به گزارش سلامت نیوز به نقل از فرهیختگان ؛ یکی از مدعوین این جلسه خسرو منصوریان بود که به گفته آشنایان دکتر شریعتی از دوستان نزدیک وی به شمار میرفت. هیجانات جلسه در زمینه رفتار و تصمیمات دکتر شریعتی را اگر کنار بگذاریم موضوعات حواشی این جلسه، تاملبرانگیز و مشوق تلاش برای کسب اطلاع در زمینههای گوناگون بود. به یاد میآورم منصوریان پس از پایان جلسه، در کنار دوستان میزبان نشست و از NGO ای که در آن فعالیت میکرد، سخن گفت: نام انجمنش انجمن احیا (حمایت از آسیبدیدگان اجتماعی) ارزشها بود. او در ادامه به شرایط سخت خانوادههایی که با بیماری ایدز دست و پنجه نرم میکنند اشاره کرد؛ خانوادههایی که به دلیل انگی که اجتماع به آنها میزند و نگاه منفی اطرافیان زجر میکشند و کودکانشان از ادامه تحصیل بازمیمانند و خودشان هم ناتوان از کسب کار مناسب گاهی حتی به تکدیگری کشانده میشوند. او از آمارهای منتشرشدهای سخن گفت که با جلوههای بیرونی تناسبی ندارند. خانمهایی که بیمار شدهاند و نشانی از آنها در آمارها نیست.
اگر چه در آن برهه زمانی شرایط پیگیری و کسب اطلاعات از این بیماری مهیا نبود اما دغدغه آن با گذر زمان نهتنها کمتر نشد بلکه با اعلام آمار وزارت بهداشت ما را بر آن داشت به دنبال کسب اطلاع درباره این بیماری برویم. در این خبر حمیرا فلاحی کارشناس مسوول آموزش و اطلاعرسانی اداره ایدز وزارت بهداشت از افزایش شیوع ایدز بین زنان ایرانی خبر داد و گفت: بیماری ایدز بین زنان ایرانی افزایش یافته است. وی با اشاره به آمار شیوع ایدز در کشور اظهار داشت: تا پایان سال ۹۱ تعداد کل مبتلایان به بیماری ایدز در کل کشور ۲۶ هزار و ۱۲۵ نفر بوده است که از این تعداد ۲/۱۰ درصد آنان زن هستند. این آمار مربوط به شش ماهه دوم سال ۹۱ است که از مهر تا پایان اسفند را در بر میگیرد. علاوهبر آن شرایط ابتلا به ایدز که بیشترین طریقه انتقال آن در ایران پس از روش تزریقی، الگوی انتقال جنسی است و به گفته محمدمهدی گویا رئیس مرکز مدیریت بیماریهای واگیر وزارت بهداشت در حال گسترش است و این مساله در مورد زنان نگرانکننده شده و در برخی استانها تا ۲۰ درصد موارد جدید از طریق جنسی بوده است.
اولین مورد شناسایی شده در ایران
اگر پیگیر اخبار درمان و سلامت بوده باشید و حافظهتان درباره بیماریهای وارداتی قدرت و قوت یادآوری لازم را داشته باشد، شاید به یاد بیاورید که نخستین مورد گزارش و ثبت شده ابتلا به ایدز در ایران مربوط به سال ۱۳۶۶ است و آن هم در مورد یک کودک شش ساله مبتلا به بیماری هموفیلی بود که فرآوردههای خونی آلوده دریافت کرده بود.
پیش از آن به دلیل نگاه منفیای که دنباله نام و نشان این بیماری بود و البته به دلیل قلت مبتلایان به آن، وجود ایدز انکار میشد و شمار مبتلایان به آن، در دادههای رسمی بین ۲۰۰ تا حداکثر ۵۰۰ نفر در نوسان بود، ولی در سالهای بعد و با ابتلای این کودک شش ساله به این بیماری ایران در راستای ارتقای بهداشت خانواده و سلامت جامعه فعالیتهای آگاهیبخشی نسبت به این بیماری و ارائه آموزشهای جنسی را در سطح کشور شروع کرد و در حال حاضر بنابر گزارش برنامه توسعه سازمان ملل متحد این کشور در بالاترین جایگاه میان کشورهای منطقه از نظر بهداشت و ارائه آموزشهای جنسی در زمینه پیشگیری از ایدز قرار دارد.
