سه‌شنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۲ - ۱۲:۴۱
کد خبر: 87954
سلامت نیوز : سال‌هاست که ازدواج کرده‌اند اما در حسرت یک بچه هستند. اگرچه درمان‌های زیادی را انجام داده‌اند اما هنوز فرزندی به خانواده دو نفره آنان اضافه نشده است. در این میان کودکانی هم هستند که در حسرت آغوش پدر و مادری شب را صبح می‌رسانند.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه حمایت ؛ یکی از موضوع‌های مهم در این عرصه پذیرش فرزندخوانده به عنوان فرزند اصلی و بیان این حقیقت برای کودک است.

 برای آشنایی بیشتر با نحوه گفتن واقعیت به کودکانی که به عنوان فرزند خوانده پذیرفته شده‌اند گفت‌وگوی «حمایت» را با «الهام امیدی» روان‌شناس بخوانید.

به نظر شما یک زوج برای پذیرش فرزند خوانده باید چه شرایطی داشته باشد؟
در گام نخست باید زوج‌ها بدانند که دلیل پذیرش فرزند چیست و چه احساسی نسبت به او دارند؟ زیرا در صورتی که به این موضوع اشراف کامل نداشته باشند، پس از مدت کوتاهی کودک را به جای اول باز می‌گردانند. در مرحله بعدی باید وضعیت کودک را به طور کامل و همه جانبه بررسی کنند. گاهی اوقات زوجین ترجیح می‌دهند فرزندخوانده خود را از فامیل انتخاب کنند. به طوری که افراد زیادی از خواهر یا برادر خود خواسته‌اند یکی از فرزندانش را در بدو تولد به آنان بدهد.

به نظر شما بهترین سن برای گفتن حقیقت به فرزندخوانده چه سنی است؟
بهترین زمان برای بیان این واقعیت بین سن حدود 7 سال تا قبل از فرا رسیدن بلوغ است زیرا وقتی فرد در سن بلوغ قرار گرفت با انواع بحران‌ها دست و پنجه نرم می‌کند که بازگویی این موضوع نه تنها دردی دوا نمی‌کند بلکه اضطراب و بحرانی جدید را به فرد می‌افزاید.

چگونه باید این واقعیت را به فرزند منتقل کرد که برای او به بحرانی جدید تبدیل نشود؟
باید به کودک بگویید او را خیلی دوست دارید و با محبتی که افراطی نباشد کودک را به سمت خود جلب کنید. محققان می‌گویند بیان این واقعیت در سن 2 تا 5 برای کودک قابل باور نیست. بنابراین در سن مناسب البته با کمک مشاوران مختلف این واقعیت را بدون نگرانی و ترس با او در میان بگذارید باید بدانید که به تعویق انداختن این واقعیت ممکن است ضربه‌های روحی شدیدی را به فرد وارد کند. البته خوب است بدانید که از همان لحظه‌ای که این حقیقت افشا می‌شود سؤال‌های متعدد در ذهن فرد پدید می‌آید پس باید به طور منطقی و با زبانی ساده واقعیت را برایش توضیح داد و باید بدانید پنهان‌کاری در این موضوع بی‌معناست و کمکی به رفع مشکل نمی‌کند.

چطور باید به پرسش‌هایی که در ذهن کودک پدیدار می‌شود پاسخ داد؟
در این مواقع باید تلاش کنیم تا ذهن کودک را فعال کنیم. فیلم‌ها، کارتون‌ها و داستان‌های متعددی در این‌باره ساخته و نوشته شده است. برای ایجاد این فکر در ذهن او می‌توان مثلا داستان زال و سیمرغ شاهنامه را برایش تعریف کرد و از او پرسید دوست داری کدام یک از شخصیت‌های داستان من باشم یا دوست داری کدام یکی از شخصیت‌های داستان تو باشی و اگر کنجکاو شد و درباره زندگی خود پرسید برایش منطقی توضیح دهید و بگویید اگرچه پدر یا مادر واقعی تو نیستم اما مثل شخصیت داستان تو را دوست دارم و همواره از تو حمایت می‌کنم.

برخی از کودکان پس از افشای حقیقت به دنبال والدین اصلی خود می‌گردند. آیا این کار صحیح است؟
باید به فرزند خوانده در این راه کمک کرد اما زمانی که اطلاعات صحیحی درباره پدر و مادر واقعی کودک در اختیار نداریم داستان‌سرایی هم نکنیم و اطلاعات نادرست به او ندهیم بلکه باید به کودک توضیح دهیم که انسان‌ها در مقاطع مختلف عملکردهای گوناگونی از خود نشان می‌دهند. شاید آنان مجبور بوده‌اند سرپرستی تو را به فرد دیگری بسپارند و ما علت آن را نمی‌دانیم و کمک می‌کنیم تا پدر و مادرت را پیدا کنی و اگر هم آنان پیدا شدند تو در انتخابت آزاد هستی و با هرکدام از ما یا آنان که دوست داشتی می‌توانی زندگی کنی.

چگونه می‌توان بعد از گفتن این واقعیت دوباره زندگی را از سر گرفت؟
شما در ماه‌ها یا حتی در سال نخست زندگی نباید انتظار داشته باشید بچه‌ها رابطه خوبی با شما داشته باشند. آنان گمان می‌کنند شما قصد دارید جای مادر یا پدرشان را بگیرید. هیچ کدام از شما نمی‌پذیرد و یا به درستی درک نخواهد کرد که بزرگ کردن این بچه‌ها از بزرگ کردن فرزندان واقعی سخت‌تر است پس وقت خود را صرف فهماندن این موضوع به دیگران نکنید و فقط به دنبال روش و راه حل مخصوص خانواده خود باشید. یکی از این راهکارها نوازش کردن کودک و برقراری ارتباط چشمی با اوست. کودکی که در پرورشگاه بوده است به چنین ارتباط عاطفی به شدت نیاز دارد. به او مسؤلیت بدهید تا بداند وجودش برایتان ضروری است. برای افزایش ظرفیت کودک در توجه به دیگران در خانه وظایفی را به او محول کنید.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha