به گزارش سلامت نیوز به نقل از خبرآنلاین ؛یک روز از سال توسط سازمان بهداشت جهانی و انجمن بینالمللی پیشگیری از خودکشی به اسم روز جهانی پیشگیری از خودکشی نام گرفته تا شاید افراد و دولتها توجه بیشتری به این نکته داشته باشند که چه میشود و کار به کجا میرسد که افرادی تصمیم میگیرند از زندگی کردن انصراف بدهند. روزی که البته در ایران توجه زیادی به آن نمیشود و مثل خیلی از مسائل و آسیبهای دیگر ترجیح داده میشود حرف زیادی دربارهاش زده نشود تا شاید صورتمساله خود به خود پاک شود، در حالی که کارشناسان میگویند با این روش اگر مشکل بیشتر نشود، کمتر نمیشود و آموزش و اطلاعرسانی صحیح میتواند به کاهش آمار آن منجر شود. در میزگردی که به مناسبت این روز برگزار کردیم، با دکتر سامان توکلی، روانپزشک و دکتر سید حسین سراجزاده، جامعه شناس و عضو هیات علمی گروه جامعه شناسی دانشگاه خوارزمی درباره خودکشی، راههای پیشگیری از آن و وضعیت ایران در این زمینه گفت و گو کردیم.
آقای دکتر، گفتوگو را با یک سوال ساده و در عین حال پیچیده شروع کنیم. چرا بعضی آدمها خودشان را میکشند؟
توکلی: در سببشناسی خودکشی عوامل مختلفی را باید در نظر داشت؛ و در واقع، خودکشی را باید پدیدهای پیچیده دانست که تحت تأثیر برهمکنش عوامل مختلف زیستشناختی، روانشناختی و اجتماعی رخ میدهد. از عوامل خطرساز مختلف که در بروز این پدیده نقش دارند، میتوان به سن، جنس، نژاد، مذهب، وضع تأهل، شغل، سلامت جسمی و روانی، وجود اختلالات رونپزشکی و وابستگی به مواد و همین طور سابقه اقدامهای قبلی به خودکشی اشاره کرد. بر اساس تحقیقهای مختلف، در ازای هر مورد مرگ در اثر خودکشی، بین 10 تا 20 مورد اقدام به خودکشی وجود دارد که منجر به مرگ نمیشوند. از طرف دیگر، الگوهای اقدام به خودکشی هم متفاوت است و افراد ممکن است با الگوهای مختلف اقدام به خودکشی کنند. بخشی از خودکشیها به صورت تکانشی و ناگهانی اتفاق میافتد، بدون این که فرد از مدتها قبل برای آن برنامهریزی کرده باشد. به عنوان مثال، فردی که زمینههای مستعدکننده برای اقدام به خودکشی را دارد، وقتی با یک عامل استرسزای ناگهانی مثلاً در زمینه شغلی یا ارتباطی یا مسائلی از این دست روبهرو میشود، ممکن است به شکل تکانشی به این نوع خودکشی دست بزند.
اما گروه دیگری از خودکشیها هم هستند که در قالب یک فرآیند طولانیمدتتر اتفاق میافتند و فرد از قبل به این کار و به روشی که میخواهد با آن خودکشی کند فکر کرده است، زمینه و شرایط آن را فراهم کرده یا حتی درباره کارهایی که مایل است پیش از مرگ انجام دهد فکر کرده و مثلاً نامهای از خود باقی میگذارد یا این که درباره اموال و وسایلی که مایل است به افراد خاصی داده شود تصمیم میگیرد و این کارها را از قبل انجام میدهد. بر اساس آن چه که در منابع معتبر وجود دارد، حدود 95 درصد از افرادی که خودکشی میکنند دچار یکی از اختلالات روانی هستند که این اختلالات قابل تشخیص و درماناند. اختلال افسردگی، اسکیزوفرنیا، دمانس و دلیریوم و وابستگی به مواد از مهمترین اختلالات روانپزشکی هستند که خطر اقدام به خودکشی و مرگ در اثر خودکشی را افزایش میدهند. البته بر اساس برخی از تحقیقات ممکن است الگوی خودکشی در کشورهای غربی با کشورهای شرقی متفاوت باشد و در واقع، الگوهای متفاوتی برای خودکشی وجود داشته باشد که تا حدی متأثر از شرایط فرهنگی هر منطقه باشد. مثلاً برخی تحقیقات نشان میدهند که اقدامهای تکانشی برای خودکشی ممکن است در کشورهای شرقی یا درحالتوسعه بیش از کشورهای غربی یا توسعهیافته باشد و طبیعتاً برای پیشگیری از موارد خودکشی لازم است الگوهای خاص هر منطقه یا کشور شناخته شوند و اقدامات متناسب با آن طراحی و اجرا شوند.
توکلی: افرادی که از نظر زیستشناختی مستعد خودکشی هستند، به دلایل مختلف آستانه پایینتری برای اقدام به خودکشی خواهند داشت و در صورت وجود عوامل دیگر، بیش از افرادی که فاقد این آسیبپذیری زیستشناختی هستند ممکن است اقدام به خودکشی کنند.
خودکشیهایی که میگویید میتواند ناگهانی باشد و بر اثر یک اتفاق چنین تصمیمی گرفته شود، چقدر به میزان سلامت روان افراد یا بقیه عوامل بستگی دارد؟
توکلی: همان طور که قبلاً اشاره کردم، در تمام اختلالات و مشکلات روانپزشکی لازم است دستکم به سه بعد زیستشناختی، روانشناختی و اجتماعی دخیل توجه داشته باشیم. در خودکشی هم همین طور است. بعد زیستشناختی که شامل زمینه ژنتیکی و وراثتی و نیز ناقلهای عصبی خاص هستند میتوانند بر آستانه فرد برای اقدام به خودکشی مؤثر باشند و درواقع افرادی که از نظر زیستشناختی مستعد خودکشی هستند، به دلایل مختلف آستانه پایینتری برای اقدام به خودکشی خواهند داشت و در صورت وجود عوامل دیگر، بیش از افرادی که فاقد این آسیبپذیری زیستشناختی هستند ممکن است اقدام به خودکشی کنند. میدانیم که در بروز بسیاری از اختلالات روانپزشکی و از آن جمله همان اختلالاتی که چند دقیقه قبل به عنوان اختلالاتی نام بردم که خطر خودکشی را افزایش میدهند هم زمینه زیستشناختی و وراثتی شناختهشدهای وجود دارد.
