چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۹۲ - ۱۱:۵۳
کد خبر: 83250
سلامت نیوز : «محیط‌زیست ایران» در سال‌هایی که گذشت، روزهای بدی را از سر گذراند. احداث نیروگاه و پالایشگاه، استخراج نفت و ایجاد جاده در مناطق حفاظت‌شده و پارک‌های ملی کشورمان، طبیعت ایران را تا مرز نابودی پیش برد تا حدی که بسیاری از فعالان محیط‌زیست، نسبت به آینده آن، بیمناک شدند. البته اگرچه دیرهنگام اما سرانجام 12 روز پیش بود که «معصومه ابتکار» به ریاست سازمانی که تنها متولی آن است، برگزیده شد. اما او در همین زمان کوتاه هم نشان داده است که عزمی راسخ دارد و می‌خواهد که ناسخ اقدامات نابخردانه مدیریت پیشین باشد. زیرا هرچه باشد طبیعت ایران گذشته‌ای باشکوه داشته است.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه بهار ؛ گذشته‌ای که مدیریت غلط و ناکارآمد، آن را به ورطه نابودی کشانیده است. اگر همین مدیران، به درستی فرهنگ‌سازی می‌کردند، شاید مردم، نسبت به داشته‌هایشان، حس مالکیت و تعلق خاطر پیدا کرده و آن را از خود می‌دانستند و دلسوزش می‌بودند. این مساله‌ای بود که موضوع گفت‌وگو با «محمدعلی اینانلو» قرار گرفت. او که از فعالان محیط‌زیست و مستندسازان قدیمی و باسابقه طبیعت ایران است، علاوه بر این، از آنچه در آینده باید صورت بگیرد نیز گفت. متن کامل این گفت‌وگو که درست 24 ساعت پیش از انتخاب خانم ابتکار به ریاست سازمان حفاظت محیط‌زیست صورت گرفت را در ادامه می‌خوانید.

جناب اینانلو، برای ورود به بحث، از گذشته محیط‌زیست ایران بگویید. این‌که ما در گذشته چه داشتیم؟
طبیعت ایران از نظر من جهانی است در یک مرز و این نه یک اغراق شاعرانه است، نه گزافه‌گویی و نه وطن‌پرستی افراطی. به عنوان کسی که در این مملکت شاید بالای سه‌‌میلیون کیلومتر را در طبیعت آن سفر کرده و اکثر طبیعت‌های دنیا را از آلاسکا تا آمریکای جنوبی و از افریقا تا هند و آسیای جنوب شرقی را هم دیده است، واقعا می‌گویم که ایران طبیعتی استثنایی دارد که تنها یکی از جوانب آن، جهانی در یک مرز است. زیرا جنبه‌های دیگری چون مردم‌شناسی و تاریخی هم دارد که بحثی جداگانه را می‌طلبد. کشور ما همه اقالیم دنیا را دارد و از این اقلیم‌های گوناگون دنیا، ما کویر، نمک‌زار، دشت، استپ، کوهستان، بیابان، جنگل‌هایی چون هیرکانی، کویری، ارسباران و...، دریا، دریاچه، رودخانه و تالاب را داریم. در واقع همه‌چیز‌هایی که در یک جهان ممکن است وجود داشته باشد را ما یک‌جا در مملکت‌مان داریم.

حتی اقلیم قطبی؟
بله، داریم. کشور ما علاوه بر چیزهایی که خودش دارد، چیزهایی هم سوغاتی دارد. در تقسیم شدن قاره‌ها ما از قاره گُنداوانا جدا شدیم که امروز افریقا از آن مانده است. ما اکنون و به‌طور زنده، جنگل‌های حرا و چندل را داریم که از افریقا آمده است. در حفاری‌های مراغه نشانه‌هایی از فیل، شترمرغ و زرافه را پیدا کرده‌اند. یعنی این‌که ما موقعی همه این‌ها را داشته‌ایم. الآن هم سوغاتی‌هایی داریم که به صورت آب و هواست. بادهای سیبری که از شمال به کشور ما می‌آید. در جنوب شرق آب و هوای سِندی داریم که گرم و مرطوب است و از هندوستان می‌آید. حتی منطقه دشتیاری در بلوچستان، به هندوستان ایران معروف است. آب و هوای گرم و خشک عربستان که از جنوب غربی می‌آید.

