سلامت نیوز : اگر از یک مشکل روانی حاد رنج نبریم به دنبال شادی هستیم. در کشور ما این «به دنبال شادی» بودن گاهی خودش حالت مرضی پیدا میکند. اگر این اصل مهم در روانکاوی را بپذیریم که اصرار به معنای انکار است وقتی اینقدر به دنبال شادی هستیم و یا سعی میکنیم خودمان را شاد نشان دهیم، خود اثباتکننده ناشاد بودن ماست. ملاحظات را که کنار بگذاریم، نگاه به دور و اطرافمان نشان میدهد، جامعه کاملا شادی نیستیم و در برخی موارد شادیهایمان هم مصنوعی است. رتبهبندیهای جهانی که توسط برخی موسسات معتبر انجام شده است هم همین را میگوید.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه آرمان ؛ در یک مورد رتبه ما از نظر شادی 202 از بین 220 کشور است. یک روانشناس هم در گفتوگو با آرمان جامعه ما را ناشاد میداند. فرید براتیسده البته در گفتوگوی مفصلش بیشتر از این سعی میکند به دلایل ناشاد بودن بپردازد هرچند، تبعات آن را نیز ذکر میکند. صحبت کردن درباره این موضوعات، خواهناخواه، باعث فکر کردن و حرف زدن درباره این میشود که چه باید کرد؟ در این گفتوگو بر به رسمیت شناخته شدن شادی تاکید میشود و آنجا که مدرس دانشگاه علامه طباطبایی درباره تبعات ناشاد بودن حرف میزند، به حوزه فعالیت خود در دستگاههای اجرایی که همان موادمخدر است نیز نقبی میزند. براتیسده تا مدتی پیش مدیرکل دفترپیشگیری ودرمان اعتیاد سازمان بهزیستی کشور بود و اینک با ما در مقام یک کارشناس و روانشناس صحبت میکند.
میگویند ایرانیها آدمهای شادی نیستند. قبلا کارشناسان یا مسئولان در داخل کشور با احتیاط این حرف را میزدند اما حالا دیگر آن احتیاط کنار گذاشته شده است. اینکه جامعه و مردم شادی نداریم دیگر نقل مجالس شده است. به نظر شما چرا شاد نیستیم؟
50درصد شادی مربوط به مسائل ژنتیکی است. اینکه گفته میشود فلانی آدم شادی است پدرش هم همینطور بود یا صفات یا ویژگیهای شخصیتیای مثل شوخطبعی یا دلپذیری آدمها درواقع اشاره دارد به ارثی بودن شادی. اما به جز این، تحقیقات نشان میدهد بین 10 تا 20درصد شادی مربوط به عوامل محیطی و بافتاری است همانطور که 30 تا 40درصد شادی آدمها را عوامل ارادی رقم میزنند. تقریبا نمیشود درباره 50 درصدی که مربوط به مسائل ژنتیکی است کاری کرد. دکمه یا ریموتی دراختیار نداریم تا مثل رادیو یا تلویزیون آنچه را میخواهیم کنترل کنیم و مثلا همیشه روی موج یا کانال شادی باشیم. باید روی 50درصد بقیه کار کرد.