احتمالا آنهایی که به سریالهای دهه هفتاد توجه داشتند سریال «آخرین ستاره شب» با بازی هما روستا و داوود رشیدی را به یاد دارند که پسری به نام «کامیاب» داشتند که مدتی را در خارج از کشور به سر برده و پس از بازگشت مبتلا به بیماری خونیای شده بود که سیستم دفاعی و ایمنی بدنش را محدود میکرد. در ابتدا این بیماری به چنان شدتی نبود که او را از پای در آورد اما با گذشت زمان و از آن پس که قصد ازدواج او با دختری به نام «غزاله» مطرح میشود رفتهرفته در جریانهای عصبی ضعف بر او حاکم میشود و در پایان هم با مرگ او تمام داستان عاشقانه به یغما میرود. پخش این سریال آن هم در تلویزیون رسمی کشور را شاید بتوان یکی از راههای شکستن تابو معرفی و شناساندن این بیماری در آن دوره دانست. اما با وجود چنین شروعی همچنان جامعه ما نسبت به این بیماری بیاطلاع بوده و همچنان کمبود اطلاعات معضل اصلی زندگی این بیماران است.
بیاطلاعی مردم، سختی زندگی این بیماران را دوچندان میکند
این اطلاعات اولیه موجب شد پیش از حضور در انجمن احیا و دیدار با خسرو منصوریان برای تنظیم گزارش و کسب اطلاعات، به سطح جامعه رفته و نسبت به آگاهی درباره این بیماری اطلاعاتی کسب کنم. مدرسهای در باغ فیض را در نظر گرفتم و به سراغ مدیر آن رفتم. از او درباره شرایط بیماران خاص در این مدرسه پرسیدم. او به دختری که مبتلا به سرطان خون بوده است اشاره کرد. این دختر سه سال دانشآموز مدرسهاش بوده اما وقتی نام بیماری ایدز به میان آمد چنین اظهار کرد: «بیماری دشواری است و نیاز به مراقبت فراوانی دارد، ترجیح میدهیم از پذیرش آنها اجتناب کنیم. معمولا مادران سایر بچهها هم علاقه چندانی به همراهی بچههایشان با این بیماران ندارند. بنابراین ما نسبت به چنین پذیرشی معذوریم مگر اینکه آموزش و پرورش پی آن را بگیرد.»
بیاطلاعی مدیر مدرسه موجب دلخوری من شد و با توجه به اطلاعاتی که داشتم میدانستم این بیماری به راحتی و در ارتباط معمول و روزمره منتقل نمیشود و راههای انتقال آن مربوط به روابط جنسی، دریافت فرآوردههای خونی و اگر در مدارس ما وجود داشته باشد از طریق سرنگ آلوده است و انتظار داشتم مدیر مدرسه هم چنین اطلاعاتی برای کمک به کودکان این بیماری داشته باشد. اما نگرانی و ناراحتی من محدود به این دیدار نشد و آن زمان این حس قوت گرفت که به مطب دندانپزشکی در رسالت رفتم و بالای سر مسوول پذیرش آن از بیماران مبتلا به بیماری خاص تقاضا شده بود اطلاع لازم را درباره بیماری به پذیرش بدهند و وقتی من در برابر مسوول آن نام ایدز را آوردم با لبخند و به آرامی گفت: ما به این بیماران سرویس نمیدهیم. وقتی از علت آن پرسیدم دکتر دندانپزشک گفت: «ما در اینجا امکانات لازم را نداریم، بر همین اساس ترس ابتلای سایر بیماران و خودم وجود دارد.»
از مطب بیرون زدم و به این فکر میکردم مگر جز مراقبت و استفاده از لوازم استریل و یکبارمصرف و دستکش و توجه ویژه، نیاز دیگری برای حفظ سلامت دکتر و سایر بیماران مطرح است؟ از آن پس دکتر باید مراقب بیمار باشد که آسیب را به حداقل برساند. انتظارم آن بود که قشر تحصیلکرده و پزشکان نسبت به این بیماری اطلاعات لازم و کافی داشته باشند. با این زمینه فکری به انجمن احیا رفتم. سخنان رئیس آن برخلاف دو سال پیش کمتر برایم تعجبآور بود. وقتی او از سختی زندگی این بیماران و حریمی که مانع از اطلاعرسانی درباره آن شده است سخن میگفت و وقتی از تماسهایی که با انجمنش در ساعاتی که خانوادهها معمولا در کنار هم نیستند اطلاعرسانی میکرد، اگرچه منکر اقدامات عملی دولت ایران برای پیشگیری از شیوع ایدز در کشور نبود حتی در بخشی آن را تحسین میکرد، مانند برنامهریزی برای ارائه سوزن و سرنگ استریل به معتادان و لغو ممنوعیت توزیع تیغ یکبارمصرف در زندانها، اما آن را اندک و غیرعامل برای کنترل میدانست.
در کشور ما حریمی اخلاقی وجود دارد که هیچکس منکر خوبی آن نیست اما وقتی دنیا با بیماریهای مقاربتی دست در گریبان است باید این حیای متینوارانه را برای حفظ سلامت جامعه کمی کنار گذاشت و آنچه ارجح است را در نظر گرفت. سخن گفتن و اطلاعرسانی برای هر گروه سنی به قصد حفظ سلامت آنها شایسته است و دانستن هنر خوب زندگی کردن در هر دورهای است که باید آن را در جامعه ترویج داد.
نظر شما