بادهایی هم که از شمال شرقی یعنی از صحراهای مغولستان و بیابان قره قوم می‌آید. اما بادهای سیبری که به کشور ما می‌آید به سه دسته تقسیم می‌شود. دسته‌ای از وسط به دریای مازندران می‌آید که تلطیف و مرطوب شده، به کوهستان البرز می‌خورد و خطه سبز شمالی را پدید می‌آورد. ولی آن‌هایی که از دو طرف شرقی و غربی می‌آید کاملا قطبی و سیبری هستند. گردنه بدرانلو در حوالی بجنورد به قدری سرد است که شما نمی‌دانید باید چه بکنید یا در منطقه خوش‌ییلاق در شمال شرق شاهرود، در نزدیکی شهر کلاته خیج ما پیچی داریم به نام پیچ مقدم که در‌ آنجا من به چشم خود دیدم که ماشین در حال حرکت یخ زده و ایستاده بود. در غرب همچنین هست. آنجاهایی که می‌گویند سردترین نقاط ایران است؛ چون اردبیل و زرین قبا، تحت‌تاثیر این بادها هستند.

اما در طبیعت ایران هفت عدد وجود دارد که من رُندشده آنها را می‌گویم. عدد 100 که نشان‌دهنده اختلاف دمای گرم‌ترین و سردترین نقاط ایران است. عدد 6000 که اختلاف ارتفاع بلندترین نقطه ایران یعنی قله دماوند و پایین‌ترین نقطه در ساحل خزر که زیر دریاهای آزاد است این دو اقالیم گوناگونی را پدید آورده است. عدد 100‌هزار که تعداد تنوع گونه‌های گیاهی ایران است. جانداران فراوانی در ایران است. ما بالای 500 پرنده بومی، نیمه‌مهاجر و مهاجر و 170 گونه هم پستاندار داریم. ما بالای هزارگونه از دوزیستان، ماهیان و خزندگان را هم داریم ما در شناساندن گونه‌های خودمان تنبلی می‌کنیم. همسایه‌های ما در حاشیه خلیج‌فارس غوص می‌کنند و نام ماهی‌ها را عوض می‌کنند. لابد هم به‌زودی کپور، الکبور می‌شود. 130میلیون منهای 2 که اختلاف وزن میان بزرگ‌ترین و کوچک‌ترین پستاندار ایران است.

ما نهنگ 130 تُنی (130‌میلیون گرم) و حشره‌خوار کوتوله که دو گرم وزن دارد را داریم که یکی در ساحل خلیج‌فارس و دیگری در آب‌های آن زندگی می‌کند طبیعت ایران همه‌چیز داشت و تعداد انسان‌ها، تعداد شکارکش‌ها و تعداد کارخانه‌ها کم بود. زمانی شما ‌هزار‌هزار گور و آهو می‌دیدید. ما زمانی ببر داشتیم که بی‌عرضگی نسل فعلی باعث شد از بین برود. ما زمانی شیر داشتیم که بی‌عرضگی نسل پیش از ما سبب از بین رفتنش شد. حال می‌خواهم از دیدگاه تازه‌ای درباره گربه‌سانان با شما صحبت کنم. اگر دقت کرده باشید معمولا گربه بهترین جا را در خانه برای خود انتخاب می‌کند. هندی‌ها معتقدند که گربه‌ها برتر از ما هستند و انسان را به دید تمسخر نگاه می‌کنند و لئوناردو داوینچی می‌گوید حتی کوچک‌ترین گربه‌سانان هم شاهکاری از خلقت هستند.