از سوی دیگر، بعد روانی و ساختار شخصیتی فرد هم عامل دیگری است که بر بروز خودکشی تأثیر میگذارد. این که فرد وقتی با عامل استرسزایی مواجه میشود، تا چه حد توانایی این را داشته باشد که از ابزارهایی برای حل مشکل خود اقدام کند و یا این که به دلیل فقدان مهراتها و قابلیتهای لازم، به اصطلاح درهم بشکند و احساس ناامیدی کند و مرگ را چاره مشکل خود ببیند، یا این که چه قدر توانایی تحمل هیجانهای منفی و پشت سر گذاشتن بحرانها را داشته باشد، تا حد زیادی تحت تأثیر ویژگیهای شخصیتی است که بخشی از آن به شکل زیستشناختی به فرد منتقل میشود و بخش دیگر در طی زندگی و در تعامل با محیط و خانواده کسب و آموخته میشود. بعد دیگر هم بعد اجتماعی است که از سطح کلان جامعه تا سطح خرد و در حد خانواده میتواند تأثیرگذار باشد. میدانیم که بعضی عوامل اجتماعی مثل تفاوتهای طبقاتی، بحرانهای اقتصادی و امثال آن میتوانند میزان خودکشی را بالا ببرند و بعضی عوامل هم وجود دارد که منجر به کاهش این خطر میشود.
نمونه جالب از این عوامل کاهنده میزان خودکشی در سطح اجتماع، بروز جنگ است که با ایجاد همبستگی بالاتر، میتواند میزان خودکشی را به طور کلی کاهش دهد. برای این که افراد خودکشی ناگهانی یا به طور کلی اقدام به خودکشی داشته باشند، باید میزان عوامل خطر و فشارهایی که ریسک خودکشی را بالا میبرند، از میزان تواناییها و قابلیتها و سیستمهای حفاظتی یا بازدارنده در برابر خودکشی بیشتر شده باشد. برای نمونه، در نوعی از اختلال شخصیت که به نام اختلال شخصیت مرزی شناخته میشود، اصولاً توانایی فرد برای مهار تکانهها و تحمل هیجانهای منفی کمتر است و بنابراین، یکی از مشخصات این بیماران وجود رفتارهای تکانشی و از جمله اقدام به خودزنی یا خودکشی است. در بروز این اختلال شخصیت هم عوامل زیستشناختی و روانشناختی سهم عمده دارند. این افراد هنگامی که در معرض مشکل قرار میگیرد، اولاً توانایی تنظیم و تحمل هیجانات منفی پایینتری در مقایسه با افراد عادی دارند و ثانیاً توانایی کمتری برای کنترل تکانهها یا برنامهریزی برای حل مشکل در درازمدت دارند و بنابراین، ممکن است در شرایطی که عامل استرسزا و احساس ناراحتی آشفتگیشان از آستانه اقدام به خودکشی بالاتر برود، آنچنان احساس ناامیدی و عدم کنترل بر شرایط خود را داشته باشند که راه حل را در پایان دادن به زندگیشان ببینند.
جالب است که به ژنتیک اشاره کردید. جملهای هست که میگوید «فرد تصمیم به خودکشی نمیگیرد، خودکشی با بعضیها هست» و این سوال را پیش میآورد که چقدر باید ماجرای ژنتیک را در این قضیه جدی گرفت؟
توکلی: خیلی زیاد؛ البته علاوه بر عامل وراثت و ژنتیک، عوامل زیاد دیگری وجود دارد که باید جدی گرفته شوند و زمانی که این عوامل در کنار هم باشند اثرشان بر هم افزوده میشود و احتمال خودکشی را بالاتر میبرد. درباره تأثیر ژنتیک بر خودکشی تحقیقات قابلتوجهی انجام شده است. در مجموع، نتیجه این تحقیقات نشان میدهد که وجود سابقه خانوادگی اقدام به خودکشی و مرگ در اثر خودکشی میتواند احتمال بروز خودکشی در فرد را افزایش دهد. مطالعاتی که تأثیر عوامل وراثتی را در بروز خودکشی نشان دادهاند شامل مطالعه دوقلوها، مطالعات فرزندخواندگی و مطالعات ژنتیک مولکولی هستند.
این مطالعات نشان میدهند که تأثیر سابقه خانوادگی خودکشی بر افزایش خطر خودکشی، تنها به شکل اکتسابی و به اصطلاح در اثر یادگیری این رفتار در خانواده نیست. مثلاً مطالعات فرزندخواندگی نشان دادهاند که حتی وقتی فردی که سابقه خودکشی در خانواده اصلی و خونیاش وجود دارد، از کودکی به فرزندخواندگی گرفته شده و در محیط خانوادگی متفاوتی پرورش پیدا میکند و بزرگ میشود، باز هم میزان خودکشیاش بیشتر از کودکانی است که با آنها بزرگ شده و به عبارتی از قبل و از طریق وراثتی استعداد یا آسیبپذیری به خودکشی را با خود همراه دارد. در واقع، وجود عامل ژنتیکی که از پدر و مادر کسب میشود، آستانه فرد را برای این که در شرایط مشابه اقدام به خودکشی کند، پایین میآورد، و در صورت وجود عوامل دیگر ممکن است اقدام به خودکشی کند. و این به معنی آن است که بخشی از زمینه اقدام به خودکشی به صورت زیستشناختی و ژنتیکی به فرد منتقل شده است.
