودی، این تصور را به خود تلقین کنید که شاید تصادف کرده است. کجا برود بهتر از خانه. این برنامهها را ابتدا دریک مدرسه و دو مدرسه انجام دادیم و پس از آن، آن را گسترش دادیم تا رسید به مصلای شهرری. آنجا هم جا کم بود و به دنبال راهحلی برای آن میگشتیم که چگونه آگاهیدرمانی کنیم و مشکلات را تا جایی که میتوانیم، برطرف سازیم بنابراین خطی به نام خط HOT LINE برای مشاوره ۲۴ ساعته راه انداختیم. که مثلا افرادی را که قصد طلاق دارند، راهنمایی کنیم. حتما میدانید متاسفانه از هر پنج ازدواج، یکی منجر به طلاق میشود. بخش عمده آن است که این افراد مشاوره قبل و بعد از ازدواج ندارند. در این راستا در این خط مشاوره ما به صورت رایگان، بدون پرسیدن نام (برای از میان رفتن ترس آبرو) و نشانی، بدون ثبت شماره و صداست.
چیزی که من در بروشورها و اطلاعات سایت به آن رسیدم، همان بود که گفتم؛ توجه ویژه به بیماری ایدز و یتیمان آن. چه شد که رویکرد این انجمن به چنین جایی رسید؟
بعد از مدتی متوجه شدیم تعداد کسانی که به ما مراجعه کردند و درباره رفتارهای پرخطر جنسی و امکان ابتلا به بیماری HIV نیاز به مشاوره داشتند، بسیار زیاد است و از این جمعیت ۷۳ درصد مراجعان خانمها هستند. البته در همه جای دنیا خانمها بیشترین مراجعان HOT LINE و CHILD LINE هستند اما این خانمها یک ویژگی داشتند و معمولا صبح تماس میگرفتند و ۵۰ درصد ازدواج کرده بودند. ما بهشدت به فکر فرو رفتیم که بیماری ایدز بالاترین مشکل در میان مشکلات دیگر از قبیل هپاتیت، فرار از خانه، خودکشی، اعتیاد، طلاق، همسرآزاری و... است و از این پس به دنبال بررسی این موضوع در سطح کشور رفتیم، در این شرایط اطلاعاتی انجمن، آمارهای وزارت بهداشت را نیز بررسی کردیم و دیدیم این وزارتخانه اعلام کرده تعداد مبتلایان به ایدز قریب ۲۷ هزار نفر و در گروه سنی ۲۵ تا ۳۵ سال است و ۹۱ درصد آن را هم آقایان تشکیل میدهند. چند مرد میشناسید که مبتلا به ایدز باشند و شریک جنسی نداشته باشند، اینجا این سوال پیش میآید؛ چرا تنها ۹ درصد این آمار مختص جنس مونث است؟ مگر نه اینکه این آقایان از طریق خانمها مبتلا شدهاند یا مگر جنس مونث از لحاظ فیزیکی در مبتلا شدن به این ویروس مستعدتر نیست؟ معمولا هم در خانوادهها کمتر از لوازم پیشگیری همچون کاندوم استفاده میشود.
و یتیمان ایدز؟
دقیقا در همینجا سوال پیش میآید؛ پس این کودکانی که در پس چنین روابطی متولد میشوند، کجا هستند؟ بر همین اساس ما اعلام کردیم موسسه ما حاضر است با صدقات من و شما، هر زنی که شوهرش او را مبتلا به این بیماری کرده و فرزندش با این بیماری متولد شده و شوهرش فوت شده است را کمک و حمایت کند؛ حال یا به دلیل چنین رفتارهای پرخطر یا عدم مراقبت کافی که بیماریها به آن فرد حمله کرده و او را از پای در آورده است. در این شرایط زن تنهای بیسرپرست با یک یا دو بچه مبتلا یا غیرمبتلا در فضای جامعه نمیتواند امورات خود را بگذراند؛ معمولا به او کار نمیدهند، حتی در اجارهخانه هم با مشکل روبهرو میشود، در مورد این یتیمان ایدز؛ معمولا به ندرت با دانستن بیماری بچه، حاضر به ثبتنام او میشوند. همه این مسائل ما را وادار کرد به این موضوع بیش از سایر موضوعات بپردازیم. دولت یک سر دارد و هزار سودا، ما نمیگوییم دولت چه کند شرایطش را هم درک میکنیم از جمله کمکهای دولت به این بیماران، داروهای رایگانی است که در اختیار آنها میگذارد.
وقتی این یتیمان ایدز به شما مراجعه میکنند، از لحاظ روحی در چه شرایطی هستند و رابطه آنها با خانواده و جامعه چگونه است؟
جامعه ما با این پدیده بیگانه است و این موضوع به صورت تابو است و این انگ اجتماعی بیش از هر چیزی این بچهها را از بین میبرد. بسیاری از این کودکان خودکشی و خودسوزی کردهاند و از لحاظ روحی در شرایط نامساعدی هستند. وقتی میآیند برخی از آنها میترسند حرف بزنند و بیامان گریه میکنند و باور نمیکنند چنین موسسهای وجود دارد که مسوولانش با مدارک تحصیلی بالا در حال سرویسدهی به افرادی همچون آنها هستند. معمولا این بیماران میگویند همه از آنها گریزان هستند و هیچکس حتی خواهر و برادرشان هم نزدیک آنها نمیآیند و از رفتار صمیمانه و نزدیک تیمی که در اینجا فعالیت میکنند، تعجب میکنند. خود من برای از بین بردن این تابو و ایجاد درک مناسب تا فهم آن ایجاد شود که خوردن نیمخورده این افراد کسی را بیمار نمیکند، در برنامهها نیمهلیوان دهانخورده آنها یا سایر خوراکیها را در برابر حضار میخورم تا بفهمند خوردن و آشامیدن راه ابتلا به ایدز نیست. جالب اینجاست که مردم نسبت به هپاتیت چنین ترسی ندارند، گرچه هپاتیت سریعالانتقالتر و واگیردارتر از ایدز است. حال در این شرایط دولت میآید صورتمساله را حذف میکند، مثلا برای این افراد معافیت از خدمت میدهد و آن فرد بیاطلاع این را روشی برای نجات از سربازی میبیند و در نتیجه خود را مبتلا به این بیماری میکند و همراه خود چند نفر دیگر را نیز نابود میسازد.
رفتار پزشکان در برخورد با این بیماری چگونه است؟
معمولا دکترها در برخورد با این بیماران از درمان آنها اجتناب میکنند. اکثریت جامعه ما و حتی جامعه بهداشت و درمان کشور ما نمیدانند که تاکنون حتی یک مورد گزارش نشده است که فردی از طریق مراجعه به دندانپزشکی به این بیماری مبتلا شده باشد اما این نظر رایج و شایع است که به اشتباه فکر میکنند آلودگی با کوچکترین تماسی ایجاد میشود. همانطور که اغلب افراد نمیدانند این امکان وجود دارد که از یک خانواده مبتلا به این بیماری کودکی سالم متولد شود به شرط آنکه خانم باردار داروهایش را مصرف کند، با عمل سزارین بچه را به دنیا آورد و پس از تولد به فرزندش شیر ندهد، اما متاسفانه زمانی که خانم باردار را به بیمارستان میبرند، بسیار شاهد آن هستیم که پزشک زنان و زایمان با آگاهی از بیماری خانم باردار حاضر به انجام عمل سزارین نمیشود.
هزینه داروی این بیماران در ماه چقدر است؟
بهطور متوسط یک میلیون با یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان هزینه داروی این بیماران است که فقط این بیماران زنده بمانند. داروهای رستو ویران، داروهایی است که سیستم ایمنی این بیماران را قوی میکند. در این شرایط دیگر توجهی به مستمری فرزند این بیماران صورت نمیگیرد، اصولا مراکزی که با یتیمان سروکار دارند باید به این جنبه توجه ویژهای داشته باشند.
به همین دلیل با توجه به اینکه بالاخره یکی باید در این زمینه دستگیر این کودکان باشد، تصمیم گرفتیم بهعنوان اولین موسسه کمکحال این بیماران باشیم البته من نمیگویم پرورشگاه ساختن یا جهاز دادن یا NGO محیطزیست تشکیل دادن کار خوبی نیست اما این موضوع را مقدم بر آن دانستیم. به اینگونه که ما برای اینکه مادر مبتلا به HIV مثبت، برای تهیه شیر خشک کودکش مجبور نباشد در گوشه خیابان بنشیند و گدایی کند، به هر بچه این خانوادهها ماهی100 هزار تا ۲۵۰ هزار تومان میدهیم به شرط اینکه به این موسسه مراجعه کنند و آموزش ببینند.
به نظر شما با این شرایط چه کمکی میتوان به این بیماران کرد تا حداقل زندگیشان کمتر با مشکل روبهرو شود؟
ما باید روی باورها و تصورات غلط جامعه درباره این بیماران کار کنیم. باید به پزشکان و دانشجویانمان یاد دهیم که به همین سادگی ابتلا به ایدز صورت نمیگیرد. به ماماها آموزش دهیم که وقتی مادر برای حفظ سلامتش پس از بارداری باید راه رود تا رودههایش تمیز شود، از ترس این بیماری او را به ریکاوری نفرستند. ما مشکل درک اجتماعی داریم و باید فعالیتهایی در زمینه آگاهیرسانی انجام دهیم.
موسسه شما تاکنون در این زمینه چه کارهایی انجام داده است؟
مجموعه ما هراز گاهی چند نفر از این خانوادهها را جمع میکند و به دانشگاههای مختلف، پادگانها یا نزد علما و مراجع و... میبرد تا آگاهیرسانی با حضور این بیماران صورت گیرد. در این میان ما از طلابی که برای تبلیغ به شهرهای مختلف میروند تقاضا میکنیم حین تبلیغشان اطلاعرسانی نسبت به این بیماری و روشهای ابتلا به آن را انجام دهند و این را به مردم بگویند که وقتی به شهر دیگری میروید و برای گذران زندگی زنی را صیغه میکنید، این خطبه مانع از ابتلا به ویروس HIV نمیشود و هر چقدر هم شرعی باشد مصونکننده از بیماری نیست. همین افراد وقتی به شهرشان بازمیگردند به شکل ارتباط با همسر و ازدواج موجب میشوند زنی از طریق آنها به این ویروس آلوده شود.