پس جایی که پنج گربه‌سان بزرگ دنیا برای زیستگاه انتخاب می‌کنند، از نظر اکوسیستم بهترین انتخاب است. ما در ایران ببر، شیر، پلنگ، یوزپلنگ و کاراکال داشتیم. اما در افریقا، ببر نداریم. پس کشور ما، یک کشور استثنایی است که از دست یخبندان‌های کره زمین هم فرار کرده و مامن امنی شده است. حدود 40 سال پیش وقتی به دریاچه ارومیه می‌رفتید‌ میلیون‌ها فلامینگو و آبزیان دیگر مانند پنجه را که در آنجا زندگی می‌کردند، می‌دیدید. حتی وقتی پرواز می‌کردند تمام آسمان به رنگ صورتی و قرمز دیده می‌شد. آنجا 101 جزیره دارد که عموما محل زیست حیوانات بوده که مهم‌ترین آن، قیون داغی یا کبودان است. زمانی که گوزن زرد ایرانی در حال انقراض بود و آن را در دشت ناز رها کردند، باقی‌اش را به جزیره اشک و اسپیره آوردند. پارک ملی توران با آن تنوع طبیعی فوق‌العاده که مجموعه پارک و مناطق حفاظت‌شده‌اش یکی از بزرگ‌ترین مناطق روی زمین است و حدود یک‌میلیون و 500‌هزار هکتار وسعت دارد، در خود گور ایرانی، یوز ایرانی و ‌هزاران آهو، جبیر قوچ، میش، کل و بز داشت.

ما پارک ملی گلستان با 18‌هزار و منطقه خوش‌ییلاق با 14‌هزار قوچ، میش، کل، بز، گوزن و شوکا را داشتیم. ما تالاب بختگان، طشک و پریشان را داشتیم. این گذشته ما بوده است که مثال‌های آن بسیار زیاد است. اما نسل ما و نسل‌های بی‌عرضه‌تر پیش از ما، دریاچه ارومیه خشک‌شده و پارک ملی گلستان و توران با زیر ‌هزارتا از حیواناتی که ذکر کردم را دارند. زمانی در توران آن‌قدر گور می‌دیدید که به شماره در نمی‌آمد و الآن اگر سه روز هم بگردید به زحمت 10 تا خواهید دید. زمانی در دشت زردابه خوش‌ییلاق بزرگ‌ترین کلونی یوزپلنگ دنیا با 30 قلاده زندگی می‌کرد، اما اکنون هیچ. تالاب‌های طشک و بختگان ارژن و نای‌بند را خشک کردیم و در حال استخراج نفت از پارک ملی کویر هستیم. ما در حال تحویل مملکتی خالی به نسل آینده هستیم.

در واقع می‌خواهم مشخصا بدانم که در این سال‌ها چه اتفاقی افتاد؟ و مهم‌تر آن‌که چرا هیچ‌کس دادی نزد و فریادی نکرد که محیط‌زیست رو به اضمحلال است؟
سوال مهمی است. در قدیم وقتی پشت‌ بامِ کاه‌گلی سوراخ می‌شد، کاه‌گل می‌کردند اما از حدود 30 سال پیش کود شیمیایی می‌ریزند. چون آن‌قدر سفت می‌شود که دیگر در آن آب نمی‌رود. این تنها موردی است که همه اعم از دولت و ملت دست به دست هم دادند و طبیعت را از بین بردند. ما یقه شکارچی را می‌گیریم در حالی که از بین رفتن زیستگاه‌هاست که شکار را از بین می‌برد نه شکارچی. سموم دفع آفات و کودها، زمین‌ها را به نحوی سفت کردند که قابل بازیابی دوباره نیست. در واقع جنگل‌ها را بریدیم، مراتع را از بین بردیم و مزرعه کردیم و به زیستگاه‌های حیوانات تجاوز کردیم. حتی پرنده‌ها هم دانه‌های سمی را می‌خوردند که این باعث مرگ آن‌ها می‌شد. در تهدید و تحدید زیستگاه‌ها، نقش دولت پررنگ‌تر شد. زیرا شروع به انتخاب غلط مدیرانی کرد که باعث از بین رفتن بیشتر محیط‌زیست شدند.