اگر چنین موردی در خانوادهای وجود داشته باشد، راه پیشگیری برای بقیه افراد خانواده چیست؟
توکلی: با توجه به عوامل متعددی که در بروز خودکشی تأثیر دارند، طبیعتاً برای پیشگیری از خودکشی هم باید از روشهای مختلف کمک گرفت. در مواردی که سابقهای قبلی از اقدام به خودکشی در خود فرد یا خانوادهاش وجود دارد، طبیعتا یکی از کارهای مهم این است در صورت وجود عوامل دیگر مانند اختلال روانپزشکی یا افکار خودکشی، این مسایل جدی گرفته شوند و حتماً از کمک متخصصان سلامت روان و روانپزشکان برای تشخیص و درمان این مشکلات استفاده شود. در واقع، آگاهی دادن به خانوادهها و افراد بسیار اهمیت دارد که بدانند خودکشی واقعهای نیست که ناگهان از آسمان بر فرد وارد شود، بلکه در زمینه و زمینههایی رخ میدهد که در بسیاری از موارد از قبل قابل تشخیص و درمان است و بنابراین، میتوان از خودکشی پیشگیری کرد. گاهی تقلیل دادن علت خودکشی به یک واقعه منفرد مثل شکست در کنکور یا در رابطهای عاطفی باعث میشود که افراد و خانوادهها ندانند این افکار را باید جدی گرفت و برای آن راه حل و درمانی هم وجود دارد. البته باید تأکید کنم که علاوه بر این اقدامات در سطوح فردی و خانوادگی، توجه به ابعاد اجتماعی خودکشی هم لازم است.
آقای سراجزاده، به ابعاد فردی خودکشی اشاره شد. به نظر شما اجتماع چقدر نقش دارد در این که فرد را به این مرحله برساند؟
سراجزاده: در کنار ویژگیهای فردی، این مورد هم وجود دارد که در چه محیطهایی احتمال وقوع خودکشی بیشتر است. اگر بحث را از جایی ببینیم که دورکیم مطرح کرده، اصولا خیلی بحث روی افراد نیست و این پرسش مطرح میشود که چرا میزان خودکشی در جوامع و گروههای مختلف متفاوت است؟ تجربه ناکامی در بین تمام افراد وجود دارد، اما بحث این است که در زمینههای خاص اجتماعی و فرهنگی ممکن است فرد مهارتهای مقابله با ناکامی را یاد بگیرد یا حمایتهای اجتماعی طوری باشد که فرد احساس نکند تنهاست و از پس حل مشکلاتش برنمیآید. اینها فاکتورهای اجتماعی است که بسیار تاثیرگذار است. دورکیم وقتی میخواهد خودکشی را تبیین کلان تئوریک کند آن را به پیوندهای اجتماعی ارتباط میدهد و میگوید هرجا فرد پیوندهای ضعیفتری با جامعه داشته باشد میتواند احتمال بروز خودکشی و البته انواع دیگر کجرویها و آسیبهای اجتماعی را افزایش دهد.
یعنی در بین جوامع مختلف میزان خودکشی افراد تفاوت زیادی دارد که ناشی از نقش محیط است؟
سراجزاده: ببینید، درست است که افراد خاصی اقدام به خودکشی میکنند اما این افراد در همه جوامع تعداد محدودی هستند مثلا بالاترین نرخهایی که در سطح جهان گزارش میشود حدود پنجاه مورد در صد هزار نفر است اما بحث این است که چرا در کشوری مانند مجارستان این میزان است و در کشوری در همان منطقه میزان پایینتری دارد. یا این که در کشورهای اسلامی میزان پایین خودکشی ثبت میشود مثلا پنج یا شش نفر در صدهزار نفر. این تفاوت را چطور میشود توضیح داد؟ بالاخره افرادی خودکشی میکنند و باید دید چه ویژگیهای روانی در این افراد وجود دارد اما پرسش جامعهشناسی این است که جایی کمتر این اتفاق میافتد و جایی بیشتر. مثلا در همین ایران با آمار ناقصی که وجود دارد حدودا میشود گفت خودکشی در تهران چهار یا پنج در صدهزار نفر است اما مثلا در جایی مانند ایلام سی نفر به بالاست. یا مثلا این که انتظار تئوریک و تجربی در همه جای دنیا این است که مردها بیشتر از زنها خودکشی کنند اما چرا در ایلام در بین زنان این میزان بالاتر است؟ اینها پرسشهایی است که ما را برمیگرداند به زمینههای اجتماعی.
به ایلام اشاره کردید. اتفاقا سوالی که وجود دارد این است که چرا در چنین جایی میزان خودکشی زنان آن هم به شیوه دردناک خودسوزی انقدر بالاست؟
سراجزاده: با تمام تحقیقاتی که درباره آنجا انجام شده اما من شخصا هنوز تبیین تئوریک و تجربی قانعکنندهای ندیدم که چرا باید در این استان ویژه این میزان بالا وجود داشته باشد چرا که خلاف تئوریهای جامعهشناسانه هم هست چون آنجا منطقهای است که بافتهای اجتماعی قوی هم دارند و بافتهای عشیرهای قبیلهای وجود دارد و نظریات میگویند در چنین بافتهایی نباید انتظار داشته باشیم که خودکشی به میزان بالا وجود داشته باشد یا حداقل نباید در بین زنها انقدر زیاد باشد.
میتوان درباره آن منطقه خاص یا به طور کلی درباره ایران به فشارهای اجتماعی زیادی که روی زنان است اشاره کرد؟ در بعضی گزارشها اینطور آمده بود که ایران یکی از سه کشوری است که خودکشی به نتیجه رسیده زنها میزان زیادی دارد که میتواند بیتاثیر از فشارهای اجتماعی نباشد.
سراجزاده: این فشارها موثر هستند ولی درباره این ناحیه خاص فقط فشار را موثر نمیدانم چرا که مثلا سیستان و بلوچستان کمترین میزان خودکشی را دارد در حالی که شاید زنها در آن منطقه هم خیلی وضعیت خوبی نداشته باشند. در کنار آن فشارهای اجتماعی انگار عامل دیگری هم در آنجا وجود دارد که باید به آن توجه کرد. با این حال میتوان اینطور گفت که نسبت زنان تحصیلکرده یا عواملی که بافت سنتی را در منطقه غرب کشور تغییر داده سرعت زیادی داشته اما نظام مردسالارانهای که شکل گرفته بوده در یک نظام قبیلهای و ایلاتی، به شدت محکم سر جای خودش است و شتاب تغییرات و افزوده شدن توقعات زنان در مواجهه با این ساختار به آنها احساس ناکامی و ناتوانی شدیدی میدهد که به این شکل بروز پیدا میکند. احتمال دارد خود پدیده خشونت و کشمکشهای بین قبیلهای هم باعث شده باشد خشونت تا حدی عادی شده باشد اما زنان چون توانایی اعمال خشونت نسبت به دیگران را ندارند، خشونت را متوجه خودشان میکنند.