شما چطور تفکیکی بین عوامل محیطی و بافتاری و بین عوامل ارادی ایجاد میکنید و نهایتا چگونه میشود حداقل آن 50درصد شادی که دست خودمان است را به دست بیاوریم؟
این تفکیک توسط محققان و در فراتحلیلهای علمی صورت گرفته وحتی مبنای یک نظریه جدید درباره شادی است بنام شادی پایدار. منظور از عوامل اجتماعی و محیطی مسائلی مثل شغل، درآمد یا چیزهایی مثل تورم و بیثباتی است که آدمها را شاد یا ناشاد میکند اما، عوامل ارادی یعنی اینکه افراد امکان انتخاب داشته باشند و انتخابهای افراد بر اساس انگیزههای درونی باشد. البته زمانی که ما از انتخاب و انگیزههای درونی حرف میزنیم خودبهخود به مساله اجبار هم اشاره کردهایم. هرچه کمتر کنترلهای بیرونی در انتخابهای درونی ما دخالت داشته باشد ما شادتر خواهیم بود. من یک مثال میزنم. ساختار شهری را درنظر بگیرید. همه جا پر از نرده است. در تهران در خیابان انقلاب که آن را فرهنگیترین خیابان کشور مینامیم هر طرف نگاه میکنید نرده است. یا شهر پر از چراغ قرمز است. اینها نشانههای کنترل بیرونی هستند که ما را ناشاد میکنند. باید هرچه میشود نشانههای کنترل بیرونی را کم کرد و در عوض میزان تحرک را افزایش داد. گفته میشود جامعه ما افسرده است. من میگویم جامعه ما افسرده بهمعنای بالینی آن نیست بلکه دلمرده است. سرزنده نیست به این معنا که تحرک ندارد. چرا این دلمردگی و بیتحرکی ایجاد شده است؟ پاسخ این است که هر جا عوامل کنترل بیرونی بیشتر باشد خودبهخود دلمردگی به وجود میآید.
یعنی اگر نردهها را برداریم و چراغ قرمزها را کم کنیم، دیگر شاد هستیم؟
این یک مثال بود در این زمینه که وجود زیاده از حد اینها درصدی در ناشادی ما تاثیر دارد. بیشتر منظور از این بحث تاکید روی درونی بودن یا درونزا بودن عوامل و کنترلهاست. اما، همانطور که اشاره شد عوامل کلانی هم هستند که آدمها را شاد یا ناشاد میکنند. تحقیقات نشان میدهد رابطه مستقیمی بین بیکاری و ناشادی هست. جالب این است بدانید تحقیقات نشان میدهد اگر کسی شغلی داشته باشد و آن را از دست بدهد حتی اگر بعد از مدتی شغلی دیگر به دست بیاورد هرگز میزان شادیاش به آن زمانی نمیرسد که اولین شغلش را داشته است. از طرف دیگر درآمد در شادی یا ناشادی تاثیر دارد هرچند، تحقیقات نشان میدهد اگر بالا بودن در آمد باعث میشود آدمها شادتر باشند تنها تا اندازهای این رابطه ادامه دارد یعنی، از میزانی که درآمد فرد بالا برود دیگر این رابطه مسقیم از بین میرود. دینداری بهویژه دینداری باطنی یا درونی هم بر سطح شادی افراد تاثیر بهسزایی دارد. حتی تحقیقات نشان میدهد مصرفگرایی رابطه معکوسی با شاد بودن افراد دارد. از دیگر عوامل موثر در شادی یکی هم تصمیمسازان و تصمیمگیران جامعه هستند.
یعنی در جامعه باید کسانی باشند که تصمیماتی اتخاذ کنند که بهواسطه آنها مردم شاد شوند؟
منظور این نیست که کسانی برای شادکردن یا خنداندن مردم برنامهریزی کنند. منظور این است که تصمیماتی که در سطح کلان گرفته میشود در شادی یا ناشادی شهروندان تاثیر دارد. بگذارید اینطور بگویم: وعده وعیدهایی که مسئولان میدهند اگر اجرایی شود مسلما به شاد شدن جامعه کمک میکند. اینکه حرفی زده شود و پیگیری نشود درشادی جامعه موثر است مثلا ماجرای یک میلیون تومان کمک به کسی که بچهدار میشود را در نظر بگیرید. خب وعدهای بود که پیگیری نشد و چنین کارهایی در پایین آوردن شادی و نشاط جامعه موثر است.
