به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه شرق ؛ پلنگ کار خود را کرد و 44راس بز تلف شد و «نوروز» دلش نیامده به سمت پلنگ شلیک کند. او قهرمان من است، قهرمانی که با زبانی ساده شرح ماجرا را گفته است: «همیشه اسلحه برنوی مجازم را همراه دارم. قبلا هم در این کوه پلنگ دیده بودم. این حیوان خیلی زیباست، شما تا از نزدیک نبینیدش، متوجه حرف من نخواهید شد. به خدا قسم اگر تمام دامهایم را هم میخورد، هرگز به طرفش تیر نمیانداختم. خداوند به ما برکت میدهد. هرساله بزغالهها و برههای جدید متولد شده و دامهایمان دوباره زیاد میشوند؛ اما اگر پلنگ از بین رفت، دیگر این کوه پلنگ نخواهد داشت. باز هم میگویم اگر تمام دامهای من را تلف کرده بود، هرگز پلنگ را نمیکشتم.»
باورهای فرهنگی درباره محیطزیست در لرستان نقشی عمیق در خاطره عشایر بر جا نهاده است. این باورها سنتی را به وجود آوردهاند که طبیعت در متن آن قرار دارد و حفاظت از آن اهمیت فراوانی دارد. توجه به این باورها و آموزش و گسترش آن با توجه به تجربه زیستشده آن باور در مناطقی از این دست اهمیت دارد. در این باور فرهنگی استفاده از طبیعت، حفاظت از آن را هم طلب میکند. من انسانهایی را به یاد دارم که هیچگاه به سمت گله شلیک نمیکردند، گله برای آنها منبع زندگی بود و ازبینرفتنش میتوانست زندگیشان را از بین ببرد.
بعدها که آن باورها و سنتها منسوخ و هر کسی تفنگ در دست راهی کوهستانها شد، زندگی و گونههای مختلف جانوری در این مناطق از بین رفت. مثالهای متعددی از شرح رفتار مردم با گونههای مختلف حیات وحش در ذهن دارم و از قول خانواده شنیدهام که تمامیشان نشان از همزیستی انسان و طبیعت دارد. شرح مواجهه مردی با خرس و بعد واگذاشتن آن حیوان ناآرام تا میوههای باغش را بخورد و سیر شود و برود، شرح مواجهه مردی که 11 گرگ گرسنه، 10 بزغاله کوچکش را خورده بودند و او بهجای ناراحتی برای بزغالهها نگران آن گرگی بود که دست خالی از آن معرکه رفته بود، شرح مواجهه مردی که پلنگ برایش آبروی طبیعت بود و در یک بزرو کوهستانی چشم در چشم پلنگ گیر افتاده و راه فرار نداشت اما به آن پلنگ شلیک نکرده بود، شرح مواجهه خانوادهای که پلنگی گرسنه، شبانه با سگهای گلهاش درگیر میشود و آنها را از پا درمیآورد و پدر خانواده اجازه نمیدهد به آن پلنگ شلیک کنند. این بخشی از نمونههایی است که شرح آنها را شنیدهام و تبدیل به بخشی از خاطرات کودکیام شدهاند.
برای ما که در چارچوب محیطی عشایری بزرگ شدهایم، این روایتها مدتهاست که تبدیل به خاطره شدهاند، چه آنکه هم نسل بسیاری از گونههای جانوری در اثر شکار بیرویه از بین رفته، هم آن انسانها به گفته «یاشار کمال»، نویسنده بزرگ ترک «... راه خود را کشیدند و رفتند.» حال اما «نوروز حیدری» انگار از اعماق تاریخ بازگشته، آن روح اساطیری را همراه خود آورده و در بلوطهای کوهستان، روی برگهای پاییز، لای سنگهای کوهستان «هشتادپهلو» همچون دانه در زمین میکارد تا یادمان باشد در سرزمینی که رسمی چون «چو هزاره» در میان شکارچیانش رواج داشته، کسانی هم بودهاند که هیچگاه به سمت گلهها شلیک نمیکردند، کسانی هم هستند که همچون«نوروز»، پلنگ و خرس و عقاب را در طبیعت خوش دارند و بیترس، حضورشان را نشانه نعمت و سخاوت طبیعت میدانند. حضورشان را دوست دارند و بهسویشان شلیک نمیکنند. چنین باورهایی در این زمانه که طبیعت و محیطزیست آسیب دیده اهمیت فراوانی دارد و توجه به آن و تبلیغش نقش مهمی در گسترش آن خواهد داشت.
«نوروز» میتواند یک الگو باشد برای همه ما. اینکه او دوست ندارد به سمت پلنگ شلیک کند، اینکه او پلنگ را نماد طبیعت میداند و با وجود خسارتی که به وی وارد شده، حاضر نیست پلنگ را به واسطه خوی غریزیاش آزار دهد، نشان از عمق این باور دارد. در زمانهای که محیطزیست آسیب دیده است و حیاتوحش در معرض نابودی است، «نوروز» میتواند قهرمان ما باشد، قهرمانی برای نجات محیطزیست، برای گسترش فرهنگ حفاظت از درخت، از حیات وحش. روی خاک، بذر نوروز بپاشیم، از بذر نوروز در «هشتادپهلو»، پلنگ جوانه میزند، پلنگ ریشه میزند، گل میدهد و هشتادپهلوی زیبا، زیباتر میشود.
نظر شما