به بیان بهتر، انتخاب‌ها برای پارک پردیسان بود نه برای محیط‌زیست ایران. آقایان و خانم‌هایی که این‌کاره نبودند، در آنجا تصمیماتی گرفتند و مقررات و دستورالعمل‌هایی وضع کردند که این بخشنامه‌ها و قوانین فقط در محیط پارک پردیسان قابل اجرا بود نه در طبیعت ایران. وزارتخانه‌هایی دارید که همه جای مملکت مثل هم است. اما وقتی مقرراتی را برای محیط‌زیست وضع می‌کنید باید دید که آیا اجرا می‌شود یا خیر. چون یا اجرا می‌شود که این غلط است یا اجرا نمی‌شود که این بی‌احترامی به قانون است. 113 محیط‌بان کشته‌شده و آمار تایید نشده 300‌هزار شکارچی کشته‌شده برای همین قوانین غلط است. جایی که شکاربان و شکارچی یک هفته گشته و گرمازده یا سرمازده شده‌اند و اسید لاکتیک در بدن‌شان ترشح شده و قند خون‌شان هم پایین آمده، قادر به تفکر نیست و اصلا نمی‌بیند کجا شلیک می‌کند. به همین خاطر است که در یاسوج دو نفر، زیر اعدام داریم. معلوم است، قوانینی که اکثر مردم به آن عمل نمی‌کنند قابل اجرا نیست. پس، از یک سو مردم به خاطر آسان‌گیری در انتخاب کود و سموم و نتیجه فی‌الفور و کوتاه‌مدت دیدن از عملکرد، در درازمدت جنگل‌ها را از بین بردند و از سوی دیگر هم دولت به خاطر انتخاب مدیران نالایق، طبیعت را نابود کرد.

ما در کشوری با این وسعت، دو هزار جنگل‌بان و سه هزار محیط‌بان داریم که استانداردهای جهانی این‌گونه نیست. حال به استخدام نفرات جدیدی روی آوردند که به درد نمی‌خورند. محیط‌بانی که می‌ترسد به درد نمی‌خورد. محیط‌بان باید از جنس امیرخان آهنی و احمد عجمی باشد. در قدیم محیط‌بان هم عاشق بود و هم بلدِ محلی. با همه این‌ها به سختی به استخدام سازمان درمی‌آمدند و کسی که استخدام می‌شد واقعا این‌کاره بود. اما متاسفانه عجمی، آهنی، سردار زهی در بلوچستان، فرهادی دکتر صدوق، هرمز محمودی، حسینی و خیلی‌های دیگر بعد از 30 سال بازنشسته شدند و حتی بعضی‌شان راننده کامیون شده‌اند. آن هم در شرایطی که آنان گنجینه‌ای از اطلاعات هستند. من 20 سال پیش به سازمان پیشنهاد دادم که شوراهایی مشورتی از این بازنشسته‌ها در ادارات کل ایجاد کنید که حرف‌شان قابلیت اجرا داشته باشد. اما حتی قوانین هم در حمایت از محیط‌بانان نیست. همه این‌ها وضعیت طبیعت ما را به جایی رساند که ببر و شیر ما را منقرض کرد و یوز که در حال انقراض است. شیر در زمان قاجاریه منقرض شد و آخرین ببر هم در سال1333، علی‌الظاهر به دست سروان هنرور و در واقع به وسیله مرادِ ترکمن کشته شد.

اما در آن زمان که از کود و سموم شیمیایی خبری نبود؟
بله ولی به خاطر از بین رفتن و محدود شدن زیستگاه‌ها بود که آن‌ها از بین رفتند که یکی از دلایل آن تاثیرات اقلیمی بود. در خاطرات سیاحان خارجی هست که از کناره هلیل‌رود در شرق و از خوزستان در جنوب غرب، روزها و روزها آفتاب نمی‌دیدند از بس که پر از جنگل بوده است.