خب چه کاری میتوان کرد که این میزان در آن منطقه بین زنان کمتر شود؟
سراجزاده: باید مهارتهای زندگی و روشهای مواجهه با ناکامی را به خانوادهها و به ویژه به زنان آموزش داد اما این کارها هم نرخها را یک مرتبه تغییر نمیدهد چون فاکتورهای اجتماعی و فرهنگی فاکتورهایی هستند که در درازمدت جواب میدهند چنانچه از دهه 60 مطالعات و برنامهریزیهایی برای کاهش نرخ خودسوزی زنان ایلامی انجام شده اما هنوز این میزان در آنجا بالاست. اما به طور کلی انجام اقداماتی برای آگاهسازی از عواقب این کار میتواند موثر باشد به عنوان مثال یادم است در کنفرانسی که درباره خودکشی در ایلام برگزار شده بود یکی از اساتید علوم پزشکی دانشگاه کرمانشاه تحقیق کرده و پروژهای را اجرا کرده بود و از شرایط سخت و رنج زنانی که خودسوزی کرده بودند و به مرگ منجر نشده بود فیلمبرداری کرده بودند و در منطقهای چندین بار به نمایش درآمده بود و میگفتند این کار توانسته در کاهش خودسوزی در آن منطقه تاثیر داشته باشد.
سراجزاده: باید مهارتهای زندگی و روشهای مواجهه با ناکامی را به خانوادهها و به ویژه به زنان آموزش داد اما این کارها هم نرخها را یک مرتبه تغییر نمیدهد چون فاکتورهای اجتماعی و فرهنگی فاکتورهایی هستند که در درازمدت جواب میدهند چنانچه از دهه 60 مطالعات و برنامهریزیهایی برای کاهش نرخ خودسوزی زنان ایلامی انجام شده اما هنوز این میزان در آنجا بالاست.
و درباره پیشگیری از خودکشی به طور کلی چطور؟
سراجزاده: در طولانیمدت هرچه برنامهریزیهای کلان به سمتی برود که این سختیهای زندگی و ناکامیهای ناشی از آن کمتر شود میتوان این آمار را کاهش داد اما در کوتاه مدت و میان مدت در سطح عوامل اجتماعی خرد باید کار کرد؛ مناسبات روابط خانوادگی، مناسبات روابط زوجین و بین پدر و مادر و فرزند باید اصلاح شود، نحوه مدیریت ناکامیها آموزش داده شود، مداخلات روانی و اجتماعی صورت بگیرد.
توکلی: درباره پیشگیری از خودکشی باید بگویم خودکشی پدیدهای است که آن را نه مطلقاً میتوان فردی دید و نه اجتماعی. بنابراین، روشهای پیشگیری از آن هم همانطور که در راهنماهای تهیهشده توسط مراجع معتبر و از جمله سازمان جهانی بهداشت توصیه شده است، باید چندلایه و متوجه عوامل مختلف باشد. غالباً مداخلاتی که برای پیشگیری از خودکشی انجام شده و فقط بر یکی از عوامل تمرکز داشتهاند، نتایج موفقیتآمیز چشمگیری نداشتهاند. پس برای طرحریزی برنامه مداخلاتی مؤثر برای پیشگیری از خودکشی باید به عوامل مختلف توجه داشت. یک سلسله عوامل در سطوح کلان اجتماعی است که باید برای آنها چارهای اندیشیده شود؛ مثل کاهش دادن تبعیضهای طبقاتی و جنسیتی، کاهش بیکاری و مدیریت کردن بحرانهای اقتصادی. در سطوح خردتر مداخلات اجتماعی ممکن است برای آموزش خانوادهها و افراد باشد تا مثلاً با آموزش مهارتهای زندگی و کسب روشهای مؤثر و مفید برای مقابله یا کنار آمدن با شرایط ناگوار و استرسزا آمادگی بیشتری داشته باشند؛ یا بدانند که در صورت بروز اختلالهای روانپزشکی یا افکار خودکشی میتوانند از مراکز و افراد متخصص در این زمینه کمک بگیرند. آموزش شیوههای فرزندپروری مؤثر و کارآمد تأثیر زیادی بر کسب ظرفیتها و تواناییهای افراد برای مقابله با ناملایمات زندگی دارد.
گفته شد که ناکامیها میتوانند فرد را به مرحله خودکشی برسانند، اما شاید دقیقتر این باشد که بگوییم عدم توانایی رویارویی با ناکامیها نقش مهمتری در بروز خودکشی دارد. به هر حال، همه انسانها با درجات مختلف ناملایماتی را در زندگی خود تجربه خواهند کرد و یکی از ظرفیتهایی که انسان در طی مراحل رشد خود قرار است کسب کند این است که توانایی تحمل ناکامی و سرخوردگی و پشت سر گذاشتن یا یافتن راهحلی برای آن را داشته باشد. همیشه رسیدگی نکردن به فرزندان نیست که میتواند مشکلساز باشد، بلکه گاهی حمایت و مراقبت بیش از حد از فرزندان هم میتواند باعث شود که فرد فرصت تجربه کردن شکست و ناکامی را پیدا نکند و طبیعی است که وقتی فرد شکستهای کوچکتر را تمرین نکرده باشد و دوباره به زندگی و تلاش برای جبران آن شکست یا کنار آمدن با آن بازنگشته باشد، اصولاً تصوری از این نخواهد داشت که او هم در زندگی دچار شکست و ناکامی خواهد شد و هر ناکامی به معنای پایان زندگی نیست. در واقع، بسیاری مواقع و به ویژه در طبقات اجتماعیـ اقتصادی متوسط به بالا خانوادهها آن چنان بیش از حد حمایتگر هستند که از فرزندان خود فرصت تجربه کردن شکست و ناکامی و دست و پنجه نرم کردن با ناملایمات زندگی را میگیرند. بعد از مداخلات اجتماعی کلان و خرد که اشاره کردم، میرسیم به شرایطی که افراد دچار اختلال روانپزشکی هستند و باید کارهایی در این زمینه انجام داد.
مثلا چه کارهایی؟
توکلی: در شرایطی که افراد دچار اختلالاتی مانند افسردگی هستند باید امکانات و آگاهی کافی برای مراجعه بیماران، تشخیص بیماریها و درمان آن وجود داشته باشد. این که پزشکان عمومی و پزشکان خانواده و پزشکان متخصص رشتههای دیگر، علاوه بر روانپزشکی، قادر باشند اختلالات روانپزشکی را تشخیص بدهند و درمان کنند، یا در صورتی که خارج از توانایی یا تخصص آنان است برای تشخیص و درمان به متخصصان روانپزشکی ارجاع بدهند، نقش عمدهای در تشخیص زودهنگام اختلالات روانپزشکی دارد. اشاره کردم که 95 درصد از موارد خودکشی در زمینه اختلالات رونپزشکی رخ میدهد و بنابراین، تشخیص و درمان زودرس این اختلالات نقشی مهم در پیشگیری از خودکشی خواهد داشت. اقدامات مختلفی در این سطح قابل انجام است، از جمله تقویت آموزش پزشکان عمومی در زمینه تشخیص و درمان اختلالات روانپزشکی، آگاهی دادن به عموم مردم درباره این اختلالات و رفع کردن سوءبرداشتها و اطلاعات غلطی که درباره درمانهای روانپزشکی دارند، سعی بر کاهش نگاه منفی نسبت به بیماریها و درمانهای روانپزشکی و آنچه به اصطلاح به آن انگ یا استیگمای بیماری روانی گفته میشود و مداخلاتی مانند آن.
سطح بعدی مداخلات در واقع مربوط به زمانی است که فرد افکار خودکشی پیدا میکند. بعد از آن به دنبال روش خاصی برای اقدام به خودکشی میگردد و بعد از تهیه ابزار لازم اقدام به خودکشی خواهد کرد. مداخلاتی هم در این مرحله قابل انجام است. وجود خطوط تلفنی مخصوص برای افرادی که افکار خودکشی پیدا میکنند تا بتوانند در شروع این افکار از کمک متخصصان به طور فوری استفاده کنند یکی از این مداخلات است. از طرف دیگر، از دسترس خارج کردن وسایل و ابزارهایی که فرد میتواند با آن اقدام به خودکشی کند هم میتواند با فاصله انداختن بین شروع افکار خودکشی تا لحظه اقدام باعث کاهش خودکشی شود و امکان انجام مداخلات دیگر را در این مرحله فراهم کند. در کشورهایی که استفاده از سلاح گرم مجاز است، بیشترین میزان مرگ ناشی از خودکشی از این طریق است، اما در کشور ما سموم گیاهی و داروها شایعترین ابزارهای خودکشی هستند و حتی در استانها و مناطقی که خودسوزی بیش از استانهای دیگر است، هم باز شایعترین روش خودکشی مسمومیت با سموم گیاهی یا دارو است. بنابراین، مواردی که خودکشی ناشی از مسمومیت با داروها است، میتوان تصور کرد که با نظارت بیشتر بر فروش دارو و مثلاً دقت بیشتر پزشکان در نسخه کردن تعداد زیاد دارو در افرادی که ممکن است افکار خودکشی داشته باشند، یا در نظارت بر فروش بدون نسخه دارو در داروخانهها زمان دسترسی به ابزار خودکشی به تأخیر بیافتد.
بسیاری از مواقع افکار خودکشی ممکن است بعد از گذشت زمان فروکش کند، که به خصوص در موارد اقدامهای تکانشی به خودکشی این امر شایع است.این فاصله و تأخیر میتواند امکان شناسایی و انجام مداخلات دیگر را هم فراهم کند. به یاد این افتادم که امسال شعار روز جهانی پیشگیری از خودکشی این است: «انگ بیماری روانپزشکی: مانعی عمده در برابر پیشگیری از خودکشی».در واقع، شعار سال 2013 این روز هدفاش توجه دادن به نقش نگرش منفی جامعه نسبت به بیماریها و بیماران روانپزشکی و تأثیری است که این امر بر کاهش مراجعه افراد مبتلا و گرفتن کمک تخصصی از متخصصان سلامت روان دارد و یکی از مداخلات مهم در سطح اجتماعی، تلاش برای انگزدایی از اختلالات روانپزشکی است تا افراد بتوانند، بدون شرم و ترس از خوردن برچسب بیمار روانی، به روانپزشکان و سایر متخصصان سلامت روان مراجعه کنند و از آنان برای مشکلشان یاری بگیرند. انگزدایی از اختلالات روانی مداخلهای است که نیاز به مشارکت گروههای مختلف از دولت و وزارت بهداشت و سایر ارکان نظام سلامت گرفته، تا متخصصان سلامت روان و رسانهها و خود افراد مبتلا به این اختلالات دارد. در سالهای اخیر خوشبختانه نیمنگاهی به این مسأله در کشور ما هم شده است، اما با توجه به اهمیت و ابعاد این پدیده در ارتقای سلامت روان افراد هنوز اقدامات فراوان دیگری نیاز است که در این زمینه انجام شود.
به نظر میرسد که در کشور ما این انگ در حال کمرنگتر شدن است اما هزینههای بالا به افراد اجازه نمیدهد به روانشناس و روانپزشک مراجعه کنند.
توکلی: درست است که با اقداماتی که انجام شده و افزایش آگاهی مردم، تا حدی اقبال آنان به یاری گرفتن از متخصصان سلامت روان بیشتر شده است، اما مطالعات و تحقیقات، چه در ایران و چه در کشورهای دیگر، نشان میدهند که همچنان انگ بیماری روانی یکی از عمدهترین موانع در برابر ارتقای سلامت روان افراد جامعه است و به همین دلیل هم شعار امسال روز پیشگیری از خودکشی بر انگ بیماری روانی تمرکز کرده است. من معتقدم در جامعه ما هم انگ بیماری روانی همچنان مسالهای پراهمیت در مراجعه افراد برای تشخیص و درمان اختلالات روانپزشکیشان است و دستکم در طبقات وسیعی از جامعه این امر احتمالاً مهمتر از هزینه درمان است. به هر حال، میدانیم که در موارد بسیاری از اختلالات روانپزشکی، افراد میتوانند به متخصصان سلامت روان در مراکز دولتی و خصوصی مراجعه کنند و مثل سایر بیماریها ویزیت و درمان شوند.
تعرفههای مشخص دولتی و خصوصی برای روانپزشکی و درمانهای دارویی روانپزشکی هم تفاوت خاصی با تعرفهی مراجعه به سایر متخصصان ندارد و بیمهها هم مثل مراجعه به سایر تخصصها درمانهای دارویی و سرپایی را تقبل میکنند. اغلب افراد مبتلا به اختلالات روانپزشکی از همین دسته هستند و بنابراین، هزینه درمان تفاوتی با رشتههای دیگر ندارد که بخواهد موجب شود افراد مراجعه نکنند. البته مشکلاتی خاص در روانپزشکی و درمانهای روانپزشکی وجود دارد که عمدتاً مربوط به هزینه درمان بستری است که بیمهها مدت محدودی از بستری را پوشش میدهند که خیلی وقتها بیماران بستری روانپزشکی، به دلیل ماهیت این بیماریها نیاز به بستری طولانیتری دارند. و دیگری مربوط به پوشش رواندرمانیها است که بیمهها پوشش مناسبی برای آن ندارند.
ضمن این که قطعاً لازم است برای این موارد چارهای اندیشیده شود تا افرادی که نیاز به این درمانها دارند بتوانند از این خدمات استفاده کنند، اما باید توجه داشته باشیم که درصد بسیار بسیار محدودی از بیماران روانپزشکی هستند که نیاز به بستری پیدا میکنند و اغلب مبتلایان به این اختلالات میتوانند دستکم در سطح سایر تخصصها از درمانهای روانپزشکی سرپایی هم بهره ببرند. البته برای این که بیماران بتوانند خدمات جامع و فراگیر مورد نیاز خود را دریافت کنند لازم است برای پوشش بیمهای بیماران بستری و نیز انجام رواندرمانیها اقدامی شود. به هر حال، باید به این امر توجه داشته باشیم که حتی در طبقات مرفهتر و برخوردار اجتماعی هم ممکن است به دلیل انگ بیماری روانپزشکی یا نداشتن آگاهی کافی در این زمینه، در موارد لازم به روانپزشک مراجعه نکنند. با توجه به آمار بالای جراحیهای زیبایی در کشور ما، گاهی به نظر میرسد افراد ممکن است برای اصلاح ظاهر و زیبایی صورت و ظاهر خود راحتتر هزینه میکنند، تا برای رفع مشکلات و درمان اختلالات روانپزشکیشان که اتفاقاً تأثیر چشمگیری بر کیفیت زندگیشان دارد.
سراجزاده: من هم فکر میکنم قضیه انگ بسیار تاثیرگذارتر باشد چون نوع نگاهی که به چشم پزشک و گوش پزشک وجود دارد به روانپزشک وجود ندارد و افراد نمیخواهند قبول کنند که عدم تعادل و بیماری همانطور که در جسم ما ممکن است پیش بیاید برای روان ما هم ممکن است پیش بیاید و نیاز به توجه و مراجعه به روانشناس و روانپزشک دارد. در جامعه ما باید روی این موضوع کار شود و این ترس یا خجالت از مراجعه به این متخصصان کم کم از بین برود.
توکلی: یکی از بزرگترین مشکلاتی که وجود دارد این است که آمار دقیقی نداریم و همان آماری هم که وجود دارد محرمانه تلقی میشود و جزییاتش اعلام نمیشود و نمیتوان بر اساس آنها کار کارشناسی و تحقیق انجام داد. تا جایی که من اطلاع دارم هنوز «نظام ثبت موارد خودکشی» به شکل منسجم و قابلاتکا، مثلا شبیه ثبت موالید، نداریم و آمارهایی که وجود دارد حاصل اطلاعاتی است که از سازمانها و نهادهای مختلف جمعبندی میشود.
نبودن آمار و اطلاعرسانی درست و کافی در کشور ما در میزان خودکشی چقدر میتواند تاثیرگذار باشد؟
سراجزاده: یکی از مشکلاتی که وجود دارد نوع نگاهی است که به آمارهای اجتماعی میشود و به آنها به چشم مسائل امنیتی نگاه میکنند. شاید بتوان عامل اینطور برخورد کردن با آمار اجتماعی را هم در این دید که گاهی نگاه بدی وجود دارد که مسائل اجتماعی را سیاسی میکنند و فکر میکنند مشکلاتی که وجود دارد فقط ناشی از عملکرد سیاستمداران است و با عوض شدن آنها تمام مشکلات حل میشود. در عین این که مدیریتها تاثیر و نقش دارند در اوضاع اجتماعی و باید پاسخگو باشند اما نباید در تغییر مدیریتهای سیاسی و تغییری که در فرهنگ و اجتماع پدید میآید اغراق کرد. دولتها مسئولند اما نباید در ارتباط با نقششان بزرگنمایی صورت بگیرد. اگر چنین فضایی پیش بیاید این برخورد با آمار هم تغییر پیدا میکند. آمار اجتماعی آماری هستند که باید عالمان، محققان و پژوهشگران درباره علتها و عوامل آن نظریه مطرح کنند، نظریهها را بیازمایند و راهکارهایی اعلام کنند و در یک فرآیند جمعی و مشارکتی برای کاهش مشکلات تلاش کرد.
نتیجه اعلام نشدن آمار این است که نمیدانیم چه خبر است اما میدانیم که خیلی خبرهاست و در وضعیت خوبی از لحاظ آسیبهای اجتماعی نیستیم. اگر آمار واقعی باشد به وسیله کارشناسان درباره آن صحبت شود، نقش فرد و خانواده و دولت مطرح شود انگار جامعه میتواند به این سمت برود که مسائلش را حل کند. تا زمانی که این نگاه وجود داشته باشد که آمار مربوط به آسیبهای اجتماعی، سیاسی و امنیتی است خیلی نمیتوان کاری از پیش برد. ضمن این که از لحاظ بینالمللی هم اتفاق خوبی نیست و تبعات منفی دارد. با مراجعه به سایت سازمان بهداشت جهانی که آمار بینالمللی خودکشی را ببینم، در آماری که آنها در سال 2010 منتشر کردهاند کنار گزارش ایران نوشته شده آمار سال 1991، در دنیا همه میدانند کشوری که راجع به این مسائل آمار نمیدهد وضعیت خوبی ندارد در حالی که اگر آمار منتشر شود دیده میشود که ایران از بسیاری از کشورها وضعیت بهتری دارد.