و اگر بحث را از سطح کلان به سطح خرد بیاورید چطور؟ آیا میتوان انتظار داشت مسئولان برای شاد شدن مردم برنامههایی تدارک ببینند؟
من باز هم یک مقدمه بگویم. در جوامع پیشرفته تئوری شادی وجود دارد. در جامعه ما اینطور نیست. این خودش را اینطور نشان میدهد که کسی که در مراسم عزا ما را به گریه میاندازد دو روز بعد میخواهد در مراسم شادی ما را بخنداند. اساسا شادی با خنداندن و به قول معروف ژانگولر بازی به وجود نمیآید. قرار نیست دولت یا نهادهای شبهدولتی مردم را شاد کنند. ما عدم توفیق این طرح را در برخی ایستگاههایی که شهرداری تهران با عنوان ایستگاه نشاط برپا کرده، دیدهایم. چه کسی با برنامههای مجریانی که در پارکها میایستند و مسابقه اجرا میکنند، شاد میشود؟ یا درباره صدا و سیما. مگر صدا و سیما کم برنامه کمدی پخش میکند؟ چنین برنامههایی شادی به معنای واقعی کلمه ایجاد نمیکنند. دولت فقط باید زمینه شادی مردم را فراهم کند یا از این هم کمتر؛ جلو شادی مردم را نگیرد.
بعضا این نظر مطرح میشود که نهادها و سازمانها اعم از دولتیها یا آنچه مربوط به شهرداری است یا هر نهاد و سازمان دیگر که در این زمینه فعالیتی دارد به دنبال کانالیزه کردن شادی هستند. میگویند ما مخالف شادی نیستیم اما، اینطور شاد باشید.
خب دقیقا مساله همین است. کانالیزه کردن شادی امکانپذیر نیست. در مواردی این تلاش باعث میشود شادی مردم از بین برود چون، زمانی که میخواهیم شادی را کانالیزه کنیم احیانا با مواردی برخورد میکنیم. ببینید. اینکه جوان به دنبال لذت است، طبیعی است. مساله این است که در بسیاری موارد مسئولان امر شادی را از نگاه جامعه به رسمیت نمیشناسند. نتیجه این میشود که مثلا با نگهداری حیوانات خانگی مخالفت شود. تنهایی باعث این کار شده اما مهم این است که تمدن غرب نگهداری حیوانات خانگی را بهعنوان یک جایگزین برای رفع تنهایی و جایگزینی در کمک به سلامت روان افراد مطرح کرده است. یا برای مثال درموردی پلیس با آبپاشی در یک پارک برخورد کرده است. عرض بنده این است که باید برای انتخاب افراد در این موارد احترام قائل بود و اجازه داد تا به این جایگزینها بپردازند.
آیا میشود در زمینه فراهم کردن زمینه شادبودن مردم به فضاها و امکانات احیانا عمومی اشاره کرد؟ چیزی که به نظر میرسد در جامعه ما نیست یا حداقل خیلی کم است؟
درباره شادی تحقیقی در آمریکا انجام شده که من آن را در ایران با همان روش اجرا کردم و نتایج جالب توجهی گرفتم. در آمریکا از دانشجویان خواسته شد به این پرسش جواب دهند که شما وقتی ناشاد هستید چه کار میکنید شاد شوید؟ یا وقتی شاد هستید چه کار میکنید شادیتان ادامه پیدا کند؟ پاسخها و نتایج جالب توجهی گرفته شد و وقتی من همین پرسش را از دانشجویان سه کلاس دانشگاه علامه طباطبایی پرسیدم، به جز برخی پاسخهای مشترک یکسری فعالیتهای مختص فرهنگ خودمان در میان جوابها بود. برخی پاسخدهندگان گفته بودند برای اینکه شاد شویم، میرویم خیابانگردی با ماشین. برخی گفته بودند اساماس بازی میکنیم. برخی گفته بودند خرید میکنیم. حتی بعضی گفته بودند گریه میکنیم یا مینشینیم جلو تلویزیون و هیچ کاری نمیکنیم. خب این جوابها را در نظر بگیرید. اینها فعالیتهای منفعلانه برای شادی هستند. نشاندهنده نبود زمینهها و مکانهایی هستند که جوانان بتوانند شادی کنند و در واقع، فعالیتهایی هستند که بعضا در نقطه مقابل شادی، نشاط و تحرک قرار میگیرند.