از نظر شما، کدام یک از مدیران محیط‌زیست ایران،موثرتر از بقیه بوده‌اند؟
بدون تردید سه نفر موسس؛ منوچهر ریاحی، اسکندر فیروز و ناصر گلسرخی که در دهه 30 سازمان شکاربانی و نظارت بر صید را تاسیس کردند. پس از انقلاب دکتر تقی ابتکار هم خوب بود. اما سایر مدیران انتخاب شده به درد نمی‌خوردند. اما خانم دکتر ابتکار این‌کاره بود. به زبان احاطه کامل داشت و در کنوانسیون‌ها از حق ایران دفاع می‌کرد. می‌گویند که بیشتر سیاسی‌کار بود ولی من سیاسی نیستم و نمی‌توانم در این‌باره اظهارنظر کنم. ولی در حوزه محیط‌زیست، به محیط انسانی بیشتر توجه می‌کرد و من همیشه این انتقاد را به ایشان داشتم. یکی از شانس‌های محیط‌زیست، انتخاب خانم ابتکار خواهد بود. به‌هرحال محیط‌زیست ایران به هیچ عنوان حوصله آزمون و خطا را ندارد و ایشان آزمون و خطاهایش را کرده است و به نظر من بهترین انتخاب است. خانم جوادی مشاوره می‌گرفت و به آن‌ها گوش می‌داد ولی در زمان ریاست او کسی محیط‌زیست را جدی نمی‌گرفت و به آن می‌گفتند محیط ایست. در زمان آقای محمدی‌زاده محیط‌زیست شد ماشین امضا. در واقع آدمی بود که به جای آن‌که از محیط‌زیست دفاع کند، فقط امضا می‌کرد و تازه راهنمایی هم می‌کرد که چگونه تخریب راحت‌تر انجام شود.

در سایر کشورهای دنیا چگونه است؟ آیا در آنجا هم بی‌تجربه‌ترین افراد را در چنین نهادی به کار می‌گمارند؟
انتخاب مسئولان هر حوزه در هر کشوری از اهمیت دادن مردم به آن حوزه در آن کشور نشات می‌گیرد. در سفری که به کانادا رفته بودم، ماشینی اجاره کردم در شش هزار کیلومتر از کِبِک در شمال شرق تا مونترال و از کوه‌های راکی تا پارک ملی بَمف و لیک لوییز تا جاسبر نزدیک آلاسکا تا ونکوور، یک ته سیگار و پلاستیک ندیدم. در چنین مملکتی که مردمش حساس هستند، اصلا رییس‌جمهوری یا نخست‌وزیر جرات نمی‌کنند که مسئولی ضعیف برای این کار بگذارند زیرا مردم اعتراض می‌کنند. در کشور ما از در پارک ملی لار تا ساحل گیسوم به هرجا که می‌روی تا زانو در پلاستیک فرو می‌روی.

وقتی 20 سال پیش از تنگه‌واشی فیلمبرداری کردم بی‌نظیر بود و حالا ببینید چطور است. مردمی که با طبیعت خود این‌گونه رفتار می‌کنند فکر می‌کنید که برای‌شان مهم است که چه کسی رییس می‌شود. آقای رییس‌جمهوری یا رییس دولت که انتخاب می‌کند از بی‌توجهی مردم استفاده می‌کند و ما تعداد کمی هستیم که داد و فریاد می‌کنیم. ولی چرا مردم ما اصلا به محیط‌زیست و طبیعت اطراف شان توجهی نمی‌کنند؟ می‌گویند که فرهنگ‌سازی نشده است اما کار عمیق‌تر و ریشه‌دار‌تر است. این به ژئوپلیتیک و تاریخ کشور ما یعنی جبر جغرافیایی و جبر تاریخی حاکم بر آن مربوط می‌شود. در واقع جبر جغرافیایی به گونه‌ای شده که جبر تاریخی بر آن حاکم شده است. از همه جای دنیا هرکسی حوصله‌اش سررفته، سری هم به ما زده است و بسیای نیز بنا بر اذیت داشته‌اند نه خوبی.