توکلی: در کشور ما ارایه یک نظریه جامع و قابل اتکا درباره خودکشی، یا حتی این که بتوان گفت میزان خودکشی و روند آن رو به افزایش یا کاهش است مشکل است. یکی از بزرگترین مشکلاتی که وجود دارد این است که آمار دقیقی نداریم و همان آماری هم که وجود دارد محرمانه تلقی میشود و جزییاتش اعلام نمیشود و نمیتوان بر اساس آنها کار کارشناسی و تحقیق انجام داد. تا جایی که من اطلاع دارم هنوز «نظام ثبت موارد خودکشی» به شکل منسجم و قابلاتکا، مثلا شبیه ثبت موالید، نداریم و آمارهایی که وجود دارد حاصل اطلاعاتی است که از سازمانها و نهادهای مختلف جمعبندی میشود.یکی از این منابع اطلاعات و آماری است که سازمان پزشکی قانونی اعلام میکند؛ در حالی که میتوان تصور کرد که به دلیل نگرش منفی که درباره خودکشی وجود دارد ممکن است خیلی از موارد خودکشی به عنوان مرگ طبیعی یا مسومیت دارویی و امثال آن گزارش شود و کار به پزشکی قانونی نکشد یا در پزشکی قانونی هم با همین علت گزارش شود، و نه خودکشی.
آمارهای دیگر از نظام سلامت و مثلاً خانههای بهداشت و مراکز سلامت شهری و روستایی و بیمارستانها و مراکز درمانی است که باز ممکن است آنچنان که باید دقیق نباشند یا گاهی همپوشانی داشته باشند و مثلاً یک مورد خودکشی در چند منبع ثبت و برهم افزوده شده باشد. تا جایی که من اطلاع دارم، کارهای تحقیقاتی و مطالعاتی هم که انجام شده غالباً محدود به زمان یا مکان خاصی بوده و پیمایش دقیقی که با ابزار تحقیق و روششناسی معتبر ومشخص، که به شکل متداوم، مثلا ده سال یا بیشتر انجام شده باشد، وجود ندارد که بتوان با قطعیت به نتایج آن اتکا کرد یا روند آن را در سالهای مختلف مقایسه کرد. بنابراین، به این اعداد و ارقام نمیتوان اتکای زیادی کرد. بنابراین، اغلب فرضیههایی که طرح میشود هم در حد نظرورزی باقی میماند و به یک نظریه یا مدل جامع برای خودکشی در کشور ما تبدیل نمیشود تا بر اساس آن بتوان مداخلات مؤثر را به شکل نظاممند طراحی و اجرا کرد.
مثلا یکی از یافتههای جالب در بعضی استانها این بود که بین میزان طلاق و میزان خودکشی رابطه معکوس وجود دارد و هرچه میزان طلاق بیشتر بوده، میزان خودکشی کمتر بوده است. ممکن است فرضیههایی برای این ارتباط به ذهن برسد، اما متأسفانه این فرضیهها قابلیت سنجش دقیقتر علمی پیدا نمیکنند و تبدیل به یک تبیین علیتی یا مدل مفهومی برای الگوی خودکشی در کشور نمیشود. بنابراین، شاید بتوان ادعا کرد که یکی از مهمترین اقداماتی که دولت و نظام سلامت میتواند برای پیشگیری از خودکشی انجام دهد، ایجاد نظام ثبت موارد خودکشی و پایش خودکشی و ارایه مدل خودکشی مختص فرهنگ و شرایط کشورمان است، تا بر اساس آن بتوان مداخلات مؤثر و کارآمدتری را طراحی و اجرا کرد.
این طور که به نظر میرسد در دوران کنونی به نسبت قبل خودکشیهای بیشتری صورت میگیرد. علت آن را در چه چیزی میتوان دانست؟
سراجزاده: میتوان گفت تا حدودی رابطهای بین میزان خودکشی و توسعه وجود دارد و دیده میشود که به میزانی که کشورها توسعه پیدا میکنند میزان خودکشی افزایش پیدا میکند. در ایران هم ما این وضع را داریم و اگر الان پنج در صدهزار نفر است در گذشته سه در صدهزار نفر یا کمتر بوده است. در واقع همراه با این تحولات توسعهای، کاهش نقش خانواده، فردگرایی و مسائلی از این دست میزان خودکشی هم افزایش پیدا کرده است. در تمام کشورها هم به همین صورت است اما تفاوت آن در کشورهای مختلف به وضعیت خاص اجتماعی و فرهنگی خاص آن کشورها برمیگردد. کشورها را باید به طور جداگانه بررسی کرد مثلا روسیه، مجارستان و کشورهای اروپای شرقی کشورهای هستند که نرخهای بالایی دارند اما بعضی از کشورهای اروپای شرقی از لحاظ توسعه بالاتر از مجارستان هم هستند اما نرخ پایینی دارند. مثل همان مثالی که گفتیم در کشورمان مناطقی هستند که مورد ویژهای هستند و چندان توسعهیافته هم نیستند اما نرخ بالای خودکشی را دارند. دورکیم بحثی را در این رابطه درباره مذهب هم مطرح میکند و به عنوان مثال میگوید که کشورهای پروتستاننشین بیشتر از کاتولیکها خودکشی دارند و اینطور تفسیر میکند که دین پروتستان افراد را رها میکند و آیینش طوری است که فرد از زمینه اجتماعیاش در زمینه دینی پیوندهای کمتری دارد در حالی که در آیین کاتولیک پیوندهای اجتماعی تقویت میشود.
میتوان این قضیه را تعمیم داد و گفت پیوندهای مذهبی در کشور ما هم مانع رسیدن به مرحله بحران در زمینه خودکشی میشود؟
سراجزاده: هر کشوری در زمینه اجتماعی و فرهنگی خاص خودش باید به این میزانها توجه کند. ایران در جهان ممکن است در ردیفهای هفتاد و هشتاد قرار گرفته باشد و در مرحله بحران نباشد اما در بین کشورهای اسلامی جزو کشورهایی است که بیشترین میزان خودکشی را دارد.