ولی بهنظر میرسد برخی جوانان ایرانی به جز این مواردی که ذکر کردید راههای دیگری هم برای شادی کشف کردهاند؛ راههایی که هرچند میتواند نادرست و آسیبزا باشد اما، شیوع دارد.
بله. این هم واقعیت دارد. بدترین این راهها هم روی آوردن به موادمخدر و محرک است. بگذارید اینطور در اینباره حرف بزنم که جوان ایرانی از طرفی ذهنیت نادرست نسبت به شادی دارد. دلیل آن البته همان به رسمیت شناخته نشدن لذت و شادی است. در چنین شرایطی جوان ما میخواهد در یک شادی به نهایت لذت خود برسد چون احتمال میدهد یا فکر میکند فرصت بعدی به دست نخواهد آورد. به بیان دیگر میخواهد تا آخر لذت در همان یک دفعه برود. یعنی لذت یکبار مصرف که مرزی برای لذتش متصور نیست و این اگر با استعمال موادمخدر باشد آسیبزاست.
یعنی میشود نوعی استعمال موادمخدر داشت که آسیبزا نباشد؟
ببینید! در حوزه پیشگیری موادمخدر یکی از اصول این است که کاری کنیم که معتادان از استفاده از مواد کمخطر به سمت استفاده از مواد پرخطر کشیده نشوند. همه جای جهان این اصل در نظر گرفته میشود. برای مثال آمریکا سالها با ورود موادمخدر به خاکش از طریق مکزیک جلوگیری کرد. سراسر مرز مکزیک را دیوار کشید. میلیاردها دلاربرای مبارزه هزینه کرد. اما نهایتا در برخی ایالتهایش مادهای مانند ماری جوانا آزاد شد. یا در هلند همین اتفاق افتاد. چرا؟ برای اینکه افراد به سمت استفاده از مواد پر خطر نروند. عوارض ناشی از استفاده از موادمخدر و محرک مشخص است. اما گاهی شیوع استفاده از یک ماده، خطرات بیشتری را به دنبال دارد. وضعیت کوکائین و شیشه را در ایران در نظر بگیرید. اینها از یک جنس هستند با این تفاوت که شیشه قویتر و عارضه زاتر است. دسترسی آسانتر به شیشه و قیمت ارزانتر آن باعث تغییر الگوی مصرف موادمخدر شده است. مسئولان نهایتا باید به این واقعیت هم توجه کنند که در مورد برخی موادمخدر و محرک کمخطرتر تعیین تکلیف کنند.
برگردیم به بحث شادی و نشاط. این درست است که ناشاد بودن باعث میشود حداقل برخی از جوانان ما به سمت تجربه شادیهایی بروند که مواد روانگردان به وجود میآورد؟
همانطور که عنوان شد بهدلیل به رسمیت نشناخته شدن لذت و شادی و نبود مکانهایی که بشود در آن به نشاط رسید چنین انتخابهایی وجود دارد.
شما از مکانهایی برای فراهم آمدن نشاط حرف میزنید. مثالش کلوپهای جوانان است...