آینده محیط‌زیست ایران را چگونه می‌بینید؟
بدون آن‌که بخواهم مداهنه کسی را بکنم اولا آینده محیط‌زیست کره زمین با وجود تمام بدبینی‌ها روشن است. چون بشر نمی‌تواند کره زمین را از بین ببرد و برعکس می‌شود. چون کره زمین به مانند تمام آن چیزهایی که خدا آفریده، موجودی زنده است و عکس‌العمل نشان می‌دهد. تمام سیلاب‌ها، زلزله‌ها و آتشفشان‌ها نشان می‌دهد که کره زمین دارد با ما حرف می‌زند و می‌گوید که بیش از این مرا اذیت نکنید. درنهایت این نسل بشر است که از بین خواهند رفت. زمین اعتراض خواهد کرد و آتشفشان‌ها طوری منفجر می‌شوند که تمام جو کره زمین را خاکسترها خواهند گرفت و دوره یخبندان شروع خواهد شد.

همه موجودات و بشر از بین خواهند رفت و دوران نوزایی آغاز خواهد شد. البته من آینده محیط‌زیست ایران را با وجود تمام ظلم‌هایی که به آن شده، روشن می‌بینم. چون ما پتانسیل طبیعی فوق‌العاده زیادی داریم. ابعاد اقلیمی، تاریخی و مهم‌تر از همه همین مردم هستند که من به پتانسیل بالای جوانان آن ایمان دارم. در روستاها بچه‌هایی داریم که سرشار از استعداد هستند و واقع می‌گویم که نظیر این‌ها را من هیچ جای دنیا ندیدم. آن‌هایی هم که شناخته می‌شوند هرجا در المپیادها شرکت می‌کنند، رتبه می‌آورند. همین نسل، طبیعت این مملکت را خواهد ساخت به شرط آن‌که ما یک‌جفت یوز و یک‌جفت گور برایش باقی بگذاریم ولی اگر هم باقی نگذاریم راهی پیدا خواهد کرد که آن‌ها را دوباره خلق و احیا کند.

و اگر اجازه دهید مهم‌ترین پرسش را مطرح کنم. با همه این توصیفات از حال امروز محیط‌زیست ایران، به عقیده شما چه باید کرد؟
در درجه اول باید در مردم حس تعلق خاطر و مالکیت را به وجود آوریم که پارک ملی گلستان برای دولت نیست، برای تو است. بگوییم که وقتی در بیابان با ماشین می‌روی، آنجا هم برای توست. اصل 44 قانون اساسی یعنی واگذار کردن کارِ مردم به مردم. این موضوع سال‌هاست که در ایران بحث می‌شود ولی هنوز در محیط‌زیست اجرایی نشده است. مردم محلی تا استفاده‌ای در نگهداری از محیط‌زیست به شکل ملموس نبینند در حفظ آن هم سعی نمی‌کنند. وقتی در افریقای جنوبی حکومت، از دست آپارتاید خارج شد و به خودشان رسید، مردم ریختند و به خاطر سال‌ها عقده سرکوب شده، در هرجا که متعلق به سفیدپوستان بود، شروع به قطع جنگل‌ها و کشاورزی کردند و محصول خوبی هم گرفتند.

