هرچند كه طرح جامع امداد و نجات بر اساس تكلیف ماده 44 قانون برنامه سوم توسعه در سال 1382 به تصویب هیأت دولت رسید ، اما هیچ ساز و كار مشخصی برای حمایت از كودكان در وضعیت بحرانی در نظر گرفته نشده است.
تنها در ماده 21 قانون اساسی، قانون تامین زنان و كودكان بیسرپرست و سایر قوانین مرتبط با كودك بر رعایت حقوق كودكان تاكید شده است ولی در این میان جای قانون جامع برای حمایت از كودكان در شرایط بحران خالی است؛ چرا كه هنجارها در شرایط بحران تغییر میكند و حمایت از كودك در شرایط بحرانی باید باز تعریف شود.
کودکان بازمانده از زمین لرزه بم دچار عوارضی همچون پرخاشجویی و وحشت زدگی شدند، در خواب کابوس می د یدند، مشکلات رفتاری داشتند و فشار عصبی، افسردگی و اضطراب بر آنان غلبه كرد.
كودكان آسیبپذیرترین قشر در جنگها و حوادث طبیعی هستند. به طوریكه از سال 1990 تا سال 2006میلادی ، در جهان دست كم 2 میلیون كودك در كشمكشها و جنگ ها كشته شده ، 6 میلیون كودك زخمی یا معلول و 17 میلیون كودك آواره شدهاند.
پیماننامه حقوق كودك، كنوانسیونهای چهار گانه ژنو، پروتكلهای الحاقی آن، قطعنامههای سازمان ملل، كنوانسیون سازمان بینالمللی كار و كنوانسیون قانون مهاجرین هر كدام سعی درایجاد الزام بینالمللی برای حمایت از كودكان داشتهاند.
بر اثر زلزله بم، دست كم 32 هزار نفر كشته، 17 هزار و 500 نفر زخمی و 244 نفر قطع نخاع شدند.
این درحالی است كه در 15 شهرستان كرمان پیش از وقوع زلزله حدود 200 و در شهرستان بم تنها 16 بیمار قطع نخاعی وجود داشت.
52 هزار كودك، پدر و مادر خود و یا یكی ازآنان را از دست دادند؛ 24 هزار واحد مسكونی تخریب شد و 10 هزار دانشآموز كشته شدند.
در چنین شرایطی كودكان بمی در وضعیتی زندگی میكردند كه جغرافیای شهر و مسیری كه هر روز از خانه تا مدرسه میرفتند از بین رفته و نزدیكان خود را از دست داده بودند و از هر طرف فشار روحی به كودكان وارد میشد.
پس از زلزله بم جمعیت هدف سازمان بهزیستی به طور چشمگیری در این شهر افزایش یافت و هم اكنون این تعداد 8 هزار نفر است، به همین دلیل سازمان بهزیستی در این 4سال به دنبال منبع مالی ثابتی برای پرداخت هزینهها و حمایت از جامعه هدف شهرستان بم بوده است.
این درحالی است كه بیشترین مشكل مددجویان شهرستان بم،مشكل معیشتی است.
به گزارش همشهری آنلاین؛عباس صادق زاده مدیر كل بهزیستی استان كرمان میگوید: یكی از بهترین پروژهها برای بهبود این وضعیت، طرح «بازپیوند خانواده در بم» بود كه با كمك این طرح بانك اطلاعات 38 هزار كودك نیازمند حمایت و خط تلفن یاری كودك راه اندازی و 4 هزار بسته حمایتی میان كودكان توزیع شد.
همچنین 2 هزار و 613 كودك قیم قانونی پیدا كردند ،120 كودك در مراكز اقامتی مستقر شدند و كمیته رفاه كودك ایجاد شد.
مدیر كل بهزیستی كرمان با اشاره به پالایش جامعه هدف با توجه به كمبود اعتبارات سازمان، گفت: در حال حاضر بر روی 5 هزار و 200 فرزند بی سرپرست اقدامات روانی صورت گرفته اما باید این واقعیت را پذیرفت، وقتی افت شدید تحصیلی و افسردگی در میان این دانش آموزان و کودکان موج می زند، انجام اینگونه اقدامات بر روی بهداشت روان ساکنان این منطقه تاثیر چندانی نداشته است.