این میتواند باشد. واقعا چرا ما نباید کلوپ جوانان را با رعایت حدود فرهنگی و شرعیاش داشته باشیم؟ اما به جز این، موارد دیگری هم هست. در جوامعی که به شادی و نشاط اهمیت داده میشود بین رفتن از محل کار و رسیدن به خانه فاصلهای وجود دارد که این فاصله با یک حضور اجتماعی و مثلا دور هم جمع شدن یا هر چیز دیگر پر میشود. یعنی برای مثال آدمی مغازهدار است ساعت هفت شب مغازهاش را میبندد. به خانه نمیرود بلکه تا 9 و 10 شب با دوستانش در کلوپی به سر میبرد. در ایران این فاصله پر نشده است. باید مکانهایی باشد که آن را پر کند به شرط آنکه به دنبال کانالیزه کردن شادی نباشیم بلکه فقط زمینه را فراهم کنیم. بهجز این موارد من میخواهم به این واقعیت هم اشاره کنم که گاه بلاخیزبودن کشور ما به ناشاد بودن مردم منجر میشود. تصادفات رانندگی را درنظر بگیریم. در بهترین جاده کشور یعنی جاده تهران– قم تصادفی اتفاق میافتد و 40 نفر کشته میشوند. در تعاریف جهانی، حادثهای که در آن بیش از پنج نفر کشته شوند فاجعه نامیده میشود. ما مگر سالانه کم از این فاجعهها داریم؟ سالانه چیزی حدود 27 هزار نفر بر اثر تصادفات جادهای جان خود را از دست میدهند یا چند هزار نفر بر اثر مصرف موادمخدر میمیرند. اینها شادی مردم را مخدوش میکند.
بر این اساس بهنظر میرسد باید رتبهبندیهای جهانی درباره شادی راپذیرفت؛ اینکه ایران رتبه 86 از 151 کشور را دارد یا حتی در یک ردهبندی 200 و دوم شده است از بین 220 کشور؟
درباره مطالعات جهانی و رتبهبندیهای اینچنینی البته حتما باید دید از چه روشی برای تحقیق استفاده شده است. با این وجود، یک رتبهبندی هست که بر اساس پنج شاخص انجام میشود و مهمترین شاخص آن میزان رضایتمندی از زندگی است. این رتبهبندی تقریبا در تمامی کشورها جواب داده است و بهنظر میرسد درباره ایران هم درست باشد. حال درنظر بگیرید میزان رضایتمندی از زندگی که شاخصی مهم در شادی و نشاط است در ایران چگونه است؟ ببینید. بخش مهمی از شادی و نشاط در انسان مربوط به ارزشیابی خود او از زندگیاش میشود. ما درباره عاملی مثل پول حرف زدیم. در این مورد میشود از تعبیر تردمیل شادی استفاده کرد. تردمیل به این صورت عمل میکند که شما میدوید اما پیش نمیروید. در مواردی نقش عواملی در شادی و نشاط همینطور است. درباره پول گفتیم که تا میزانی شادیآفرین است اما، این نیست که هر چقدر بیشتر شود ما بیشتر شاد باشیم. اینکه بعضا در جامعه ما احساس میشود که برخی پول را همه چیز میدانند ناشی از آن است که حساب اشتباهی روی پارهای از عوامل باز شده است حال آنکه، یک مساله مهم، ذهنیت و ارزیابی مثبت نسبت به خود است. ارزیابی مثبت نسبت به خود میزان رضایتمندی از زندگی را بالا میبرد و میزان رضایتمندی بالا رتبه شادی را بالا میبرد. رضایتمندی پایین افراد از خود و زندگی یکی از دلایل اصلی پایین آمدن رتبه ما در شادی است.
حالا بیایید به تبعات ناشاد بودن بپردازیم. این مساله کجا بروز میکند و مشکلساز میشود؟
ناشاد بودن تاثیرات منفیای دارد. یکی از مهمترین آنها تاثیر روی فکر و خلاقیت است. کسی که شادی و نشاط نداشته باشد، نمیتواند درست فکر کند و خلاقیت هم ندارد. از طرف دیگر ناشاد بودن تاثیری مخرب بر سلامت روان دارد. بحث سلامت روان ایرانیان مفصل است. آمار و ارقامی در این زمینه منتشر میشود هرچند، تحقیقاتی انجام نشده یا اگر شده گزارش نشده است. آنچه اعلام میشود این است که چیزی بین 23 تا 25درصد ایرانیها دچار مشکلات روانی هستند به این معنی که نیاز است برای معالجه اقدام کنند. شک و شبهه درباره این آمار زیاد است. اولینبار در زمان دولت اصلاحات آماری درباره نرخ مشکلات روانی منتشر شد. آنوقت وزارت بهداشت همین 24درصد را اعلام کرد حال آنکه به نظر نمیرسد در این سالها کاری انجام شده باشد که وضعیت بهبود یافته باشد. مگر طرحی اجرا شده است یا شرایط بهتر شده که نرخ ثابت مانده و حتی گاهی آنطور که برخی مسئولان اعلام میکنند پایین آمده باشد؟ مشاهدات برعکس این را نشان میدهد. مساله این است که در ایران مطالعات طولی نداریم.
اگر مطالعهای انجام شود ادامه نمییابد و به همین دلیل امکان مقایسه از بین میرود. در مورد نرخ مشکلات روانی همچنین بررسیها و گزارشها مربوط به افراد بالای 15 سال است. درباره مشکلات افراد زیر 15 سال تحقیق قابل استنادی انجام نشده است و ما اطلاع دقیقی از وضعیت آنها نداریم. از طرف دیگر، آنچه بررسی میشود، اضطراب و افسردگی است و تحقیقات درستی درباره مشکلی مثل اختلالات شخصیت نداریم. مگر در ایران چنین مشکلی نیست؟ در بحث شادی و نشاط مسلم است که ناشادی سلامت روانی را به خطر میاندازد. به جز این ناشادی تاثیر مخربی هم در خانواده دارد. تحقیقاتی هست که در آن رابطه میان شادی با تأهل و تجرد بررسی شده است. در ایران بعضا میزان شادی افراد متاهل پایینتر از میزان شادی مجردهاست. این تحقیق چندین بار و در گروههای مختلف انجام شده است.
نتیجه برای کسانی که تازه ازدواج کرده بودند همین بوده است و برای کسانی که چند سال از ازدواجشان گذشته نیز همین بوده است. این نشان دهنده مشکل در خانواده و همچنین انتخاب نامناسب است. اگر میبینیم طلاق نرخ رو به رشدی دارد به این دلیل است که رضایتمندی از ازدواج پایین آمده است.در مجموع شادی افراد دو رکن مهم دارد یک رکن احساسی و هیجانی که در افزایش و بیشتر بودن هیجانهای مثبت (مثل امید، خوشبینی، بخشش و...) و کمتر بودن هیجانهای منفی (مثل اضطراب، افسردگی، خشم و ...) خود را نشان میدهد و بین اینها هم نسبت سه به یک است یعنی به ازای هر سه هیجان مثبت یک هیجان منفی و رکن دوم هم ارزیابی ما از زندگی و شرایط زندگی که اصلیترین شاخص آن رضایت از زندگی است که این خود به عوامل متعددی بستگی دارد.
پربازدیدترین اخبار سلامت در سال 1402
پیشنهاد سردبیر
-
برای درمان آکنه از گلاب استفاده کنید
گلاب می تواند به طور موثر علائم جوش های آکنه را کاهش دهد و در عین حال پوستی شفاف و درخشان را برای شما به ارمغان آورد.
-
کمبود این ویتامین ها باعث میگرن می شود
پژوهش ها نشان می دهد که کمبود برخی ویتامین ها ممکن است با فراوانی و شدت حملات میگرنی مرتبط باشد.
-
هشدار! حجامت نوزاد برای درمان زردی عوارض مرگبار دارد
متخصص کودکان و نوزادان با هشدار نسبت به حجامت نوزاد برای درمان زردی گفت:«حجامت نه تنها کمترین اثری روی کاهش زردی نوزاد ندارند که برعکس باعث افزایش خطر عفونت های پوستی و سپسیس (عفونت خونی) گردیده، میتوانند عوارض مرگبار و برگشت ناپذیری برای نوزاد دلبند داشته باشد.»
-
استفاده از جایگزین های نمک خطر مرگ های قلبی را کاهش می دهد
جایگزینی نمک با گزینه های سالم تر ممکن است به کاهش خطر مرگ در برابر بیماری های قلبی کمک کند.
نظر شما