شما از آموزش به این خانوادهها سخن گفتید، منظور شما از این آموزش چیست؟
آموزشی که به این خانوادهها و این مادران داده میشود این است که وقتی به دندانپزشکی میروند به پزشک بگویند ایدز دارند، چون معمولا این خانم و بچهاش که مبتلا به ایدز هستند دغدغه آلودگی ندارند و به این دلیل باید بگوید که دکتر مبتلا نشود و دیگران مراقب این بیماری باشند.
ما در اصفهان، مشهد، تبریز، کرمان و اکثر شهرها شعبه داریم. دلیل هم دارد. تعدد شعب برای آن است که نمیتوانیم برای رفع آسیبهای اجتماعی یک نقطه را بگیریم و سایر نقاط را بیتوجه رها کنیم. اگر همه در شهرهای مختلف دست به دست هم بدهیم و تلاش کنیم میتوانیم بر مشکلی مانند ایدز پیروز شویم و آن را کنترل کنیم.
شما از نگاه منفی جامعه ما به این بیماران سخن گفتید اما روز یتیمان ایدز جهانی است، مگر نگاه سایر کشورها هم به همین شکل است؟
بله، نگاه کشورهای جهان سوم هم به همین شکل است اما در کشورهای توسعهیافته یا مدرن مانند سوئد، بلژیک و فرانسه نگاه بهشدت ما منفی نیست و این افراد هم بنابر حقوق شهروندی شرایط برابری با سایر افراد جامعه دارند، به همان مدارس میروند و همانطور ارتباط دارند. این شرایط را باید معلولیت اجتماعی دانست در برابر معلولیت جسمی- حرکتی. مهم آن است که فکر این افراد کار میکند و با آن میتوانند زندگی کنند.
خواسته شما از مسوولان مربوطه و دولت چیست؟
دولت چوب لای چرخ ما نگذارد. ما حق نظارتی برای دولتها قائل هستیم پس از دولت میخواهیم این نقش را به درستی ایفا کند. چون امنیت هر کشور در گرو حضور فعال نیروها در بخش نظارتی است اما ما اینجا فقط جریانی را میبینیم که دخالت میکنند. ما نیرویی نداریم و تعارض ایجاد میشود و کسی که ضرر میکند جامعه است. متاسفانه تاکنون نقشآفرینی درستی صورت نگرفته است.
ما علاوهبر این جریان شاهد تعارض در میان سازمانها هستیم. مجوزمان را از وزارت کشور و امنیت ناجا گرفتهایم و خواهان نظارت سازمان بهزیستی بر فعالیتهای خود هستیم. این سازمان میگوید بیا مجوز وزارت کشور را باطل کن و اساسنامه ما را برای دریافت مجوز پرکن تا من بگویم که شما صلاحیت کار توانبخشی که وظیفه ماست و شما به رایگان انجام میدهید را دارید یا خیر.
حاصل این برخورد این است که ما نمیخواهیم چنین شود. حالا کدام سازمان بر دیگری برتری دارد، دعوایی است که بین آنهاست. حاضر نیستند صادقانه و برای مردم با ما همکاری و آگاهیرسانی کنند تا مردم بدانند اگر به خارج از کشور میروند و امکان آلودگی وجود دارد از لوازم مانع آن استفاده کنند. در سرویس بهداشتی فرودگاه خیلی از کشورها کاندوم به صورت رایگان گذاشتهاند تا افرادی که از منطقه خارج میشوند و ممکن است روابط پرخطر داشته باشند از آن استفاده کنند که وقتی بازمیگردند همسر خود را مبتلا نکنند. گاهی کسانی که به خارج کشور می روند به سمت روابط پرخطر جنسی نیز کشیده میشوند پس باید شرایط آگاهیرسانی را ایجاد کنند یا آنان که در زندان ملاقات شرعی برای افراد میگذارند از آلودگیهای زندان هم باخبرند. در کنار تسهیلاتی که به این افراد میدهند لوازم جلوگیری از این بیماریها را هم در اختیارشان بگذارند تا از افزایش مبتلایان جلوگیری کنند. چه تعداد کودکان و زنانی که از همسر حامل این ویروس در زندان گرفتهاند.
احساستان نسبت به این سازمان و چنین فعالیتهایی چیست؟
من احساس نمیکنم که کار من دست دراز کردن به سمت این افراد است که آنها را بلند کنم. آنها نیازی به ما ندارند، برعکس آنها دست من را میگیرند تا من برخیزم، این نیاز فطری انسان است. آنها به ما سرویس میدهند تا این حس را اغنا کنیم. رابطه ما با این بیماران اینگونه است.
نظر شما