اما دولت‌شان عاقل بود و به آنان گفت در این منطقه کشاورزی نکنید. اینجا مال شماست و بگذارید اینجا حالت طبیعی‌اش را داشته باشد و رشد کند. ما برای‌تان گردشگر می‌آوریم و وام بلاعوض می‌دهیم و کمک‌تان هم می‌کنیم. اقامتگاه‌های کوچک درست کنید و درآمد گردشگر هم برای خودتان. مردم دیدند بدون آن‌که کاری بکنند آدم‌ها می‌آیند و به آن‌ها هم پولی می‌دهند. مردم محلی اطراف بَمو، خوش‌ییلاق، بهرام‌گور یا توران باید بدانند که حفظ طبیعت نتیجه دارد. یکی از بزرگ‌ترین مشکلات خوش‌ییلاق، بودن گوسفندانی است که هم اضافه بر تعداد هستند و هم زودتر از موعد به آنجا می‌روند. من با مردم آبادی‌های خیج و کلاته خیج و مزج صحبت کردم. دیگر گوسفندداری با این قیمت علوفه صرف نمی‌کند. آن‌ها حاضرند با دولت کنار آیند. به‌هرحال دامداری سنتی دیگر به درد نمی‌خورد.

اگر از فرانسه با هواپیما با بسته‌بندی‌های شیک، علوفه بیاوریم برای ما بیشتر صرف می‌کند تا اینکه مراتع‌مان نابود شوند. اگر خوش‌ییلاق را نگهداری کردیم و گردشگر آوردیم، آنگاه بُرد کرده‌ایم. به شرط آن‌که اجرای آن، درست، بی‌فامیل بازی، کارشناسی و حرفه‌ای باشد. طوری که مردم و جوامع محلی هم منتفع شوند. این‌گونه طرح‌ها می‌تواند برگ برنده این مملکت برای محیط‌زیست باشد. در این میان نقش تلویزیون فوق‌العاده بالاست. علی‌الظاهر در این‌باره برنامه‌هایی تولید می‌شود اما دو عیب دارد. اول اینکه اکثرا وارداتی است. البته تماشای مستندهای زیبا عیبی ندارد اما باید نسبتش رعایت شود. الآن بچه‌های ما زرافه را می‌شناسند ولی یوز ایرانی را نه. دوم هم آن‌که اگر برنامه‌هایی درست می‌شود باید توسط حرفه‌ای‌ها تهیه شود. اخیرا مستندی پخش شد تحت عنوان «سفر به گرم‌ترین نقطه زمین» که رسما دانش و مستندسازی را مسخره کرده بود. بعضی از آقایان که خود را در کویرشناسی پدر می‌دانند، سوار هلی‌کوپتر شدند. در جایی پیاده شدند و 200 متر راه رفتند و گفتند اینجا گرم‌ترین نقطه زمین است.

این‌که مستندسازی نشد. آقای اَتِن بُرو که مستند می‌سازد، دهان ما باز می‌ماند چون زحمت می‌کشد. زن و شوهری که در هندوستان شش سال با ببرها زندگی کردند و مستند لند اف دِ تایگر را ساختند. این‌گونه نیست که در خانه با گوگل ارث، نقطه‌ای را به عنوان پایین‌ترین نقطه کویر لوت به دست آوری و بعد پیرمردی را هم با خود ببری. آدم‌های حرفه‌ای باید بسازند. اما باید به مستندسازان ایرانی اعتنا کرد و بودجه و امکانات در اختیارشان گذاشت. ما نیروهای انسانی و نرم‌افزار را داریم و تنها باید به ما سخت‌افزار بدهند. قرار نیست با ماشین 30 سال پیش در این جاده‌ها و کویر خطرناک بروم. ماشین باید ایمن و مجهز و دوربین هم خوب و به روز باشد. من در آرزوی داشتن دوربینی هستم که 10‌هزار فریم در ثانیه فیلم می‌گیرد. یک‌بار قوچ به من حمله کرد. در یک لحظه محاسبه کردم استخوان دست من مهم‌تر است یا دوربین.