سراجزاده: تا حدودی رابطهای بین میزان خودکشی و توسعه وجود دارد و دیده میشود که به میزانی که کشورها توسعه پیدا میکنند میزان خودکشی افزایش پیدا میکند. در ایران هم ما این وضع را داریم و اگر الان پنج در صدهزار نفر است در گذشته سه در صدهزار نفر یا کمتر بوده است. در واقع همراه با این تحولات توسعهای، کاهش نقش خانواده، فردگرایی و مسائلی از این دست میزان خودکشی هم افزایش پیدا کرده است.
این میتواند به دلیل روند توسعهای باشد که ما بیشتر از کشورهای اسلامی داشتهایم؟
سراجزاده: این دلیل میتواند وجود داشته باشد چون در بین کشورهای اسلامی ایران و ترکیه که توسعهیافتهتر هستند میزان خودکشی بیشتری دارند. ضمن این که آن را میتوان به آمار هم ربط داد چون کشورها هرچه توسعهیافتهتر باشند سیستمهای ضبط و ثبت دقیقتری هم دارند و ممکن است در آن کشورها به طور دقیق این آمار ضبط نشود. از بافت اجتماعی و فرهنگیشان هم نمیشود غافل شد که هنوز سنتیتر از شهرهای بزرگ کشور ما هستند. به طور کلی خیلی دشوار است که یک الگوی عام را مطرح کرد و بقیه را هم تعمیم داد چون نه تنها کشور به کشور بلکه استان به استان این الگوها میتواند متفاوت باشد؛ اما میتوان همان کشور یا همان استان را نسبت به گذشته خودش مقایسه کرد که چه تفاوتی ایجاد شده است.
توکلی: درباره رابطه توسعه یافتگی و خودکشی باید توجه داشت که توسعهیافتگی صرفاً با افزایش خودکشی همراه نیست و اصولاً الگوهای مختلفی در کشورهای توسعهیافته و درحالتوسعه دیده میشود. مثلاً همانطور که گفته شد در کشورهای توسعهیافته 95 درصد از موارد خودکشی در افرادی اتفاق میافتد که سابقه اختلال روانی دارند، در حالی که در برخی مطالعات این میزان در کشورهای درحالتوسعه کمتر و بین 60 تا 90 درصد بوده است. یا این که در کشورهای توسعهیافته، میزان خودکشی در افراد 15 تا 24 سال بالا است و بیشترین میزان خودکشی در سالمندان دیده میشود، در حالی که در کشورهای درحالتوسعه بالاترین میزان خودکشی در جوانان زیر 30 سال دیده میشود. در کشورهای توسعهیافته میزان خودکشی در افرادی که همسرشان درگذشته است، یا جدا شدهاند یا طلاق گرفتهاند بالاتر است، در حالی که در کشورهای درحالتوسعه میزان خودکشی در زنان متأهل بالاتر است.
در کشورهای توسعهیافته عوامل استرسزای اجتماعی مؤثر بر اقدام به خودکشی عبارتاند از احساس تنهایی، احساس طرد شدن و تعارضهای زناشویی؛ در حالی که در کشورهای درحالتوسعه تعارضهای بیننسلی، شکستهای عشقی و شکستهای تحصیلی عوامل عمدهتری هستند. شرایط اجتماعی گذار از نظام اجتماعی سنتی به مدرن و حالت بیهنجاری همراه با آن، میتواند عاملی باشد که به دلایل مختلف و از جمله سست شدن همبستگی اجتماعی و از دست رفتن نظامهای ارزشی و منابع حمایتی سابق و جایگزین نشدن آن با نظامهای ارزشی و منابع حمایتی جدید در افزایش نرخ خودکشی مؤثر باشد. در فرهنگهای سنتی و جمعگرا خانواده نقش حمایتی ایفا میکند؛ و در جوامع مدرن و فردگرا هم نظامهای حمایتی اجتماعی مدرن این نقش را به عهده دارد. اما در دوران گذار کارکرد نهادهای سنتی نظمبخشی و حمایت اجتماعی سست شده، بی آن که نهادهای مدرن جای آن را گرفته باشد و بی آن که بخشی از نقش حمایتی خانواده به دولت و نظام تأمین اجتماعی منتقل شده باشد.
در واقع، مشکل دوران گذار آن است که نه سیستمهای حمایتی سنتی و خانوادگی قبلی وجود دارد و نه دولتها حمایتهای اجتماعی قوی از افراد را فراهم میکنند و در این حالت، سرگشتگی و تعارض بین سطوح مختلف وجود دارد. در این جا، به دلیل تفاوت دیدگاههای نسلهای مختلف، گاهی نه تنها خانوادهها نمیتوانند نقش حمایتی سابق را ایفا کنند، بلکه حتی تعارض بین نسلها خودش یکی از عوامل استرسزایی خواهد شد که منجر به افزایش خطر خودکشی میشود. یکی از نمونههای شایع آن در مواردی است که فرزندی از یک خانواده سنتی سبک زندگی متفاوتی را برمیگزیند و کنترلها و مقابلهها و منعهایی که خانواده در برابر این تغییر سبک زندگی ایجاد میکند، باعث احساس استیصال فرزند و گاهی خشم زیادی میشود که ممکن است به سمت خود جابهجا شود و منجر به اقدام به خودکشی شود، یا فرد بخواهد با این اقدام خود به نوعی در برابر سلطه خانواده مقاومت کند یا با آنان بجنگد. به هر حال، باز هم مایلام به این موضوع اشاره کنم که پدیده خودکشی موضوعی پیچیده و چندعاملی است و نباید برای تبیین آن به مدلهای سادهانگارانه اتکا کرد.
نکته مهم دیگر این است که توجه به جنبههای اجتماعی و مداخلات اجتماعی در سطوح کلان برای پیشگیری از خودکشی، نباید باعث شود که توجه کمتری به مداخلات فردی و مستقیم برای تشخیص افراد در معرض خطر خودکشی و درمان آنان قرار بگیرد. بنابراین، توجه دادن و آگاه کردن مردم به این که اغلب موارد خودکشی در زمینه اختلالات روانپزشکی و شخصیتی رخ میدهند که قابل تشخیص و درمان هستند، میتواند به بسیاری از افراد و خانوادهها کمک کند تا از این اتفاق درباره خود و اعضای خانوادهشان جلوگیری کنند و طبیعتاً رسانهها نقش بسیار مهم و برجستهای در این آگاهیرسانی خواهند داشت.
نظر شما