به گفته صادق زاده، تجربه زلزله بم نشان داد كه همكاری بین دادگستری و سازمان بهزیستی بعد از بحران در واگذاری حضانت كودكان بیسرپرست به افراد دارای صلاحیت بسیار مهم است چرا كه اقدامات شتاب زده در این شرایط موجب میشود به صلاحیت قیمها چندان توجهی نشود و كودكان در شرایط نامناسبی به زندگی ادامه دهند.
پس از زلزله با راه اندازی 36 مهد كودك، 10 مركز فرهنگی و حمایتی یونیسف و رایگان بودن این خدمات، 40 درصد كودكان بمی به مهد رفتند.در این میان اصلی ترین موضوع در ایجاد محیط حامی كودك پایبندی دولت و طرز تلقی مسولان عالی رتبه و نگاه آنها به حمایت از كودكان است.
به طوریكه صلیب سرخ جهانی نیز درچند نوبت نسبت به بروز خشونت میان خانواده ها و رواج اعتیاد در شهر بم که از عوارض جامعه افسرده و بحران زده است هشدار داده است.
سیامک زند رضوی، جامعه شناس در پاسخ به اینکه چرا طبق آمارها میزان مشکلات روان پریشی در بم دو برابر نرم جهانی آن است، میگوید:«اصل داستان برمیگردد به فرآیندی که شهروندان را بیاختیار میکند.
با فرآیندی که در امدادرسانی، اسکان اضطراری و بعدا در اسکان موقت بم انجام شد، مدیریت بحران به سمتی رفت که شهروندان را از برنامهریزی، اجرا، ارزشیابی و تقسیم منابع محروم کرد.»
او ادامه میدهد: بیاختیار کردن شهروندان به هر دلیل و به هر وجه، موجب رفتن به درون خودشان است و این موجب میشود بیکاری، روزشان را به بطالت بکشد و برخی نزاعها و گرایش به اعتیاد، صورت پذیرد.
روان پریشی، پیامد بیاختیار کردن شهروندان بم بود که به هر دلیل که انجام شدهاست، عوارضش همین است.
متأسفانه در نظام مدیریت بحران و طرح جامع امداد و نجات كشور ساز و كار مشخصی برای حمایت از كودكان دیده نشده است.
رضوی، معتقد است: در کشور ما یک سیستم مدیریت و برنامهریزی از بالا به پایین وجود دارد، یعنی در جایی برنامهریزی میشود، از همان جا دستورات برای اجرا صادر میشود و از همان جا هم نظارت میشود، اما کسی که برنامهریزی میکند اساسا ممکن است از واقعیت شناخت خیلی کمی داشته باشد یا اصلا نداشته باشد.
این جامعه شناس ادامه میدهد: ساختار اداری کشور به شدت بخشینگر است. مثلا در بم بعد از وقوع زلزله، کمیته امداد،هلال احمر و بهزیستی وارد یک سری خدماترسانی شدند.
همزمان آموزش و پرورش، مدیریت بانکها و ادارات مختلف، گروهی را برای شناسایی اعضای سازمانهای خود و کمک میفرستند كه این كار هرچند از نظر انسانی حرکت خوبی است، اما واقعیت این است که ما یک سیستم امداد اضطراری از پایین مبتنی بر جامعه را طراحی نکرده ایم و هر ادارهای باید مسئولیت خود را رها میکرد و میرفت دنبال پخت غذا و نصب چادر و رساندن مجروحان به بیمارستان.
او تاکید میکند: در شرایط اضطراری، همه چیز به خوبی نمود پیدا میکند، یعنی هر تصمیمی، پیامدش در یک هفته تا یک ماه آشکار میشود و چون هماهنگیهای بین بخشی در این شرایط بسیار دشوار است و ما اساساً عادت به این نوع هماهنگیها هم نداریم، هم اكنون میبینیم با وجود آنکه هزینه خیلی زیادی در بم صرف شده، اما هنوز صورت مساله در برخی مسائل سرجایش باقی ماندهاست.
نظر شما