دوربین را رد کردم و استخوان دستم را زد و شکست. در حالی که یک مستندساز اروپایی هیچ گاه اینچنین رفتار نمی‌کند. چند دوربین از بین می‌برد تا یک پلان را بگیرد. باید‌ درصدی میان مستندهای داخلی و خارجی باشد. یعنی برای طرح، تصویب و اجرا باید از ممیزی‌های کارشناسی بگذرد. در زمینه برنامه‌سازی، سازمان محیط‌زیست باید بودجه بگذارد و نه تنها نمی‌گذارد بلکه پول آدم‌هایی مانند من را که می‌روند و کار می‌کنند هم می‌خورد. پس باید فیلم‌های مستند درجه‌یک بسازد. حدود 20 سال پیش با اسماعیل میرفخرایی برنامه‌ای داشتیم به نام «با طبیعت» که موضوع محیط‌زیست و طبیعت را موضوع روز کرده بود. من به ده‌ها نفر برخوردم که این برنامه باعث شد که بروند و دکترای محیط‌زیست بگیرند. نقش مطبوعات هم کمتر اما خیلی پررنگ است. بچه‌های روزنامه‌نگار باید خودشان را تقویت کنند. نباید صفحه محیط‌زیست مطبوعات چرخ پنجم درشکه باشد. مطالعه کنند و خود را حرفه‌ای کنند. یعنی صفحه‌ای خواندنی شود و نه فقط صفحه‌ای برای حمله به مسئولان.

نقش آموزش را در این میان چگونه می‌بینید؟ با توجه به آن‌که مثلا دانشکده محیط‌زیست دانشگاه تهران، دیگر در مقطع کارشناسی دانشجو نمی‌گیرد.
آموزش درجه دوم است. حتی می‌خواهم بگویم باید از پایه‌ای‌ترین سال‌های آموزش، محیط‌زیست باید در درس بچه‌ها گنجانده شود. دولت باید برای حفظ محیط‌زیست از پلیس الگو بگیرد. شخصیت‌سازی کارتونی آن‌ها بسیار موفق بود و بستن کمربند یا پشت خط ایستادن در چراغ قرمز تبدیل به فرهنگ شد. این، آموزش عام است و آموزش حرفه‌ای محیط‌بان در سازمان با حقوق و امکانات خوب هم، آموزش خاص زیرا الان اکثرا آموزش ندیده‌اند و بخشی از اتفاقاتی هم که رخ می‌دهد به همین دلیل است. اما باز هم من تاکید می‌کنم بر انتخاب درست رییس جدید سازمان محیط‌زیست که گزینه‌های متعددی روی میز بود ولی گزینه اصلح، خانم ابتکار است.

فکر می‌کنید در وضعیت کنونی و پس از آن چهار سال سیاست‌های نامناسب، چه می‌توان کرد؟
باید چهار برنامه ضربتی، کوتاه‌مدت، میان‌مدت و بلندمدت داشت. برنامه ضربتی ایجاد یک برنامه زنده چالشی تلویزیونی توسط افراد حرفه‌ای با حمایت سازمان حفاظت محیط‌زیست در یکی از شبکه‌های پربیننده، در بهترین ساعت روز و در مدت حداقل 90 دقیقه است. مردم باید بدانند که تغییری حادث شده است. اگر هرقدر تغییر داشته باشیم، باید با کمک مردم باشد. تا همه مردم علاقه‌مند نشوند و ندانند که مقوله حفظ محیط‌زیست، مساله روز آن‌هاست، حفاظت ما بی‌اثر و بی‌ثمر خواهد بود. باید علاقه مردم را جلب کنیم. ذهن هرکسی باید علاقه‌مند باشد و این، جز با فرهنگ‌سازی میسر نمی‌شود. در سال‌های اخیر فقط روی کاغذ آمار داده شده و منطقه حفاظت‌شده اضافه کرده‌اند و تابلو زده‌اند و در مقابل محلی‌ها هم تابلو را انداخته و آن طرف‌تر زده‌اند. باید کاری کنیم که جامعه محلی ما، اگر تابلو گِل گرفته بود، خود با علاقه برود و تمیز کند. این راه موفقیت ماست.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha